خانه / داستانی

داستانی

در این بخش منبرک های داستانی را می توانید ببینید.

شهید شوشتری، شهید خدمت و وحدت

(به بهانه ۲۶ مهرماه، سالروز شهادت سردار شهید نورعلی شوشتری)

خدمت به محرومین

در برخی مناطق سیستان و بلوچستان به دلیل محرومیت زیاد مردم، حتی ازدواج‌ها و طلاق‌ها ثبت نمی‌شود و اگر شوهر زنی بمیرد، آن زن نمی‌تواند ثابت کند که شوهر خود را از دست داده تا تحت پوشش قرار بگیرد.در منطقه ما ۳۴۶ زن بی‌سرپرست بدون هیچ کمکی و در نهایت محرومیت زندگی می‌کردند.

من اوضاع و احوال آن‌ها  را با رئیس کل دادگستری استان در میان گذاشتم و با هم به خدمت سردار شوشتری رفتیم. وقتی او از جریان باخبر شد، با ناراحتی زیاد به ما گفت: هرچه زودتر آن‌ها  را تحت پوشش کمیته امداد قرار دهید و برای‌این کار هم هیچ احتیاجی به آوردن مدارک نیست.

شوشتری به‌اینجا نیز اکتفا نکرد و دستور داد تا برای آن‌ها  اشتغال‌ایجاد شود و امروز همان زنان بی‌سرپرست، تحت پوشش و حقوق‌بگیر کمیته امداد هستند.

شهید شوشتری شخصا دستور رسیدگی به وضعیت زندگی زنان بی‌سرپرست، کودکان یتیم و خانوادهای محروم منطقه را می‌داد و در زمان شهادت او وقتی من از زاهدان به منطقه کورین برگشتم دیدم که زنان ۷۰ ساله به همراه کودکان، در شهادت او گریه می‌کردند و می‌گفتند امروز پدر خود را از دست دادیم.

حسین اسماعیل‌زهی از بزرگان طایفه «شه ‌بخش» بلوچستان

برای مطالعه خاطرات بیشتر از شهید شوشتری اینجا را ببینید.

کشمیری با خودکار بیت المال نماز نمی خواند!

(به مناسبت ۸ شهریور، روز انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت مظلومانه شهید رجایی و شهید باهنر)

کشمیری با خودکار بیت المال نماز نمی خواند!

 

مقایسه ۲روز تولد برای تاج و عمامه

رهبر انقلاب پس از شنیدن خبر جشن گرفتن برای تولد برایشان در ۲۴تیر ۸۶ به شدت از این اقدام گلایه کردند: «این کار غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد، برگزارکنندگان مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع می‌شود. من از کسی که برای تولد من جشن می‌گیرد به هیچ وجه متشکر نمی‌شوم و او را مسئول زیان‌های این کار هم می‌شناسم.»

منبع تصویر: تاریخ ۲۰ساله ایران، حسین مکی، نماینده مجلس در دوران رضاشاه، ج۵، ص۱۵۱

بعد از مرگ بیشترین حسرت ما از چیست؟

( بین الصلاتین )

0fw6nm8l

یکی از نامهای قیامت “یوم الحسره” است . در قیامت مردم از چه چیز هایی حسرت می خورند ؟ از جمله مصادیق حسرت مردگان ، نماز جماعت است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  فرمود:

هیچ شب و روزی نیست مگر اینکه ملک الموت ندا سر می دهد و می گوید: ای اهل قبور ، امروز غبطه و حسرت چه کسانی را می خورید ، در حالیکه مرگ را معاینه کردید و از اسرار با خبر شدید.

در جواب ، مردگان می گویند:

ما غبطه ی مؤمنین را می خوریم که در مساجد هستند ، زیرا آنان نماز می خوانند و ما نمی خوانیم

پس واحسرتا بر آنچه از دست داده ایم در عالم دنیا.

[ارشاد القلوب ؛ جلد ۱؛صفحه ۱۴۶]

دری از درهای بهشت / آخرین صوت به جامانده از شهید حاج احمد کاظمی

 (به بهانه ۱۹ دی ماه؛ سالروز شهادت سردار حاج احمد کاظمی)

داستانک:

همراه سردار رفته بودیم اصفهان برای مأموریت. وقت برگشتن به تخت فولاد رفتیم.

به گلزار شهدا که رسیدیم، شهید احمد کاظمی گفت: بچه ها دوست دارید دری از درهای بهشت را به شما نشان دهم؟ گفتیم چه بهتر از این.

سردار کفش هایش را در آورد و وارد گلزار شد و ما را یک راست بر سر مزار شهید خرازی برد و گفت: از این قبر مطهر، دری به بهشت باز می­شود. وقت فاتحه خواندن حال سردار دیدنی بود… . ده روز دیگر او نیز پرواز کرد و کنار حاج حسین خرازی، بر در بهشت آرام گرفت… .

۱۹ دی ماه سالگرد شهادت سردار رشید اسلام شهید حاج احمد کاظمی است. کسی که تمام عشق و علاقه اش، حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. ذکر یا زهرا از زبانش نمی افتاد.

در آخرین لحظاتی که شهید محسن اسدی (همراه شهید کاظمی) در داخل هواپیما با یک دستگاه ضبط صوت، صحبت­های شهید کاظمی را ضبط می­کرد، هنگامی که هواپیما در حال سقوط است، آخرین جملاتی که ایشان بر زبان می­آورد این است که با آرامش به همراهان می­گوید صلوات بفرستید. و با ذکر یا زهرا (سلام الله علیها) به شهادت می­رسند.

برای شنیدن آخرین کلمات از شهید کاظمی به همراه چند صوت دلنشین دیگر از ایشان صوت زیر را گوش کنید.

به من مادر نگویید… / رمز جاودانگی

(به مناسبت وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها، روز تکریم مادران و همسران شهداء)

یکی از مهم ترین ویژگی های حضرت فاطمه ام البنین -سلام الله علیها- که ایشان را جاودانه کرد، ادب والای ایشان بود. چیزی که به فرزند برومندشان حضرت قمربنی هاشم(علیه السلام) هم به ارث رسیده بود. 

ایشان زمانی که با حضرت علی-علیه السلام- ازدواج کردند، روز اول که به خانه تشریف آوردند، حسنین-علیهماالسلام- بیمار بودند. از همان ابتدا، پرستاری آنها را کردند. صدا زدند مادر جان شما این کار را انجام ندهید. ایشان عرض کردند: به من مادر نگویید من کنیز شما هستم و آمده ام کنیزی شما را انجام دهم.

بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با علی علیه السلام، به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای «فاطمه»، که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات گذشته، در ذهن آن ها تداعی نگردد و رنج بی مادری آن ها را آزار ندهد.

این ها همه ادب این بانو هست.

 حضرت ام البنین، بَشیر را که فرستاده امام سجاد علیه السلام بود و به مدینه آمده بود تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت کاروان امام حسین علیه السلام با خبر سازد، دید. به او فرمود: ای بشیر! از امام حسین علیه السلام چه خبر داری؟

بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام البنین فرمود: از حسین علیه السلام مرا خبر ده!

بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی ام البنین پیوسته از امام حسین علیه السلام خبر می گرفت و می گفت: فرزندان من و آن چه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد. چون بشیر خبر شهادت امام حسین علیه السلام را به آن حضرت داد، صیحه ای کشید و گفت: ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد.

این نشان از ادب یک انسان است. این ادب، فاطمه ام البنین را جاودانه کرد. 

ماهم اگر در برابر بزرگان دین این ادب را داشته باشیم جاودانه خواهیم شد.

شهید شاهرخ ضرغام

 

شاهرخ مثل بسیاری از جوان های قبل از انقلاب، چون بستر فساد برایشان فراهم بود، فاسد شده بود. اهل شراب و فساد بود، در کاباره کار می کرد. تمام بدنش پر خالکوبی بود؛ اما به مقدسات احترام می گذاشت.
بااینکه خودش از برخی باج می‌گرفت ولی گاهی ازستم‌دیدگان حمایت می‌کرد. ازجمله روحیات او این بود که ماه رمضان روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند. محرم و صفر، لب به شراب نمی‌زد . سیگاری نبود و سیگار نمی‌کشید. به فقیران بسیارکمک می‌کرد و گاهی حاتم‌بخشی‌هایی می‌کرد. عاشق امام‌حسین علیه السلام و مراجع تقلید بود.به سیدها و روحانیان نیز احترام می‌گذاشت.
یکی از ویژگی‌های بارز او، غیرت‌مندی بود و همین روحیات و مسائل باعث ‌شد که بعد‌از انقلاب عوض شده و  راهی جبهه شود . چون بدنش پر ازخالکوبی بود گفت: «خدایا اول پاکش کن بعد خاکش کن» 

 در روز ۱۷ آذر ۱۳۵۹ به دیدارمعبودش شتافت و آسمانی شد…

پاسخ به سوال سخت، در حین وضو گرفتن

(به مناسبت هشتم آذرماه، سالروز شهادت دانشمند هسته ای، شهید مجید شهریاری)

 

نمونه دیگری از مجاهدان عرصه­ ی علم، شهید دکتر شهریاری بود که ایران را به فناوری سوخت ۲۰ درصد رساند. ایشان کسی بود که به گفته‌ی همسرش، نماز شبش ترک نمی‌شد. کسی که مسجد رفتنش ترک نمی‌شد. کسی که هر روز صبح غسل شهادت انجام می‌داد. حتی لحظاتی قبل از شهادت که در ماشین نشسته بود از رادیو تفسیر آیت الله جوادی آملی را گوش می‌داد. این انسانِ مؤمنِ دانشمند از لحاظ علمی کم‌نظیر بود.

یکی از شاگردان استاد می‌گوید: در یکی از درس‌های مرجع، سؤال سختی برایم به وجود آمد که به سراغ بسیاری از اساتید مدرس آن درس رفتم اما کسی نتوانست پاسخ بدهد؛ یعنی یک نفر گفت سؤال غلط است؛ استاد دیگر گفت ایمیل بزن به نویسنده از خودش بپرس.

یک روز دنبال دکتر شهریاری گشتم تا سراغ او بروم و جواب سؤالم را از او بگیرم. البته دکتر شهریاری نه این درس را در دوره‌ی کارشناسی گذرانده بود و نه هیچ‌وقت در دوره‌ی تدریسش آن را درس داده بود. به هر حال با خودم گفتم ضرر که ندارد، من از ایشان هم سؤال می‌کنم. دیدم دکتر دارد وضو می‌گیرد. سؤال را برایش گفتم. او سؤال را گوش کرد و در حین وضو گرفتن وقتی صورتش را شست، یک قسمت از سؤال را جواب داد. دست راستش را شست و یک قسمت دیگر و دست چپش را شست و یک قسمت دیگرش را… تا اینکه مسح پای چپش را کشید و سؤال مرا به طور کامل جواب داد.[۱]

 

.[۱] مصاحبه خبرگزاری دانشجو با دکتر سید مهدی ابطحی شاگرد و همکارِ دکتر شهریاری، تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱، کد مطلب: ۱۸۳۵۴۱٫

برشی از کتاب منظومه جهاد اثر سیدمحمدحسین راجی

تو هیچی نیستی!

(به مناست ۲۷ آبان، سالروز شهادت شهید مهدی زین‌الدین)

چشم‌شان که به مهـدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دوره‌اش کردند و شروع کردن به شعار دادن: «فرمانده آزاده،آماده ایم آماده!»

هر کسی هم که دستش به مهدی می رسـید، امان نمی‌داد؛ شروع می کرد به بوسیدن…

مخمصه ای بود برای خودش! خلاصه به هر سختی‌ای که بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می زد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا این قدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی؛ تــو خاک پای این بسیجی هایی…!»

برگرفته از کتاب «کاندیدای اصلح» اثر سیدمحمدحسین راجی

اهمیت انتخاب همسر خوب / همراهی و فداکاری همسر علامه طباطبایی (ره)

(به مناسبت ۲۵ آبان سالروز ارتحال علامه طباطبایی)

 

شاگرد برجسته‌ی علامه طباطبایی، استاد ابراهیم امینی در مورد عکس العمل معظّم له در فوت همسرش چنین می‌گوید: «در فوت همسرش، برخلاف انتظار ما بسیار اشک می‌ریخت و محزون و متأثر بود.
.
روزی به ایشان عرض کردم: «ما صبر و بردباری و تحمل مصائب را باید از شما بیاموزیم. چرا این چنین متأثر هستید؟»
.
در جواب فرمود: «آقای امینی، مرگ حق است. همه باید بمیریم. من برای مرگ همسرم گریه نمی‌کنم. گریه‌ی من از صفا و کدبانوگری و محبت‌های خانم است […]. در طول مدت زندگی ما، هیچ‌گاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم کاش این کار را نمی‌کرد یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود».

[…] نیز در جای دیگری چنین می‌گوید: «او هنگامی که من فکر می‌کردم و یا می‌نوشتم، با من حرف نمی‌زد تا رشته‌ی افکارم از هم گسسته نشود و برای این که خسته نشوم، رأس هر ساعت، دَرِ اطاقِ مرا باز می‌کرد و چای می‌گذاشت و سراغ کار خود می‌رفت».

[سیری در سیره علمی و عملی علامه طباطبایی، مرادعلی شمس]

این همسر هست که کار را به‌جایی می‌رساند که کسی مثل علامه طباطبایی ظهور کند. این اهمیت یک همسر خوب را نشان می‌دهد.

تحت کفالت اهل بیت علیهم السلام

علامه طباطبایی نقل می‌کند: در نجف اشرف، همزمان با جنگ جهـانی، کمک‌هزینه ما از تبریز قطع شد و مدتی گذشت و پولی نرسید و ما هم نسیـه می‌کردیم و روزگـــار می‌گذراندیم…

?تا اینکه دیگـر رویمان نمی‌شـد نسـیه کنیم. نگران بودیم که این وضع تا کی ادامه خواهد یافت…؟!

?در همین اوضاع بودیم که روزی شخصی آمد درب منزل و گفت :«آقا فرمودند که ۱۷ یا ۱۸ سال تحت #کفالت ما هستید، شما نگـران نباشید؛ زندگـی شما تأمین خواهد شد.»

? من فکر کردم که این تاریخ ۱۷ یا ۱۸ سـال، به چه مناسبتی است؟ مدتی فکر کردم تا فهمیدم تنهـا موردی که صدق می‌کند، مسئله ملبس شدنم است که ۱۷یا ۱۸ سال از آن می گذرد و منظور از کلام آقا مبنـــی بر اینکه تحت کفـــالت امیــرالمومنین؛ هستم، تلبس به لبـــاس
مقدس روحانیت و  معمم شدنم بوده است.

نمایندگی حاتم طایی در قرن ۲۱ | شهادت شهید طهرانی مقدم

(به مناسبت ۲۱ آبان، سالروز شهادت پدر موشکی ایران)

همسر شهید طهرانی مقدم تعریف می‌کند:

«توی بخشیدن به کم راضی نمی‌شد. ایشان، نمایندگی مجاز حاتم طائی توی قرن بیست و یکم بود. شب‌ها که خسـته و دیر به خانه برمی‌گشت، همیشه یکی دوتا مشتری جلوی خانه‌اش ایستاده بودن برای بیـان مشکلات شان و گرفتن کمک از شهید طهرانی مقدم. آن‌ها را که می‌توانست، خودش کمک می‌کرد و مـواردی که خارج از توانش خارج بودند را به افراد خیّر، معرفی می‌کرد. هیچ کس دست‌خالی از درِ خانه‌اش بر نمی‌گشت. حتی اگر کسی نمی‌آمد و چیزی نمی‌گفت هم حاجی سرش درد می‌کرد برای کمک…».

«مردی با آرزوهای دوربرد، فائزه غفار حدادی، ص ۶۵»

**منبرک**