رزق حلال “۱”

11098511_1430725240572536_409863035_n

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ [سبا آیه ۳۹]

بگو: پروردگارم روزى هر که را خواهد گشاده کند یا بر او تنگ گیرد و هر چه انفاق کنید آنرا عوض دهید که او بهترین روزى دهان است

یکی از عواملی که باعث افزایش رزق و روزی می شود قرض دادن و نسیه دادن است و بسیار واضح است که نسیه و قرض ندادن نقطه مقابل افزایش روزی است یعنی روزی را کم می کند

داستانک:

یکی از فرزندان شیخ می‌گوید: روزی مرحوم مرشد چلویی معروف خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟ دیر زمانی وضع ما خیلی خوب بود روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتری‌ها فراوان بودند، اما یک‌باره اوضاع زیر و رو شده مشتری‌ها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمی‌شود …؟

شیخ تأملی کرد و فرمود:

 تقصیر خودت است که مشتری‌ها را رد می‌کنی

مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچه‌ها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها می‌دهم.

شیخ فرمود:

 آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و از در مغازه بیرون کردی؟!

مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست، و پس از آن تابلویی بر در مغازه‌اش نصب کرد و روی آن نوشت:

 نسیه داده می‌شود، حتی به شما. وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت می‌شود

[تجارت بهشت صفحه۲۰، به نقل از کیمیای محبت صفحه ۱۳۹-۱۴۱]

روزه و گرما !!! وای!!!

(به بهانه ماه مبارک رمضان)28-300x245

اگر انسان با دید بصیرت بنگرد ، می بیند که این سختی ها بجز خیر برای انسان چیزی ندارد.نمونه اش همین روزه ، آنهم در این هوای گرم؛ درست است که سختی دارد اما: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا

یونس بن ظبیان از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است:

مَنْ صَامَ یَوْماً فِی الْحَرِّ فَأَصَابَهُ ظَمَأٌ وَکَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَلْفَ مَلَکٍ یَمْسَحُونَ وَجْهَهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ حَتَّى إِذَا أَفْطَرَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَطْیَبَ رِیحَکَ وَ رَوْحَکَ مَلَائِکَتِی اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَه‏

 کسى که در گرما یک روز را روزه بدارد و تشنگى را تحمل کند، خداوند هزار فرشته را بر او میگمارد تا دستهاى خود را بر روى او کشیده و او را بشارت دهند، و پس از آنکه افطار کرد خداوند میفرماید: چقدر خوش بویى! اى فرشتگان من گواه باشید که من او را آمرزیدم.

[ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صفحه ۱۴۸]

داستانک:

پس از آنکه حضرت مریم علیها السّلام از دنیا رفت، حضرت عیسی علیه السّلام جنازه ی او را پس از تجهیز به خاک سپرد، سپس روح مادرش را دید و گفت: «مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟»
مریم علیها السّلام پاسخ داد: «آری، آرزویم این است که در دنیا بودم و شب های سرد زمستانی را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم و روزهای گرم تابستان را روزه می گرفتم»


[داستان هایی از یاد خدا، صفحه ۲۸]

تفاوت انتظار حضرت امام، با برخی از مدعیان انتظار

(به بهانه ارتحال حضرت امام خمینی و قیام ۱۵ خرداد)

10-291x300

داستانک:

حضرت امام خمینی در یک دیدار تاریخی در سال ۱۳۴۱به آقای حبیب الله عسکر اولادی فرموده بودند:

این مبارزه طولانی است وممکن است مرحله اول آن تا۲۰سال نیز طول بکشد لذا شما باید خود را برای چنین مسیر طولانی آماده کنید.

مبارزه ما برای تغییر یک قانون ،تغییر یک وزیر حتی یک دولت نیست،ما برای فراهم کردن مقدمات ظهور ولی عصر “عجل الله فرجه”مبارزه می کنیم.

انقلاب اسلامی ما سه مرحله دارد مرحله اول اینکه کشور ایران را اسلامی کنید،مرحله دوم اینکه کشور های مسلمان به طرف حاکمیت اسلام برده شوند ومرحله سوم اسلام را در سراسر دنیا گسترش دهید وجهانیان را با اسلام آشنا نمایید .آنگاه در محضر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)عرضه بداریم که مولی ،جهان بای تشریف فرمایی شما آمادگی دارد.

[ کتاب اندکی صبر صفحه ۲۳ به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی ۱۱ بهمن ۱۳۷۷]

دلداری به امام!

(به بهانه سالروز ارتحال حضرت امام خمینی )

11605_66518یکی از ویژگیهای بارز حضرت امام خمینی رحمت الله علیه عدم دلبستگی به دنیا بود

خود حضرت امام که بارها روایتِ : حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَه را برای مردم خوانده بودند . خود عامل واقعی به این حدیث نبوی هستند . و ذره ای عشق به دنیا در وجود ایشان پیدا نمی شود

داستانک:

روحیه امام تا آخرین نفس و تا آخرین لحظه حیات هیچ تغییری نکرد و همان طور که آن روز حرف می‌زدند، در مقابل مرگ نیز همان طور بسیار عادی برخورد می‌کردند. یکی از بستگان به ایشان گفته بود که چیزی نیست و حال شما خوب خواهد شد. گفتند: نه آمدنش چیزی هست و نه رفتنش چیزی هست و نه مرگش چیزی هست. هیچ کدام از اینها چیزی نیست.

نقل از : حجت الاسلام و المسلمین امام جمارانی

منبع :‌ کتاب زندگی به سبک روح الله

 

نظافت مسجد

 (به بهانه دهه آخر شعبان ، دهه تکریم و غباروبی مساجد)

1069345_184امام رضا علیه السّلام فرمود:

إنَّ الْجَنَّهَ وَ الْحُورَ لَتَشْتاقُ إلی مَنْ یَکْسَحُ الْمَسْجِدَ، اَوْ یَأخُذُ مِنْهُ الْقَذی؛

بهشت و حوریان بهشتی مشتاق کسی هستند که مسجد را تمیز نماید، و یا آلودگی های آن را بگیرد

[مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۳، ص: ۳۸۵]

داستانک:

در صدر اسلام، مسجد مدینه هرچند از امکانات و پیرایه ها تهی بوده و به طور کاملا ساده بنا گردیده بود، اما با این همه تاریخ از وجود زن مسلمان سیاهپوستی بنام «محجنه»(ام محجن) خبر می دهد، که مسئولیت نظافت مسجد پیامبر را عهده دار بوده است.

زمانی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می بیند از محجنه خبری نیست از حال او جویا می شود، اصحاب خبر مرگ او را می دهند. حضرت با لحن اعتراض آمیزی می فرمایند: چرا به من اطلاع نداده اید؟

بلافاصله در سر مزار وی حضور یافته و برایش نماز می خوانند و می فرمایند که اینک او را در بهشت می بینم    

[ابن أثیر، ج۶، ص ٢۶٣ و إبن حجر عسقلانی، ج ٨، ص ٣١۴]

عملی که جلوی گناه را می گیرد

eslimi96-n

عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع :

مَنْ صَلَّى صَلَاهَ الْفَجْرِ ثُمَّ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ إِحْدَى عَشْرَهَ مَرَّهً لَمْ یَتْبَعْهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ ذَنْبٌ وَ إِنْ رَغِمَ أَنْفُ الشَّیْطَان

امام کاظم علیه السّلام از پدرش علیه السّلام از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که فرمودند:

کسى که نماز صبح را بخواند، و بعد از آن یازده بار «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بخواند، در آن روز گناهى از او سر نمى‏زند؛ اگر چه شیطان نخواهد[که او گناه نکند] (ان شاء الله)      [ثواب الاعمال-ترجمه بندرریگى، ص: ۹۹]

جریان تابلوی اتاق رهبری چیست؟

حدیث+اخلاقی+اتاق+رهبر+انقلابمقام معظم رهبری در سخنرانی ای فرمودند:

قبل از زمان ریاست جمهوری از منزل آقای نجومی و آثار هنری ایشان دیدن کرده‌ام و حدیثی به ایشان دادم و از ایشان خواستم برایم بنویسند و ایشان هم با خطی زیبا این حدیث را نوشتند و برای من فرستاند و من هم آن را تابلو کرده و در اتاق مقابل چشمانم نصب کرده‌ام.

حال سوال اینجاست که آن حدیث چه حدیثی است که نزدیک ۳۰ سال است در مقابل چشم رهبری قرار دارد

آن حدیث حکمت ۷۳ نهج البلاغه است که حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ …

آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تعلیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد …

این حدیث نشان دهنده آن است که هر کس در موقعیتی –که الگو است- قرار گرفت ابتدا باید به فکر خودسازی باشد و بعد دیگر سازی و جامعه سازی . در غیر این صورت کلام خوب ما روی دیگران تاثیر ندارد

داستانی لطیفه ای :

حجت الاسلام مرحوم کافی می فرمودند:

 می خواستم جایی منبر بروم که آقایی آمد و گفت: حاج آقا ! بالای منبر که می روید به خانم ها بگویید نمازهایشان را بخوانند. گفتم: چیزی شده؟ گفت: خانمم نماز نمی خواند. ولی پای منبر شما می آید. گفتم: خانم شما چه استدلالی برای نماز نخواندنش دارد؟

 گفت: خانمم به من می گوید تو اول نماز بخوان تا من هم بخوانم. خیلی تعجب کردم و گفتم: مرد حسابی! تو که اهل نماز نیستی انتظار داری همسرت اهل نماز باشد!»

 

چه کنیم تا امام زمان را ببینیم؟

(به بهانه میلاد امام زمان عجل الله فرجه)

13930505_sedgh.ir_01

داستانک:

پریشان و سراسیمه بودم. لحظاتی چند فقط به چیزی که شنیده بودم، می‌اندیشیدم.

« اگر طالب دیدار امام زمانت هستی به فلان شهر برو. حضرت بقیه الله در بازار آهنگران در مغازه  قفل‌سازی نشسته بلند شو و خدمت ایشان برس»

بعد از مدت‌ها چله‌نشینی و دعا و توسل به علوم غریبه بالاخره کورسویی از امید به رویم تابیدن گرفت. به سرعت بلند شدم و وسائل سفر را آماده کردم. سفر راحتی نبود. اما حاضر بودم چند برابر این سختی را تحمل کنم تا بتوانم به آرزویم برسم. شور و اشتیاقی که از وجودم زبانه می‌کشید مرا به حرکت وا می‌داشت.

خودم را به بازار آهنگران رساندم آن قدر هیجان زده بودم که چشم‌هایم هیچ چیز را نمی‌دید. فقط مغازه پیر قفل‌ساز را جستجو می‌کردم. لحظهبه لحظه که می‌گذشت شوق و شورم بیشتر می‌شد. وقتی وارد مغازه پیرمرد قفل‌ساز شدم در همان نگاه اول امام را شناختم. دستم را روی سینه گذاشته و با ادب سلام دادم. در آن لحظه همه چیز به جز وجود امام را فراموش کرده بودم. حضرت جوابم را داد و با دست مرا به سکوت فرا خواند.

پیرمرد در حال وارسی چند قفل بود. در این لحظه پیرزنی وارد مغازه شد لباس‌های کهنه‌ای به تن داشت و عصایی به دست. در دستان فرتوت و لرزانش قفلی به چشم می‌خورد. پیرزن آن را به قفل ساز نشان داد و گفت: برادر برای رضای خدا این قفل را سه شاهی از من بخرید. به پولش نیاز دارم.

پیرمرد قفل را گرفت و آن را وارسی کرد. قفل سالم بود پس رو به زن کرد و گفت: … خواهرم تو مسلمانی و من هم مسلمان. چرا مال مسلمان را ارزان بخرم من نمی‌خواهم تو ضرر کنی. این قفل هشت شاهی ارزش دارد و من اگر بخواهم در معامله سودی ببرم آن را به قیمت هفت شاهی می‌خرم چون در این معامله بیشتر از یک شاهی سود بردن بی‌انصافی است.

پیرزن با ناباوری قفل ساز را نگاه کرد و بعد از این که سخنان پیرمرد تمام شد گفت: من تمام این بازار را زیر پا گذاشتم و این قفل را به هر که نشان دادم گفتند بیشتر از دو شاهی آن را نمی‌خرند من هم به این دلیل به آنها نفروختم که به سه شاهی پول نیاز دارم.
پیرمرد گفت: اگر آن را می‌فروشی من هفت شاهی می‌خرم و سپس هشت شاهی به پیرزن داد. پیرزن راضی و خوشحال عصا زنان دور شد
.

آن گاه امام رو به من کرد و فرمود: مشاهده کردی؟ شما هم این طور باشید تا ما خود به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست و توسل به علوم غریبه فایده‌ای ندارد. عمل درست داشته باشید و مسلمان باشید. از تمام این شهر من این پیرمرد را برای مصاحبت انتخاب کرده‌ام چون دین‌دار است و خدا را می‌شناسد این هم از امتحانی که داد. او با اطلاع از نیاز زن به پول قفل را به قیمت واقعی‌اش از او خرید. این گونه است که من هر هفته به سراغش می‌آیم و احوالش را می‌پرسم.

پس از تمام شدن سخنان امام سرم را پایین انداختم و به فکر فرو رفتم.

منبع:عنایات حضرت ولیعصر ؛بخش اول ، صفحه ۸۶ ، تشرف ۳۱    (با تلخیص و تصرف)

اهمیّت کمک به مستضعفین

(به بهانه میلاد امام زمان عجل الله فرجه)

IMG13575130

داستانک:

این حقیر، …«محمّدعلی برهانی افوسی فریدنی» در خرداد، سال ۱۳۵۸ شمسی، که مصادف با دوّمین سال پیروزی انقلاب اسلامی بود به اتّفاق چهار نفر از آقایان اهل علم فریدنی مقیم قم، به منظور آمارگیری و نام نویسی طبقه محروم و مستضعف … اعزام و چند روز در آن حومه، مشغول به انجام وظیفه شدیم، …

… بنا شد برگردیم. مقداری راه آمدیم، ماشینی که کمیته امداد در اختیار ما قرار داده بود، نقص فنّی شد و احتیاج به قطعاتی پیدا کرد و این مسأله مستلزم رفتن به شهرستان «داران» بود.

حدود سه ساعت از روز گذشته بود و تقریباً ساعت ده صبح بود، ماشینی که پر از سرنشین و ماشین جهادسازندگی بود، رسید. راننده ما سوار شد، رفقای من هم به فکر رفتن افتادند و با اینکه جا نبود و مسافرین در مضیقه و ناراحتی بودند به زور سوار شدند و از من عذرخواهی کردند. تنها من ماندم آن هم در بیابان مخوف و آن زمان که ابتدای انقلاب بود و با فرار «بختیار» و هجوم به انبارهای اسلحه، بعضی اشرار نیز اسلحه داشتند و بعضی از لُرهای آن حومه تفنگدار و به ما بدبین بودند.

ساعت نزدیک به یازده صبح یا بیشتر بود که تنها راه می رفتم؛ دیدم چاره ای جز توسّل به مولایم صاحب الزّمان – عجّل اللَّه تعالی فرجه الشّریف – نیست. به آن حضرت متوسّل شدم و گفتم: «یا اَبا صالِحَ الْمَهدی ! اَدْرِکْنی .» … مهدی زهرا به فریادم برس .

به حالت گریه و استغاثه بودم که ناگاه دیدم شخصی با لباس اشخاص عادی، به قیافه یکی از سادات محترمی که او را در مدرسه فیضیّه می شناختم، مقابلم بین راه ایستاده، خوشحال شدم و سلام کرده احوالپرسی نمودم و گفتم: «شما کجا و اینجا کجا؟»

فرمود: «ما هم اینجا رفت و آمد می کنیم، شما هم خیلی مأجورید، چون خدمت محرومین می کنید و این روش جدّم حضرت علی – علیه السّلام است، تا می توانید در حدّ تمکّن به این طبقه خدمت کنید و دست از این کار برندارید که کار خوبی است.»

خواستم از او استمداد بطلبم با خود گفتم: «از دست او چه کار می آید؟ او هم مثل من غریب است.» ولی ناگاه رو به من کرده فرمود: «بزودی وسیله برای شما می رسد ناراحت مباش».

باز فکر کردم که این سیّد از کجا می داند وسیله برایم می رسد، صدایی به گوشم رسید که: «این آقا، حضرت مهدی صاحب الزّمان – علیه السّلام – است.» و آن آقا از نظرم غایب شد و همان وقت ماشینی رسید که مهندس محترمی در آن تنها بود، گویا ماشین را تازه خریده بود،
بدون گفتن نگاه داشت و مرا سوار کرد و به مقصد رساند
.

کتاب شیفتگان حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نویسنده : احمد قاضی زاهدی گلپایگانی «جلد دوّم» صفحه

به اندازه آب خوردن ما را نمی خواهند!

(به بهانه نزدیکی به نیمه شعبان؛ میلاد قطب عالم امکان)

2داستانک:

مرحوم فشندی تهرانی می گوید:

«در مسجد جمکران اعمال را به جا آورده ،به همراه همسرم بر می گشتم .در راه ،آقایی نورانی را دیدم که داخل صحن شده ،قصد دارند به طرف مسجد بروند.

با خود گفتم :این سید در این هوای گرم تابستان تازه از راه رسیده و [حتماً]تشنه است.به طرف سید رفتم و ظرف آبی را به ایشان تعارف کردم . [سید ظرف آب را گرفت و نوشید] و ظرف آن را برگرداند در این حال عرضه داشتم :آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرج ایشان نزدیک شود!

آقا فرمودند :«شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ،ما را نمی خواهند. اگر بخواهند ،دعا می کنند و فرج ما می رسد».

این سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسی را ندیدم. فهمیدم که وجود اقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)را زیارت کرده ام و حضرتش ،امر به دعا کرده است»

[کتاب شیفتگان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته :احمد قاضی زاهدی  جلد ۱
صفحه ۱۵۵]

 واقعا شنیدن این مطلب از مولایمان بسیار دردناک است که ایشان فرمودند که ما ایشان را حتی به اندازه ی آب خوردن هم نمی خواهیم..

درست است ؛ می دانیم که ما منتظر واقعی نبودیم ؛ اما  این را می دانم که هر صبح جمعه در دعای ندبه با چشمان گریان میگوییم:

مَتی نَنتَقِعُ مِن عَذبِ مآئِکَ فَقَد طالَ الصَّدی

آری  مولای مهربانم ، کی از چشمه ی آب زلال تو بهره مند می شویم که تشنگی به درازا کشید…

اختلاط در دانشگاه

نظر سنجی دانشگاه فردوسی در سال ۲۰۰۱ مرکز مطالعه تحصیلات، بعد از تحقیق روی ۲۷۰ هزار دانشجو به مدت ۶ سال ، در ۵۳ رشته دانشگاهی نشان داد که پسرها و دخترهایی که در کلاس های تک جنسیتی شرکت می کنند ؛ معدل و نمرات بالاتری نسبت به آنهایی که در کلاس های دوجنسیتی هستند ، همچنین نشان داد که یادگیری نیز بهتر انجام می گیرد

در سال ۲۰۱۱ دانشجویان دانشگاه essex در انگلستان، در واحدهای درسی مختلف به سه قسمت تقسیمبندی شدند ۱٫ همگی دختر  ۲٫ همگی پسر ۳٫ مختلط ؛

نتیجه: معدل دخترها بیش از ۷ درصد افزایش یافت

بِرآد،لِی (آمریکایی) در رساله دکترای خود گرفت که محیط  تک جنستی برای دخترها مناسب ترین محیط برای پیشرفت  در تحصیلات دانشگاهی ایجاد می کند

دپارتمان آموزش آمریکا در سال ۲۰۰۵  باارائه ۲٫۲۲۱ مورد مطالعه از مدارس تک جنسیتی حمایت کرد

از ۲۰۰۶ که قانون منع تاسیس مدارس تک جنسیتی لغو شد تا ۲۰۰۸ یعنی تنها ظرف دو سال این مدارس با استقبال فراوان مواجه می‌شوند، تا آنجا که واشنگتن‌پست از تاسیس ۵۰۰ مورد از آنها خبر می‌دهد،

محققین دانشگاه میچیگان ؛ با مطالعه دانش آموزان ورودی به دانشگاه ؛ به این نتیجه رسیده اند که هم پسران و هم دخترانی که از دبیرستان های تک جنسیتی وارد دانشگاه شده بودند نمره ها و عملکرد بهتری را در ریاضیات و زبان و دیگر درسها دارند

حال با این شرایط که حتی غرب هم برای پیشرفت علمی خود به سمت مراکزتک جنسیتی گام برداشته است؛ وضع دانشگاههای ما چگونه است؟!!!

در آخرین اقدام، دانشگاه فردوسی مشهد در پورتال نظر سنجی دانشجویان ؛ از آنان خواسته است درباره مختلط شدن اتوبوسهای دانشگاه ، نظرات خود را بیان کنند

نمایش فیلم

 

دانلودفیلم

جریانی که آیت الله بهجت را در پایان عمر نگران کرده بود

(به بهانه ۲۷ اردیبهشت سالروز ارتحال آیت الله العظمی بهجت)

27

آیت الله ری شهری در کتاب زمزم عرفان؛ که مجموعه ای از خاطراتشان از حضرت آیت الله بهجت است؛ می آورند :

در دیداری که اواخر سال ۸۶ با آیت‌الله بهجت داشتم ایشان فرمودند:

آقای خمینی را در خواب دیدم که جلوی من نشسته، ولی ضعیف و رنجور. ناگهان سکته کرد و از دنیا رفت. این بدان معنا است که نهضت ایشان … دچار مشکل می‌شود.
برای پیشگیری از آسیب دیدن نهضت به آقای خامنه‌ای پیغام دادم که من برای پیشگیری از آسیب‌ها اقداماتی انجام داده ام؛ لیکن خود ایشان هم باید کارهایی را انجام دهد…

 بعد ایشان آقای حجازی را فرستاد و توضیح خواست.

در ادامه آیت‌الله بهجت خطاب به آقای ری شهری می فرمایند: شما هم کاری بکنید.

آقای ری شهری می‌گوید: غیر از دعا و ذکر چه می‌توان کرد؟

که ایشان می‌فرمایند: قربانی و صدقه موثر است.

باری! گویا این ولی خدا ، حوادث تلخی که اندکی پس از وفات ایشان در ارتباط با انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری برای ملت ایران پیش آمد را ، با دیده ی بصیرت می دید و تلاش می کرد از طریق ارتباطات معنوی خود، از آنها پیشگیری کند و یا از شدت آنها بکاهد …

[کتاب زمزم عرفان، صفحه۱۸۵]

سنگی که بعد از ۱۳ هزار سال به پایان جهنم رسید!

4 از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:

روزی جبرئیل امین برای ادای وحی به نزد من آمد.

هنوز تمامش را نخوانده بود که ناگهان آوازی سخت و صدایی هولناک به گوش رسید؛ به گونه ای که چهره  فرشته وحی تغییر کرد.

پرسیدم این چه صدایی بود؟

گفت:ای پیامبر! خدای تبارک و تعالی در دوزخ چاهی قرار داده،سنگ سیاهی در آن انداختند،اکنون بعد از سیزده هزار سال آن سنگ به ته چاه رسید.

پرسیدم:آن چاه جایگاه چه کسانی است؟

 گفت:

« جایگاه بی نمازان و شرابخواران»  [اسرار الصلاه شیخ عبدالحسین تهرانی؛ صفحه : ۳۱]

خجالت جن

(به بهانه میلاد امام سجاد علیه السلام)

30

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا قَالَ:

إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ یُشْرِفُ عَلَى جَمِیعِ جَوَارِحِهِ کُلَّ صَبَاحٍ فَیَقُولُ کَیْفَ أَصْبَحْتُمْ فَیَقُولُونَ بِخَیْرٍ إِنْ تَرَکْتَنَا وَ یَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِینَا وَ یُنَاشِدُونَهُ وَ یَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ‏ وَ نُعَاقَبُ بِکَ

 ابو حمزه از على بن الحسین علیها السّلام روایت مى‏کند که فرمود:

زبان آدم هر روز متوجه اعضاء مى‏گردد و مى‏گوید: چگونه وارد صبح شدید، آنها مى‏گویند: خوب هستیم در صورتى که دست از ما باز دارى، آنها مى‏گویند از خداوند بترس و ما را رها کن و بعد به او مى‏گویند ما بوسیله تو مستوجب ثواب و عقاب مى‏شویم.

[بحار الأنوار  جلد ۶۸ صفحه ۳۰۲  باب ۷۸ السکوت و الکلام …]

خداوند در قرآن کریم می فرماید :

ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ (سوره ق ۱۸)

انسان هیچ سخنى را بر زبان نمى‏آورد مگر اینکه همان دم، فرشته‏اى مراقب و آماده براى انجام مأموریت(و ضبط آن) است

داستانک  :

سلیمان جنی را مامور کاری کرد و در تعقیب او جنی را فرستاد

جن دوم بازگشت و آنچه دیده بود برای سلیمان تعریف کرد و گفت دیدم جن را که وارد بازار شد به آسمان نگاه کرد بعد سرش را به طرف راست وچپ چرخاند و بعد سرش را به پایین انداخت و رفت

سلیمان جن اول را احضار کرد و دلیل این حرکاتش را جویا شد

او عرض کرد:هنگامی که وارد بازار شدم به آسمان نظر کردم و دیدم فرشتگان در آسمان ناظر هستند به سمت چپ و راست نظر کردم و مردم را مشغول صحبت کردن های بی مورد دیدم  , آنگاه سرم را از خجالت به زیر انداختم

تدلیس در ازدواج

(به بهانه میلاد امام حسین علیه السلام)

HamMihan-201517910211992103151440353847.6262از امام حسین علیه السلام نقل شده است :

  الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّم‏

 حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است      [فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام صفحه ۴۴۶]

بعضی از والدین در هنگام خاستگاری فرزندشان عیبهای او را نمی گویند به عنوان مثال:

عروس یا داماد بیماریی دارند

 عروس یا داماد مشکل عصبی دارند

عروس یا داماد قبلا ازدواج کرده بودند

عروس یا داماد فساد اخلاقی دارد

این مورد آخر متاسفانه در خانواده های مذهبی هم شیوه پیدا کرده ؛ هنگامی که می بینند پسر یا دخترشان با شخص دیگری ارتباط دارد و به او دل بسته ، فرزندشان را به زور با شخصی که خود می خواهند می دهند ، که این تازه اول مشکل است

به هر حال انسان باید در جلسه خواستگاری تمامی حقایقی که در زندگی تاثیر گذار است را بگوید حتی بعضی از بزرگان ریز ترین مسائل را می گفتند

داستانک:

طلبه ای به خواستگاری دختری رفت

جورابش را از پا در آورد و گفت : ناخن کوچک پای من ایراد دارد . این را گفتم که شما بدانید ، در بدن من ایراد است

لطیفه:

مادرِ دختر از مادر پسر در جلسه خواستگاری پرسید: ببخشید ، آقا زاده شما چه کاره هستند؟

مادر پسر گفت: کنار دایی اش کار می کند

مادر دختر گفت: چه خوب ، حالا دایی شان چه کاره اند؟

مادر پسر گفت: دایی شان که بیکارند !!!

**منبرک**