برخی از احکام زکات فطره

(به بهانه عید سعید فطر)

مقدار فطریه واجب برای هر نفر، ۳ کیلو از قوت غالب او هست.

که زمان پرداخت آن:

اگر نماز عید می خوانند، تا پیش از نماز عید است.

اگر نماز عید نخواندند تا غروب روز عید فطر است.

مسأله مهم در قوت غالب: اگر قوت غالب یک خانواده گندم باشد، به نظر مقام معظم رهبری(حفظه الله) ۳ کیلو گندم معادل ۷ هزارتومان است و برخی مراجع دیگر می فرمایند ۳ کیلو گندم معادل ۶ هزارتومان است.

اگر قوت غالب یک خانواده برنج بوده است، حساب کنند که ۳ کیلو از همان برنجی که مصرف می کنند چه مقدار قیمت دارد و همان را به نیت زکات واجب پرداخت کنند.

نکته مهم: همیشه واجبات انسان را بیشتر از مستحبات رشد می دهد. یعنی تأثیر انجام واجبات از مستحبات در رشد انسان بیشتر است.

مثلا اگر کسی می خواهد صدقه بدهد، آن را در قالب واجب کنار بگذارید. و مثلا به عنوان زکات فطره آن را بپردازد. به همین خاطر اگر زکات فطره شما هفت هزار تومان است، اگر می توانید و می خواهید صدقه بدهید، همین فطریه خود را بیشتر بپردازید و در قالب واجب، عمل مستحب خود را انجام دهید.

نکته بعدی: ترجیحا خودتان زکات را به مستحق بپردازید. یعنی تا جایی که می توانید بین اطرافیان و محل خود کسی را بشناسید و به او پرداخت کنید بهتر است. اگر کسی را پیدا نکردید آن وقت با واسطه پرداخت نمایید.

مسأله مهم در نوع پرداخت فطریه: نوع پرداخت فطریه از جهت سیادت یا عام بودن وابسته به سرپرست خانواده است که زکات را می پردازد. یعنی: اگر سرپرست خانواده سید باشند، خواه افراد تحت تکفل سید باشند یا عام، زکات فطره به عنوان سید داده خواهد شد. و اگر سرپرست خانواده عام باشند، با وجود سیادت افراد تحت تکفل، زکات به عنوان عام پرداخت می شود.

نکته بعدی: کودکی که امروز به دنیا آمده است هم، باید زکات فطره اش پرداخت شود. یعنی هر کسی که زنده است، باید زکات فطره اش پرداخت شود.

تایید گناه

تایید گناه 

داستانک:

یک کسی را می‌خواستند اعدام کنند، که از دزدهای بنام بود. گفتند: درخواستی نداری؟

گفت: چرا؛ دوست دارم مادرم بیاید با مادرم صحبتی بکنم.

گفتند: خوب اشکالی ندارد، مادر بیاید.

مادر آمد. گفت: پسرم چه می خواهی؟

گفت: مادر دوست دارم زبانت را دربیاوری بگذاری در دهان من؛ من همین آرزو را دارم.

مادر هم گفت: باشه. زبان را درآورد. این فرزند شروع کرد گاز گرفتن زبان مادر.

آمدند او را گرفتند و گفتند: ای دیوانه چکار می کنی؟

گفت: این مادر باعث شد امروز من کنار چوبه‌دار بیایم.

بچه که بودم یک عدد تخم مرغ دزدیدم آوردم خانه. مامانم گفت: بارک الله.

اگر آن بارک الله را مادر نمی‌گفت و یک سیلی در دهانم می زد امروز من اینجا کشیده نمی‌شدم.

آن تخم مرغی که آن روز دزدیدم، امروز شتر مرغ دزد شدم.

 

گاهی یک تحسین و باریکلا گفتن ما زندگی یک شخص را متحول می کند؛ یا به سمت خوبی یا بدی. فقط یک جمله است و حواسمان نیست.

مثلا کسی ریش گذاشته می گوییم زشت شده ای. همین یک کلمه کافیست که او همیشه ریشش را بتراشد.

یا خانمی چادر سرش کرده است. یک کلمه کافیست که چادر را برای همیشه کنار بگذارد.

یا در فضای مجازی گاهی لایک کردن ها، تایید ها و … مسائل را عوض می کند.

اگر کسی کار بدی انجام داده، ما به او آفرین بگوییم، تا آخرین روز عمرش که آن کار را انجام دهد در گناه او شریکیم.

از طرف دیگر اگر ما با کار بدی که شخصی انجام داده مخالفت کنیم، در ثواب ترک آن شریکیم.

بزرگواران مواظب باشید. در فضای مجازی ثانیه به ثانیه در حال تایید کاری هستیم.

ما اجازه نداریم در هر کانال معاند ضد دین و ضد انقلاب باشیم. آن موقع می شویم سیاه لشکر دشمن.

وقتی ما بازدید یک سایت ضد انقلاب را زیاد کردیم، آن دنیا در گناه آنها شریکیم. باید جواب بدهیم.

مثلا می پرسند اگر کانالی ۵ هزار عضو داشت چرا تو یکی از آنها بودی؟ مانند اینکه در لشکر عمر سعد تو یک پیاده نظام بودی.                                                                                                       

جهاد و شهادت

(به مناسبت ۳۱ تیرماه سالروز شهادت شهید عباس دوران)

doran-th4

داستانک:

صدام حسین برای تحقیر خلبانان ارتش ایران در تلویزیون عراق اعلام کرد به هر جوجه کلاغ ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد.

تنها ۱۵۰ دقیقه پس از مصاحبه صدام شهید عباس دوران، شهید علیرضا یاسینی و سرهنگ کیومرث حیدریان نیروگاه بصره را بمباران کردند.

 

این یعنی جهاد، که ببینیم ضعف دشمن کجاست یا کجا به خودش می بالد، همانجا را بزنیم. ببینیم دشمن، کجا ما را تحقیر می کند، همانجا قدرت پیدا کنیم. این جهاد می شود.

جهاد امروز جهاد اقتصادی است. ببینیم دشمن چطور ما را در بحث اقتصادی تحقیر می کند، آنجا خودمان را قوی کنیم.

در بحث علمی، چطور دشمن به خودش می بالد، آنجا کار کنیم.

در هر قسمتی که دشمن حمله می کند یا جایی که نقطه قوت دارد یا نقطه ضعف دارد، ما باید بر آنها برتری داشته باشیم.

افتخار ما شهدای عزیز هستند که متاسفانه نسل جدید زیاد با آنها انس و الفتی ندارند. در همین داستان، شهید دوران و همرزمان شهیدش، افتخار ایرانیان و مسلمانان اند.

پترس و … برای ما الگو نیستند. خودمان چنین الگوهایی داریم، آنوقت غربی ها الگوهای خود را به رخ ما می کشند. آنها هیچ جاذبه ای برای ما ندارند.

حالا که در کتب درسی بحث جهاد و شهادت دارد کم کم حذف می شود، شما پدرها و مادرها در خانه از جهاد و شهادت برای فرزندانتان زیاد بگویید. اگر جهاد و شهادت در خانواده کمرنگ شد سنگ روی سنگ بند نمی شود.

افتخار شیعیان

(به مناسبت شهادت امام صادق علیه السلام)

امام صادق ع

یکی از ویژگی های امام صادق علیه السلام قدرت ایشان در مباحث علمی بوده است.

این مباحث اینقدر زیاد بوده که دشمنان امام نیز به آن اعتراف می کنند. تا جایی که مالک بن اَنَس یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت می گوید: «بهتر از جعفر بن محمد، دنیا نه دیده، نه شنیده و نه به قلب کسی رسوخ کرده».

ابوحنیفه امام دیگر اهل سنت می گوید: «عالم تر از جعفر بن محمد دنیا نزاییده».

داستانک:

مفضل بن عمر یکی از یاران امام صادق علیه السلام می گوید: در مسجد النبی نشسته بودم. یکی از بزرگان مادیون به نام ابن ابی الاوجاع پشت ستون با کسی صحبت می کرد و از پیامبر صلی الله علیه و آله بدگویی می کرد.

من عصبانی شدم و به او گفتم: خجالت بکش.

گفت: آرام باش، فکر می کنم تو شاگرد جعفر بن محمد هستی؟

گفتم:بله.

گفت: از این حرف ها تندتر به خود ایشان گفته ام اما یکبار ندیدم عصبانی شود. گاهی یقین می کنم بر او غالب شده ام اما ناگهان او جمله ای می گوید و مرا مغلوب می کند. اگر شاگرد او هستی از او یاد بگیر.

قدرت امام صادق علیه السلام چقدر است که دشمنان اینطور اعتراف می کنند؟

ما شیعیان به این افتخار می کنیم.

اگر تمام ادیان و فرقه های دنیا جمع بشوند یک نفر دیگر مانند امام ما پیدا بکنند، ما پیرو او خواهیم شد.

ما شیعیان پیرو این امام هستیم. بهایی ها، زرتشتی ها، یهودی ها، مسیحیان امروزی، پیرو چه کسی هستند؟

ما پیرو امامی هستیم که دوست و دشمن از او تعریف می کنند.

شیعیان، به داشتن چنین امامانی افتخار کنیم. یکی از آنها امام صادق علیه السلام است بقیه امامان هم «کلهم نور واحد» همه آنها از یک نور واحد هستند.

حد عبودیت و بندگی

(به مناسبت شهادت رئیس مذهب و مکتب تشیع، امام جعفر صادق علیه السلام)

تسلیم

 

شیعه باید تسلیم باشد.

 

داستانک:

مفضل بن عمر می گوید: من و عبدالله بن ابى یعفور خدمت امام رسیدیم. امام براى پذیرایى از ما میوه آورد، اما عبدالله به ایشان عرضه داشت که براى ناراحتى معده اش نمى تواند چیزى بخورد.

سپس عبدالله به امام گفت: «اى امام بزرگوار، شما مى دانید که من همواره از شما اطاعت کرده ام و هر چه گفته اید نه نگفته ام ، اگر این انار را نصف کنید و بگویید این نیمه حرام است و نیمه دیگر حلال است من بدون چون و چرا قبول مى کنم ، چون حرف شما حجت است.»

امام به او فرمود: «خدا رحمتش را شامل حالت گرداند.» سپس عبدالله بیمارى اش و درمان آن را که پزشک گفته باید شراب بخورد را به امام گفت و پرسید: حال چه مى فرمایید

امام صادق علیه السلام به او فرمود:شراب حرام است، هرگز شراب ننوش، این شیطان است که تو را وسوسه مى کند و مى خواهد به بهانه شفاى دردت، شراب به تو بنوشاند، اگر از شیطان نافرمانى کنى؛ او نیز مأیوس مى شود و دست از تو برمى دارد.

از این سخن امام، عبدالله خوشحال شد و دلش آرام گرفت. از امام خداحافظى کردیم و بازگشتیم. روز به روز حال عبدالله بدتر شد، اقوامش ‍ شراب آوردند تا او بنوشد، اما او نخورد.

مفضل، من شنیده ام اگر براى معالجه باشد اشکالى ندارد.

اگر اشکال نمى داشت امام صادق علیه السلام او را منع نمى کرد… به هر حال، روزهاى آخر عمرش را در بستر گذراند، پسر عمویش به او گفته بود: بیچاره، بخور اگر شراب ننوشى مى میرى. عبدالله نیز در جوابش گفته بود: به خدا قسم یک قطره هم نخواهم نوشید. چند روزى در بستر ماند و درد را تحمل کرد. خداى متعال هم او را براى همیشه شفا داد.

منبع : رجال کشى، صفحه ۲۴۷ تا ۲۴۹

این یعنی تسلیم بودن. چیزی که خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام فرموده اند، باید چشم بگوییم. چرا خدا چنین چیزی را فرموده است، نداریم.

این یعنی تسلیم بودن، یعنی عبد، عبودیت.

شیعه ی تنوری

(به بهانه نزدیکی به شهادت امام جعفر صادق علیه السلام)

tam

داستانک:

یکی از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام حکایت می کند: در منزل آن حضرت بودم، که شخصی به نام سهل بن حسن خراسانی وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت:

یاابن رسول اللّه! شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمی کنید و حق خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمی گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکاری در رکاب شما هستند؟!

امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش، خدا حق تو را نگه دارد و سپس به یکی از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن. همین که آتش تنور روشن شد و شعله های آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانی خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین.

سهل خراسانی گفت: ای سرور و مولایم! مرا در آتش، عذاب مگردان، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد. در همین لحظات شخص دیگری به نام هارون مکی – در حالی که کفش های خود را به دست گرفته بود – وارد شد و سلام کرد.

حضرت امام صادق سلام اللّه علیه، پس از جواب سلام، به او فرمود: ای هارون! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین.  هارون مکی کفش های خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه ای، داخل تنور رفت و در میان شعله های آتش نشست.  آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانی مشغول مذاکره و صحبت شد.

پس از گذشت ساعتی، حضرت فرمود: ای سهل! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است.  همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکی چهار زانو روی آتش ها نشسته است، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانی کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص – هارون که مطیع ما می باشد – پیدا می شود؟

سهل پاسخ داد: هیچ، نه به خدا سوگند! حتی یک نفر هم این چنین وجود ندارد.  امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: ای سهل! ما خود می دانیم که در چه زمانی خروج و قیام نمائیم؛ و آن زمان موقعی خواهد بود، که حداقل پنج نفر هم دست، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم.

 

دلیل اینکه امام صادق علیه السلام قیام نکردند این بود که یار نداشتند.

این که امام زمان عجل الله تعالی فرجه تشریف نمی آورند این است که یار ندارند. اگر اینطور یاران تسلیم، که از خودشان اجتهادی ندارند، می بودند امام ظهور می کردند.

برای تسلیم بودن، چرا نباید باشد؟ باید همان چیزی باشد که امام معصوم علیه السلام می گویند.

الان می بینید چقدر چرا شروع شده؟ چرا باید به مکه برویم؟ چرا باید نماز بخوانیم؟ چرا…

دیگر چرا ندارد، مرجع تقلیذ که نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه هستند اینطور صلاح دانسته اند.

امام زمان عجل الله تعالی فرجه یاری می خواهند که در امور دینی تسلیم باشد و عبودیت داشته باشد.

نجات دلقک فرعون از عذاب

photo_2017-07-22_19-18-22

خداوند به یکی از پیامبران خویش وحی نمود که به مؤمنین بگو:

«لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِی وَلَا تَطْعَمُوا طَعَامَ أَعْدَائِی وَلَا تَسْلُکُوا مَسَالِکَ أَعْدَائِی فَتَکُونُوا أَعْدَائِی کَمَا هُمْ أَعْدَائِی»؛[صحت و دقت منابع بررسی شوند: علل الشرائع ج‏۲، ص۳۴۸ ؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۲۳]

لباس دشمنان مرا نپوشید، غذا های دشمنان مرا نخورید و روش های دشمنان مرا پیروی نکنید که اگر چنین کنید شما هم دشمنان من خواهید بود همچنان که آنان دشمنان من هستند.

تاثیر لباس در شخصیت انسان بسیار واضح است. تاثیر لباس اینقدر زیاد است که حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه در خطبه متقین، که صد و ده صفت مومنین را بیان می کند، می فرمایند دومین صفت، لباس آنهاست.

«فَالْمُتَّقُونَ … وَ مَلْبَسُهُمُ الاْقْتِصادُ»

لباس مستقیما روی شخصیت انسان تاثیر می گذارد.

شما اگر لباسی را بپوشید که برای یک انسان خوب، عالی و بزرگوار است تاثیر خودش را می گذارد.

همچنین اگر کسی لباسی بپوشد که برای فلان خواننده بدکاره آمریکایی است، بداند که رویش تاثیر می گذارد.

اندازه لباس هم تاثیرگذار است.

«من تشبه بقوم فهو منهم»؛ هر کس به قومی شباهت پیدا کند از آن قوم است.

چه دلش پاک باشد چه نباشد، کم کم به آن سمت گرایش پیدا می کند.

 

داستانک:

فرعون دلقکى داشت که از کارها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن ، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد.

پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحید آمده ام . دلقک از همانجا بازگشت ، لباسى شبیه لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد.

آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را بالشکرش در رود نیل غرق ساخت ، آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسى عرض کرد:

پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى ، با این که مرا اذیت کرد؟ خطاب رسید: اى موسى ! من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.

انوار نعمانیه ، ص ۳۵۴٫

 

اگر زندگی ما شبیه اولیای خدا باشد چه می شود؟

فقط برنج کوپنی مصرف می کنیم!

(به مناسبت سالروز تولد مقام معظم رهبری)

004

داستانک:

آقای سیدعلی‌اکبر طاهایی نقل می‌کنند: در زمان جنگ که من نماینده مجلس شورای اسلامی بودم، همسرم یکی از بچه ها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، خانمی را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آن جا آورده بودند.

 کسی نمی‌دانست که ایشان کیست! چون نوبت به آن خانم رسید، به اتاق پزشک مراجعه کردند، دکتر پس از معاینه، گفت: برای مداوای این فرزند، روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید.

ایشان گفتند: ما چنین امکاناتی را نداریم!

پزشک که ایشان را نمی‌شناخت عصبانی شد و گفت: مگر امکان دارد که در خانه‌ای برنج نباشد؟!

آن خانم گفت: همسر من اجازه نمی دهند که در خانه، غیر از برنج کوپنی مصرف کنیم و آن نیز کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هر هفته، نمی‌دهد!

پزشک پرسید: مگر همسر شما چکاره هستند؟

گفتند: همسرم آقای خامنه ای، رئیس جمهور است. (مقام معظم رهبری در آن زمان رئیس جمهور بودند.)

ما افتخار می کنیم در کشوری زندگی می کنیم که عالی ترین مقام، یعنی رهبری ساده ترین زندگی ها را دارد.

۲۴ تیرماه سالروز ولادت مقام معظم رهبری، نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه و مایه ی افتخار شیعیان و مسلمانان جهان، است.

ساده زیستی ایشان به حدی است که حتی دشمنان به آن اعتراف می کنند. یکی از دشمنان قسم خورده رسانه ای ایران، نوری زاده، می گوید: در زندگی آیت الله خامنه ای هیچ جایی پیدا نمی کنید که مشکل اقتصادی داشته باشند. ایشان به شدت زاهدانه زندگی می کنند.

همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد دوران اصلاحات، آقای مهاجرانی که سال هاست، لندن نشین است و دشمن مقام معظم رهبری است، می گوید: با وجود اینکه من آیت الله خامنه ای را قبول ندارم اما در زندگی اقتصادی ایشان، خانواده و اطرافیانشان، حتی نقطه خاکستری هم نیست چه برسد به نقطه سیاه.

شخصی همانجا قصد اعتراض به حرف وی را داشت، که مهاجرانی ادامه می دهد و می گوید: من چهار سال همسایه ایشان بودم، و بر نوع زندگی ایشان شاهد بودم. من با کسانی که اطلاعات اشتباه از زندگی ایشان می دهند مشکل دارم! اطلاعات اشتباه [از ایشان] در درجه اول خود ایشان را  فریب می دهد و در درجه دوم دیگران را فریب می دهد.

مگر یک زبان و دو لب به تو ندادیم؟

hqdefault

خداوند در آیه ۳۶ سوره مبارکه اسراء می فرمایند:

«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»؛

گوش و چشم و دل، هر یک مورد سؤال قرار خواهند گرفت.

تصور کنید روزی در مجلسی با دوستان و آشنایان در حال صحبت هستیم و صدایمان را ضبط می کنند؛ اگر بعدا این صدا را برای خودمان بگذارند، چه احساسی به ما دست می دهد؟

آیا احساس سربلندی می کنیم؟

اگر این صوت را در روز قیامت به ما نشان بدهند، می توانیم بگوییم من تا به حال حرف بیجا نزده ام؟ می توانیم بگوییم همه حرف هایم درست بوده؟

اگر در دادگاه بگذارند چطور؟ آیا حاضریم بگوییم این حرف من است؟

انسان باید خیلی مراقب کلامش باشد. بعضی ها خیلی راحت صحبت می کنند. همه چیز که به زبانشان می آید، می گویند.

خداوند در قرآن می فرماید:

«وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ»؛ و یک زبان و دو لب (به تو ندادیم)؟! (آیه ۹ سوره بلد)

یعنی به شما لب دادیم تا زبانتان را زندانی کنید.

داستانک:

طلبه ای از دنیا رفت چون او را در خواب دیدند: پرسیدند: حالت چطور است؟

او گفت :مواظب اعمال و گفته های خود باشید ، زیرا حساب و کتاب خدا بسیار دقیق است.

روزی که باران می بارید من گفتم: به به عجب باران به موقعی !

هنوز سر آن یک جمله گرفتارم و به من می گویند :مگر خدا کار بی موقع هم انجام می دهد؟

حتی اگر به دین و اسلام کاری ندارید!

 (به بهانه ۲۱ تیر روز عفاف و حجاب)

حجاب

داستانک:

خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:

یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.

وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.

همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم… چادرم در مشتش بود که شهید شد.

از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

یک سوال از خواهران بزرگواری که حجاب را رعایت نمی کنند یا برادرانی که به حجاب همسرشان زیاد مقید نیستند؛

به خانم می گویی حجابت را رعایت کن، می گوید خوب آقایان نگاه نکنند. راست می گوید، آقایان نباید ببینند. اما اگر مرد بدبخت و بیچاره ای بود که فقط به دنبال چشم چرانی است، اگر به شما نگاه کرد آیا علاقه اش نسبت به همسرش کم می شود یا نه؟

قطعا کم می شود.

حتی اگر به دین و اسلام کاری ندارید، آیا این ایثار نیست که خانم کمی حجابش را بیشتر رعایت کند؟

آیا این ایثار و گذشت نیست که خانم کمی از زیبایی هایش در خیابان صرف نظر کند تا یک زندگی پا بر جا بماند؟ یک طلاق کمتر شود؟

اما خانمی که می گوید به من ربطی ندارد، پس انتظار نداشته باشد که دعایش در نزد خداوند مستجاب شود.

چطور انتظار داریم گره های زندگیمان باز شود وقتی در زندگی مردم گره ایجاد می کنیم.

دستوری شگفت در رفع فقر

 (به بهانه ۱۵ شوال ؛ رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی)

10

عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد الهادی:

لَمَّا کَلَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَان‏:…

 قَالَ إِلَهِی‏ فَمَا جَزَاءُ مَنْ صَلَّى الصَّلَوَاتِ لِوَقْتِهَا قَالَ أُعْطِیهِ سُؤْلَهُ وَ أُبِیحُهُ جَنَّتِی‏

عبدالعظیم حسنی از امام هادی علیه السلام نقل می کند که:

حضرت موسی به خدا عرضه داشت…

خدایا! پاداش کسى که نمازها را اول وقت بخواند چیست؟

خداوند فرمود: [در دنیا] هرچه بخواهد به او می دهم  و [ در آخرت] بهشتم را بر او مباح کنم.

[امالی شیخ صدوق/ ترجمه کمره‏اى ؛ متن ؛ صفحه ۲۰۹]

داستانک:

آیت الله بهجت می فرمایند:

از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمه الله که عالم واقعی بود، نقل کرده‌اند که در کودکی بعد از فوت پدرم، میرزای بزرگ، تکفل خانواده به عهده من بود.

 ایشان می‌گوید: پدرم را در خواب دیدم. از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی! حال شما چطور است؟ در جواب گفتم: خوب نیست.

فرمود: «به بچه ها و اهل خانه سفارش کنید که نماز اول وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع می‌شود»

[آثار و برکات نماز اول وقت، ص ۲۱  و پاسخ های آیت الله بهجت رحمه الله به رازهای دین، ص ۳۵٫]

 

 

به دشمن پشت نکنیم!

(به مناسبت شهادت حضرت حمزه علیه السلام)

گریزهای-مداحی-شهادت-حضرت-حمزه

«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا». (آیه ۲۳ سوره احزاب)

از میان مؤمنان مردانى‏ اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند.

حضرت امیر می فرماید منظور از این آیه من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیده هستیم. که سر عهدی که با خدا بستیم تا آخر ایستادیم؛ عده ای شهید شدند و عده ای منتظرند و من منتظر شهادتم.

 «وَ لَقَدْ کُنْتُ عَاهَدْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولَهُ أَنَا وَ عَمِّی حَمْزَهُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ وَ ابْنُ عَمِّی عُبَیْدَهُ عَلَى أَمْرٍ وَفَیْنَا بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولَهُ فَتَقَدَّمَنِی أَصْحَابِی وَ تَخَلَّفْتُ بَعْدَهُمْ لِمَا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِینَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا حَمْزَهُ وَ عُبَیْدَهُ وَ جَعْفَرٌ ع قَضَوْا نَحْبَهُمْ وَ أَنَا وَ اللَّهِ الْمُنْتَظِر »   خصال؛ ج ۲، ص ۳۷۵

 حال آن عهدی که بستند چه بود؟ علامه طباطبایی در المیزان می فرماید :

عهدی که کردند طبق این آیه شریفه: «وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ»  (احزاب ۱۵) این بود که هیچ گاه پشت به دشمن نکنند.

سست نشدن در مقابل دشمن؛ این عنصر اصلی در شخصیت حضرت حمزه است.

اگر می خواهم مثل حمزه شویم چه کنیم؟

امروز اگر ما می خواهیم از امام زمان مان رفع غربت کنیم و در قدرت رسیدن حضرت نقشی ایفاء کنیم باید حمزه ها را تکثیر کنیم. این روحیه حمزه را خودمان تقویت کنیم و در روح جامعه بدمیم.

جامعه ای که حمزه سیدالشهدا که اساسا پشت به دشمن نمی کند اگر این روحیه مقاومت و سازش نکردن با دشمن که رمز موفقیت در برابر دشمن است؛ توضیح داده شود؛ دیگر کسی جرائت نمی کند دم از سازش با دشمن بزند. جامعه ای که حمزه ای دارد که هرگز پشت به دشمن نکرد؛ سازش و کرنش دربرابر دشمن را عیب و عار می داند.

بنابراین تا مشکلی برایمان بوجود آمد سریع کنار دشمن نرویم. از مبارزه با دشمن زود خسته نشویم. ما تا روزی که هستیم با دشمن مبارزه خواهیم کرد.

تا روزی که بیرق اباعبدالله علیه السلام سر در خانه هایمان باشد ما همین طور تحریم خواهیم شد. همان طور که امام حسین علیه السلام در آب تحریم شد. طبیعی است ما هم که پیرو این امام هستیم همین طور تحریم خواهیم شد.

عطر حضور شهید

شهید رفیعی

دانشگاه فردوسی مشهد، میزبان و در واقع میهمان ۲ شهید گمنام است که همچون نگینی، به دانشگاه روشنی می بخشند.

شب گذشته اعلام شد که یکی از این دو شهید عزیز شناسایی شده اند و پیکر شریف یکی از این شهدا، متعلق به سردار بزرگ استان خراسان، شهید «حجت الاسلام  ابوالفضل رفیعی سیج» است؛ جانشین فرمانده لشکر ۵ نصر .

 دو شب پیش از این، خواب این دو شهید را دیدم. بر سر مزار، با این دو شهید مشغول صحبت بودیم که یکی از آنها فرمودند: زیاد دور نیست… بعدا می فهمید ما که هستیم… .

 

داستانک:

شهید ابوالفضل رفیعی، عاشق قمر بنی هاشم (علیه السلام) بود و عشقش به مولا از چشم هیچکس پنهان نبود.

اهل جبهه او را خوب می شناختند. او را و آرزوی دیرینه اش را.

همیشه به دوستانش می گفت: «آرزو دارم روزی برسد که در کنار نهر علقمه وضو بگیرم و نمازی بخوانم».

رزمنده ها اسمش را گذاشته بودند ابوفاضل.

بچه های جبهه به رابطه عاشقانه او با مولا می اندیشیدند و او به نهر علقمه، وضو و نماز… .

 روز پیش از عملیات خیبر بود که به همراه بچه های اطلاعات-عملیات روانه فرات شد تا منطقه را شناسایی کند. وقتی برگشت، شور و شعف تمام وجودش را در برگرفته بود و روی پا بند نمی شد.

حالت کسی را داشت که بعد از سالها به مرادش رسیده باشد.

لبخند روی لبانش شکفته بود.

می گفت: «پس از سالها به آرزویم رسیدم. در کنار فرات وضو ساختم و دو رکعت نماز به جای آوردم».

و همین مقدار را برای دوستان تعریف کرد.

بیش از این دیگر چیزی نگفت. کسی هم دیگر از او چیزی نپرسید.

هیچکس نمی دانست در قنوتش کدامین دعا را زمزمه کرده بود و بعد از نماز، از آقا ابوالفضل (علیه السلام) چه خواسته بود که درست سه روز بعد، وقتی که هنوز خیبر ادامه داشت، سردار سراپا عشق شد و با وضوی خونی که گرفت، به مولایش اقتدا کرد و برای همیشه به سجده رفت… .

 

پیش از این، سنگ مزاری به عنوان یادبود برای ایشان در بهشت رضا مشهد گذاشته شده بود که اکنون پیکر مطهر ایشان در دانشگاه فردوسی آرام گرفته است.

جایی ننوشته است گنهکار نیاید

(به مناسبت ۱۲ شوال سالروز ارتحال شیخ بهایی)

شیخ بهایی

۱۲ شوال سالروز ارتحال شیخ بهایی یکی از دانشمندان بزرگ ایران است.

ایشان معماری کلی حرم امام رضا علیه السلام را با ظرافت زیادی انجام داده اند؛ به طوری که در آن دوران با امکانات کم گلدسته ها را طوری طراحی کرده اند که از هر طرف گنبد در وسط قرار بگیرد.

داستانک:

شیخ بهایی پس از طراحی حرم، در هنگام ساخت آن، خود بر کلیه امور نظارت داشته‌اند و تمام مراحل ساخت حرم نیز تحت نظارت و کنترل ایشان انجام می‌شده است. قبل از آن که ساخت حرم به اتمام برسد، برای جناب شیخ سفر مهمی پیش می‌آید.

شیخ سفارش های لازم را به معماران و مسئولان ساخت حرم کرده، بسیار سفارش می ‌کنند که کار را متوقف نکنند و ساخت حرم را پیش برده به اتمام برسانند به جز سر در دروازه اصلی حرم (دروازه ورودی به حرم و ضریح مقدس).

سفر شیخ به درازا می‌کشد و بیش از زمان پیش بینی شده در سفر می‌مانند، هنگامی که از سفر باز می گردد و جهت سرکشی کارهای ساخت و ساز به حرم مطهر می‌رسد، با تعجب بسیار می‌بیند که ساخت حرم به پایان رسیده، سر در اصلی تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مقدس هستند.

شیخ با دیدن این صحنه، بسیار ناراحت می‌شود و به معماران اعتراض می‌کند: «چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نکردید؟» مسئول ساخت عرض می‌کند: ما می‌خواستیم صبر کنیم تا شما بیایید، اما تولیت حرم نزد ما آمدند و بسیار تأکید کردند که باید ساخت حرم هرچه سریع تر به پایان برسد.

شیخ بهایی(قدس سره) همراه مسئول ساخت پروژه و معماران نزد تولیت حرم می‌روند و از تولیت در این مورد توضیح می‌خواهند. تولیت حرم نقل می‌کند: چند شب پی در پی آقا امام رضا علیه السلام به خواب من آمده و فرمودند: «کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمی‌شود و هر کس بخواهد می‌تواند بیاید.»

شیخ با شنیدن این حرف، اشک از چشمانش جاری می‌شود و به سمت ضریح می‌رود و ذکر «یا ستار العیوب» بر لبانش جاری می‌شود. ایشان چنین تعریف می‌کند: من می‌خواستم یکی از طلسم ها را به صورت کتیبه‌ای بر سر در ورودی حرم بزنم، با این اثر که افرادی که آمادگی لازم را ندارند نمی‌توانند وارد حرم مطهر و حریم مقدس حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند.

دیدم همه جا در صحن و سرایت

جایی ننوشته است گنهکار نیاید

بعضی ها می گویند ما گنهکاریم، رویمان نمی شود حرم برویم. اما امام رضا علیه السلام طبیب است. آدم سالم که پیش طبیب نمی رود. این ما هستیم که مریض گناهیم و باید به نزد طبیب برویم.

اگر همه همشهریانت از تو تعریف کردند…

13920405100153633750334

روی عن الإمام الباقر ع فی وصیته لجابر بن یزید الجعفی أنّه قال:

«یَا جَابِرُ… اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ».

تحف العقول، ص۲۸۴

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده‌است که در وصیتشان به جابربن‌یزیدجُعفی فرمودند:

«ای جابر!… بدان که تو ولیّ(دوستِ) ما نخواهی بود، مگر این‌که اگر اهالی شَهرت علیه تو هم‌داستان شوند و بگویند تو مرد بدی هستی، این (حرفشان) تو را اندوهگین نسازد و اگر گفتند تو مرد خوبی هستی، این (حرفشان) تو را شادمان نگرداند.

ما مامور به وظیفه ایم و باید کارمان را انجام دهیم، حالا اگر همه مردم بگویند مرگ بر فلانی یا درود بر فلانی.

ما باید یقین داشته باشیم حرفمان و راهمان درست است. «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ»؛ از ملامت هیچ ملامت گری نمی ترسند. (آیه ۵۴ سوره مائده)

مثلا شما می خواهید در یک اجتماعی صحبت کنید، می دانید اگر فلان حرف را بزنید مردم ناراحت می شوند اما باید بگویید. چه بسا مردم ناراحت بشوند. زمانی مردم از یک حرفی خوشحال می شوند، وظیفه مان بوده که بگوییم.

داستانک:

به شهید بهشتی خیلی توهین می کردند. ایشان به شهری رفته بودند، جلو ایشان خری را کشته بودند.

مرگ بر بهشتی هم خیلی می گفتند.

روزی نزد امام آمدند. امام گفتند از بیرون که آمدید مردم چه شعاری می دادند؟ ایشان عرض کردند: همه می گفتند درود بر خمینی.

حضرت امام فرمودند: به خدا قسم اگر همه مردم با هم بگویند مرگ برخمینی به اندازه سر سوزنی برایم فرقی نمی کند.

انسان باید به این حد برسد که وظیفه اش را انجام بدهد.

مثلا در عروسی برادرتان موسیقی می گذارند، شما بلند می شوید. همه هم ناراحت می شوند، خوب ناراحت بشوند شما باید بلند شوید.

انسان باید به این حد برسد که حرف مردم در او اثر نکند.

**منبرک**