ماه شهریور

در این بخش منبرک هایی را که در رابطه با ماه شهریور می باشد، می توانید ببینید.

کشمیری با خودکار بیت المال نماز نمی خواند!

(به مناسبت ۸ شهریور، روز انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت مظلومانه شهید رجایی و شهید باهنر)

کشمیری با خودکار بیت المال نماز نمی خواند!

 

کنسرت اولویت اول کشور!

 

(به مناسبت هفته دولت و در آستانه ۸ شهریور سالروز شهادت شهیدان رجایی و باهنر)

IMG14111438

شهیدان رجایی و باهنر ویژگی های منحصر به فردی داشتند؛

یکی از ویژگی های این دو شهید عزیز این بود که به اولویت ها می پرداخت. این خیلی مهم است که هر جایی که هستیم ببینیم اولویت چیست و همان را انجام دهیم.

خیلی چیزها اولویت نیست؛ چرا باید خودمان را مشغول آنها کنیم؟

دومین ویژگی این بزرگوار این بود که مردم را هم سرگرم کارهایی که اولویت نداشت نمی کرد!

گاهی وقت ها می بینید که ما یک کم کاری می کنیم و برای اینکه حواس مردم پرت شود، آنها را به یک مطلب بی ارزش مشغول می کنیم؛ این خیلی بد است. این توهین به مردم است.

مردم هر چیزی را تحمل بکنند، این طور چیز ها را تحمل نمی کنند که طرف مقابل مردم را نادان فرض کند.

مثلا

دو ، سه سال است مُد شده، هر اتفاقی در کشور می افتد سریعا کنسرت مشهد عَلَم می شود. که می خواهیم در مشهد کنسرت برگزار کنیم.

کل مردم مشهد تا حالا چند درصدشان کنسرت رفتند که شما اینقدر جوش مردم مشهد برای کنسرت می زنید؟

یک صدم؟ یک دویستم؟ یک هزارم؟ یک دو هزارم؟ یک ده هزارم؟

اصلا یک ده هزارم مردم مشهد می دانند کنسرت چه است؟

انسان احساس می کند دارند فکر مردم را از بحث حقوق های نجومی منحرف می کند.

حقوق نجومی الان یک بحثی است که باید به آن پرداخته بشود. اعلام کردند ۹۰۰ نفر حقوق نجومی گرفتند بعد رئیس جمهور محترم فرمودند ۳۰۰ نفر. بعد سخنگوی آنها فرمودند ۴۰ نفر؛ فرض کنید ۱۰ نفر!

عزل شدند یا نشدند؟ این که بیایند بگویند اینها ذخیره انقلابند و ما قرار نیست اینها را عزل بکنیم! اینها دیگر برای مردم قابل پذیرش نیست. اینها مجرم هستند باید با آنها برخورد شود.

مقام معظم رهبری هم در خطبه های نماز عید فطر، واضح فرمودند: حقوق ها باید از اینها گرفته شود در هر جایی که خرج کردند. همه آنها باید عزل بشوند و همه آنها باید مجازات شوند.

یا مثلا:

 الان دغدغه اینها این شده است که: «حضور خانم ها در ورزشگاه آری یا خیر؟»!

مگر چند درصد از خانم ها قرار است بروند ورزشگاه که شما اینقدر نگران هستید؟

به فکر اقتصاد مردم باشیم. به فکر فرهنگ مردم باشیم. این اقتصاد مقاومتی رعایت بشود مردم هم راضی می شوند.

اولین انتشار در ۸ شهریور ۱۳۹۵

خواب عجیب آیت الله مرعشی نجفی درباره شهریار

(به بهانه ۲۷ شهریور سالروز ارتحال شهریار )

حضرت آیت‏ الله مرعشی نجفی می فرمودند: شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم، آن شب در عالم خواب، دیدم در زاویه‏ ی مسجد کوفه نشسته‏ ام و امیر مومنان علی علیه‏ السلام با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شعرای اهل‏بیت ما را بیاورید. دیدم چند تن از شعرای عرب را آوردند. حضرت فرمودند: شعرای فارسی‏ زبان را بیاورید. آنگاه محتشم و چند تن از شعرای فارسی‏ زبان آمدند.

فرمودند: شهریار را بیاورید. شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! شهریار این شعر (علی ای همای رحمت) را خواند.

حضرت آیه‏ الله مرعشی فرمودند که وقتی این شعر تمام شد، من از خواب بیدار شدم و پرسیدم شهریار کیست؟ گفتند شاعری است که در تبریز زندگی می‏کند.

شهریار به دستور آیه‏ الله مرعشی به قم دعوت شده و از این شعر سخن به میان می‏ آید و او تعجب می‏کند، چرا که همان موقعی که ایشان خواب دیده‏ اند او شعرش را سروده و احدی از آن اطلاع نداشته و شهریار وقتی از خواب ایشان مطلع می‏شود، فوق‏ العاده منقلب می‏گردد. و شروع کرد به خواندن :

على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را         

که به ما سوا فکندى همه سایه هما را

دل اگر خدا شناسى همه در رخ على بین     

به على شناختم من به خدا قسم، خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند      

چو على گرفته باشد سرچشمه بقا را

مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ            

به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو اى گداى مسکین در خانه على زن        

که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را

به جز از على که گوید به پسَر که قاتل من   

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از على که آرد پسرى ابو العجایب            

که علم کند به عالم شهداى کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان            

چو على که مى‏تواند که به سَر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشَر توانمش گفت            

متحیرم چه گویم شه ملک لا فتى را

به دو چشم خون فشانم هله اى نسیم رحمت            

که ز کوى او غبارى به من آر، توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت            

چه پیام‏ها که دارم همه سوز دل صبا را

چو تویى قضاى گردان، به دعاى مستمندان            

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم            

که لسان غیب خوش‏تر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهى            

به پیام آشنایى بنوازد آشنا را

ز نواى مرغ یا حق بشنو که در دل شب            

غم دل به دوست گفتن چه خوش است «شهریارا»

(تلخیص از روزنامه‏ ی اطلاعات، یکشنبه ۲۹/ ۱/ ۷۲، مقاله‏ ی آقای رزم ‏آسا)

به نقل از حاج آقا رضا حداد عادل (پدر دکتر غلامعلی حداد عادل) از حجه‏ الاسلام آقا سید قاسم شجاعی- واعظ معروف-

۲۷ شهریور ماه سالروز درگذشت شهریار، شاعر بزرگ اهل بیت است. او شعرهای بسیار زیبایی برای اهل بیت علیهم السلام و همچنین انقلاب دارد.

زمانی که در بمب گذاری، دست مبارک مقام معظم رهبری (حفظه الله) آسیب می بیند، شهریار شعر زیبایی برای ایشان و با مضمون دست چپ ایشان می سراید و تقدیم رهبری می کند.

 

از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم

(به بهانه آغاز هفته‌ی دفاع مقدس)

%da%a9%d8%a7%d8%b8%d9%85-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1

آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان دفاع مقدس است می‌گوید:

در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر.

یکی از برادران کاظم، اسیر رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست!

 در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت!

 

… یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و …

 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم … ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت:

کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی.

 

اما مادرم دیشب خواب حضرت زینب(ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده!

صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.»

کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید.

 

آقای اوحدی ادامه دادند:

بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد … کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود.

روزها گذشت تا اینکه اسرای ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد.

او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود.

 

کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و … حلالیت طلبید.

 

حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از توبه یک انسان دارد، چه ربطی به مدافعان حرم دارد!؟

 

ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام شهادت را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در سوریه به شهادت رسید.

او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام  شهادت برسیم.

[با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی]

جنایت صبرا و شتیلا

(به بهانه ۲۵ شهریور، حمله رژیم صهیونیستی به صبرا و شتیلا)

12

امروز ۲۵ شهریور یکی از سیاه ترین روز های تاریخ، خصوصا در قرن اخیر است. بزرگترین نسل کشی تاریخ در این قرن، در مثل این روز اتفاق افتاد.

۲۵ شهریور ماه رژیم غاصب صهیونیستی به اردوگاه صبرا و شتیلا حمله کرد و در عرض کمتر از دو روز بیش از ۳۰۰۰ مسلمان را کشت.

 

دیوید هرست (DAVID HIRST)، نویسنده کتاب “تفنگ و شاخه زیتون؛ ریشه‌های ناآرامی‌ها در خاورمیانه” که به ‌عنوان خبرنگار در زمان نسل‌کشی صبرا و شتیلا در بیروت حضور داشت، مشاهداتش را این‌گونه در کتاب خود آورده است:

اولین واحد شامل ۱۵۰ شبه‌نظامی فالانژیست از در اردوگاه شتیلا وارد شدند که گروهی از آنها علاوه بر سلاح، چاقو نیز به ‌همراه داشتند. قتل‌عام به ‌مدت ۳۸ ساعت شروع شد و حتی در شب نیز با روشن کردن محوطه اردوگاه توسط اسرائیلی‌ها ادامه داشت: آنها به ‌زور وارد خانه‌های مردم شده و فلسطینی‌ها در خواب را به رگبار مسلسل بستند. فالانژها بعضاً قبل از کشتن آنان را شکنجه می‌دادند چشم‌های‌شان را درمی‌آوردند، زنده زنده پوستشان را می‌کندند، شکم‌ها را می‌دریدند، به زنان و دختران گاه بیش از ۶ بار تجاوز می‌کردند و بعد سینه‌های‌شان را می‌بریدند و در آخر به ‌ضرب گلوله آنها را از پا درمی‌آوردند. بچه‌ها را از وسط دوشقه می‌کردند و مغزشان را به دیوار می‌کوبیدند. در حمله به بیمارستان عکا تمام بیماران را بر روی تخت خود کشتند. دست بعضی را به ماشین می‌بستند و در خیابان‌ها می‌کشیدند، دستهای فراوانی برای بیرون آوردن دستبند و انگشتر قطع شد. اجساد مردم تا چند روز بر زمین مانده بود و گربه‌ها از گوشت آنها می‌خوردند. گربه ها آن‌قدر وحشی شده بودند که به مردم زنده نیز حمله می‌کردند زیرا به خوردن گوشت انسان عادت کرده بودند.

این ها بخشی از جنایتی بود که در مثل امروز توسط رژیم غاصب صهیونیستی اتفاق افتاد.

خاطره ای تامل برانگیز

(به بهانه ارتحال عالم عامل ؛ حضرت آیت الله خزعلی)

27داستانک:

مرحوم آیت الله خزعلی، عضو مجلس خبرگان رهبری در شب های هشتم، نهم و دهم محرم در سال ۸۸ در جمع دانشجویان در مسجد امام رضا علیه السلام دانشگاه فردوسی به سخنرانی پرداختند

در یکی از این شبها ؛ ایشان به نقل خاطره ای تامل برانگیز درباره سید محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات، پرداختند.

ایشان فرمودند: در زمانی که سید محمد خاتمی به سمت وزارت ارشاد منصوب شد برای عرض تبریک به خدمت حضرت آیت‌الله خاتمی (پدر محمد خاتمی) رفتیم که با ناراحتی ایشان مواجه شدیم و ایشان گفت که “خطرناک است، پسر من غربزده است”

گفتنی است که آقای خاتمی در دولت اول آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان وزیر فرهنگ مشغول به کار شد اما پس از آنکه توفیق چندانی در مواجهه با “تهاجم فرهنگی غرب” و اجرای تاکیدات رهبر معظم انقلاب نداشت، از وزارت ارشاد استعفا کرد.

*********************************************

چند جمله از هزاران

به عنوان نمونه از غربزدگی آقای خاتمی می توان به نظرات ایشان رجوع نمود

به عنوان مثال:

محمد خاتمی در اولین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران گفت : اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محدود شود نه آزادی ! [مشاهده فیلم]

در جایی دیگر می گوید:شما برای این که بتوانید پیشرفت بکنید ، راهی جز راه غرب ندارین… و راه غرب یعنی پذیرش خرد غربی . [روزنامه آریا ۲۸ / ۶ / ۷۸ ]

محمد خاتمی در مصاحبه با  لوموند در  ۲۴/۹/۱۹۹۸ می گوید: واقعاً به طور بسیار جدی مایلم یک ماه را در این شهر “نیویورکبگذرانم تا معماری آن را بررسی کرده، با امریکایی ها صحبت کنم… امریکا و امریکایی ها برایم فوق العاده جالبند

همچنین او در دیدار با زنان حزب مشارکت در بررسی جایگاه زن در قرآن : این سخن عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری که وحی الهام بر پیامبر بوده و ماهیت قرآن بر ما آشکار نیست و نمی‌توان به آن استناد کرد درست استدر حال حاضر مطالب قرآن با برخی دریافت‌های بشری سازگار نیست! [۱۲/۶/۸۷، ص۲، یادداشت روز : کیهان]

او در سخنرانی در دانشگاه علامه می گوید:  گذشته را باید رها کرد و امروزی شد، راه امروزی شدن هم تمسک به “بنیاد زندگی غربی ” و “خرد غربی” است. [۱۱/۳/۷۰]

محمد خاتمی اعتقاد داشت: مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند مشکل این است که زنان بتوانند در عرصه های مختلف حضور داشته باشند.  [همبستگی ۱۶/۸/ ۷۹]

*********************************************

زیر سوال بردن ولایت حضرت علی علیه السلام توسط خاتمی

  خاتمی در معرفی اول خود درسال ۱۳۸۰ که دو مرتبه از صدا و سیما پخش شد گفت:

” و باز به نظر من انتخاب کلمه مولا در داستان غدیر که هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست یک انتخاب تصادفی نبود، قطعاً پیامبراکرم می توانست عناوین و کلمات دیگری رو به کار بگیرد. بگوید هرکس من قائد او هستم، هرکس من سلطان او هستم، هرکس من امیر او هستم، علی امیر و سلطان اوست. ولی پیامبرکلمه مولا را انتخاب کرد، به طوری که امروز همه آحاد مسلمانان درطول تاریخ، این نکته را قبول دارند که باید امیرالمؤمنین علی را دوست داشت؛ ما هم ازکلمه مولا محبّت و دوستی می فهمیم، گرچه شیعه معتقد است که معنای سرپرستی و ولایت امر جامعه اسلامی با این جریان به عهده علی ابن ابیطالب گذاشته شده است. اماهرچه باشد!!؟”

بعد از این جملات بود که علمای اهل سنت؛ رای به خاتمی را واجب دانستند…

نکته : برگه پی دی اف شده ۲برگه است که باید بعد از چاپ به هم چسبانده شود

 

مراقب این لوازم التحریر باشید

 (به بهانه ایام خرید لوازم التحریر)

لوازم التحریر

تا به حال حساب کرده ایم فرزندانمان در طول سال چند بار به تصاویر روی کیف و دفتر و مداد و … نگاه میکنند

اگر فقط روزی ۱۰ بار، کیف خودرا نگاه کنند (چه خودآگاه و چه ناخودآگاه) درطول سال تحصیلی بیش از ۲۰۰۰  بار می شود

اگر فقط روزی ۱۰  بار به دفتر خود را نگاه کنند؛ و  ۱۰ دفتر هم داشته باشند در طول سال تحصیلی بیش از ۲۰٫۰۰۰ بار می شود

فرزندان ما در مدرسه تقریبا ۵ ساعت مداد به دست دارند ؛ و در منزل هم همین قدر ؛پس در طول سال حدود  ۲۰۰۰ ساعت ، یا بهتر بگوییم  ۱۲۰٫۰۰۰ دقیقه تصاویر روی مداد را مرور می کنند

حال خود حساب عروسک ، پتو ، لباس ، حوله ، تصویر رایانه و … را داشته باشید

تصاویر غربی الگوی مناسبی برای فرزندانمان نیستند .

به عنوان مثال :تصاویر باربی؛ این عروسک نیمه عریان که افسر تهاجم فرهنگی است تاثیر مخربی بر ذهن کودکانمان دارد.

آیا می دانید ! محال است کسی ترکیب بدن باربی را حتی با عمل زیبایی به دلیل عدم تناسب بین اندازه پاها، بالاتنه ، گردن ، و صورتی کشیده داشته باشد

آیا می دانید ! بسیاری از دختران جوان به دلیل الگو قرار دادن باربی در اندام؛ دچار سوء تغذیه می شوند

آیا می دانید ! پست ترین بازیگرانِ زن فیلمهای … ؛ الگوی خود را باربی می دانند

آیا می دانید! هنگامی که خطر کاهش جمعیت در آمریکا جدی شد؛ آمریکا با عروسک باربیِ جنین در شکم ، جمعیت خود را متعادل کرد

آیا می دانید! اگر تعداد عروسکهای باربی خریداری شده را کنار هم بگذاریم؛ هفت دور ، دور کره زمین می چرخد فقط تعداد عروسکهای باربی خریداری شده در ایتالیا ، از مجموع مردمش هم بیشتر است

آیا می دانید! باربی باعث بلوغ زودرس دختران می شود

آیا می دانید ! مهمترین سلاح آمریکا برای از بین بردن اقتصاد ژاپن ؛ ترویج باربی بین کودکان است

آیا می دانید ! جوانانی که در کودکی عروسک باربیِ مشروب خور داشته اند؛ معمولا معتاد به مشروبات الکلی اند

آیا می دانید ! آمریکا سالها قبل از هر جنگ و تجاوزی ؛ با تغییراتی روی باربی ؛ اذهان را به سمت خود هماهنگ می کند

آیا می دانید! در طول جنگ عراق و آمریکا در سال ۲۰۰۳ عروسک باربی با پوشش یونیفورم نظامی آمریکایی به تهییج افکار عمومی پرداخت

آیا می دانید! باربی در ادامه جنگ روانی غرب ؛ علیه اندیشه های اسلامی؛ وارد عرصه شد و مبارزه با فرهنگ شهادت طلبی را در دستور کار خود قرار داد. باربی انتحاری که پس از فریاد الله اکبر با فشردن ضامنِ کمربند انفجاریش منفجر می شد و بعد از آن صدای خنده ی مسخره آمیزی به گوش می رسید

آیا می دانید! پررنگ کردن غرایز جنسی در ذهن دختران، دوستی های نامشروع و دراز مدت ؛ موهای افشان؛ لباسهای دو تکه و نیمه عریان؛ آرایش غلیظ ؛ خودنمایی های حریصانه؛ رقص های عمومی ؛ سکس و بی بند و باری ؛ شراب خواری و اعتیاد از مصادیق اخلاق جنسی غرب است که باربی عهده دارِ ترویج آنهاست

حال؛ این تصاویر و عروسکهای باربی دست کودکان ما چه می کند؟!!!

[این مطلب سال گذشته نیز بیان شده و شاید در بیش از ۱۰۰ سایت بازنشر داده شده بود]

 

۲ داستان از کتاب دا؛ نوشته سیده زهرا حسینی

(به بهانه آغاز هفته ی دفاع مقدس)

کتاب دا

داستان اول

یک دفعه انگار برق شدیدی به من وصل کرده باشند، به عقب برگشتم. باز هم یک چهرهء آشنای دیگر. عفت بود. چند سال پیش با هم در یک کوچه زندگی می کردیم. حالا او را در حالی می دیدم که کف غسالخانه خوابیده بود و پسر یک ساله اش هم روی دستانش است. می دانستم بچهء دومش هم همین روزها به دنیا می آید. عفت هفت، هشت سالی می شد که ازدواج کرده بود اما بچه دار نمی شد. او و خانواده اش آن قدر این در و آن در زدند و نذر و نیاز کردند تا خدا عنایتی کرد و تازه یکسال بود صاحب پسری شده بودند. با تولد این بچه زندگی شان متحول شد و شور و شادی به خانه شان آمد. هنوز این بچه نوزاد بود که عفت دوباره حامله شد. بالای سرش نشستم. ترکش به سر عفت خورده ولی بدنش سالم بود. اما ترکش ها پهلو و گلوی بچه اش را از هم دریده بودند. این دو را همان طور که سر بچه در بغل مادرش بود به غسالخانه آورده بودند. با بغض به زن هایی که توی اتاق بودند، رو کردم و گفتم: اینا چرا باید به این روز بیفتند

داستان دوم

پیکر پسر جوانی را دیدم که به شکل دلخراشی به شهادت رسیده بود. نمی توانستم بیشتر ازین به او نگاه کنم. چه برسه بخواهم به او دست بزنم و یا جابه جایش کنم. آخر پایین تنه اش از قسمت کمر و لگن بر اثر موج انفجار شکافته و به هم پیچیده شده بود. طوری که پاهایش خلاف جهت تنه رو به بالا افتاده بودند. یک دستش هم از ناحیه کتف کاملاً له شده بود. تقریباً تمام بدن جوان تکه تکه شده و لهیده شده بود.

دردناک تر از همه وضع پدر و مادر سالخوردهء جوان بود که از خانهء محقرشان بیرون آمده با گریه و زاری او را صدا می زدند: عبدالرسول، عبدالرسول

وقتی دیدم پیرزن خودش را روی زمین انداخت و کورمال کورمال روی خاک ها دست کشید و جلو آمد تا خودش را به جنازه براسند، تازه فهمیدم چشمانش نمی بیند. به شوهرش نگاه کردم او هم نابینا بود.

پیرزن که دیگر به پسرش رسیده بود، روی جنازه دست می کشید و می گفت: یوما، یوما. مادر، مادر. پیرمرد هم جلوی درگاه خانه ایستاده بود و با گریه می گفت: عبدالرسول، عبدالرسول جاوبنی. عبدالرسول جوابم رو بده. انگار پیرزن از سکوت پسرش فهمیده بود اتفاقی افتاده است

برگرفته از کتابداسیده زهرا حسینی

جهت نیاز به مطالعه ۱۶ خاطره ی برگزیده از کتاب دا   اینجا را کلیک فرمایید.

PDF

**منبرک**