خانه / منبرک های روایی (صفحه 28)

منبرک های روایی

در این بخش منبرک های روایی را می توانید ببینید.

دعای آخر شعبان

  اباصلت هروى روایت کرده است که: در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا علیه السلام رفتم حضرت فرمود که : اى ابو الصلت اکثر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است پس تدارک و تلافى کن در آنچه از این ماه مانده است  تقصیرهایى را که در ایام گذشته این ماه کرده‏اى و بر تو باد که رو آورى بر آنچه نافع است براى تو و دعا و استغفار بسیار بکن و تلاوت قرآن مجید بسیار بکن و توبه کن به سوى خدا از گناهان خود تا آنکه چون ماه مبارک درآید خالص گردانیده باشى خود را از براى خدا و مگذار در گردن خود امانت و حق کسى را مگر آنکه ادا کنى و مگذار در دل خود کینه کسى را مگر آنکه بیرون کنى و مگذار گناهى را که مى‏کرده‏اى مگر آنکه ترک کنى و از خدا بترس و توکل کن بر خدا در پنهان و آشکار امور خود و هر که بر خدا توکل کند خدا بس است او را  و بسیار بخوان در بقیه این ماه این دعا را اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ منبع : مفاتیح الجنان، اعمال آخر شعبان

ادامه نوشته »

آیا واجب است اینقدر قرض کنیم؟

  وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام  إِیَّاکُمْ وَ الدَّیْنَ فَإِنَّهُ مَذَلَّهٌ بِالنَّهَارِ وَ مَهَمَّهٌ بِاللَّیْلِ وَ قَضَاءٌ فِی الدُّنْیَا وَ قَضَاءٌ فِی الْآخِرَه حضرت علی علیه السلام فرمودند: بپرهیزید و دورى گزینید از زیر بار قرض رفتن که خوارکننده انسان در روز است، و موجب اندوه و رنج بردن او در شب، و یک بار گرفتارى پرداختش در این دنیا، و یک بار گرفتارى دیر پرداختن، و یا نپرداختن آن، در آخرت را باعث مى‏شود. منبع:  من لا یحضره الفقیه، جلد ‏۳، صفحه ۱۸۲، باب الدین و القرض معمولا انسانها به خاطر مسائل کم ارزش قرض می کنند به عنوان مثال: عادت دارد سالی یکبار مبلهایش را عوض کند یخچالش را فرشش را پرده هایش را گوشی همراهش را ماشینش را و … آیا اینها ارزش دارد که انسان همیشه زیر بار قرض باشد؟!!! و گاهی به خاطر مسائل کوچکتر از اینها خود را مقروض می کنند به عنوان مثال: ماست می خرد ……… می گوید پولش را بعداً می آورم میوه می خرد ……… می گوید پولش را بعداً می آورم سبزی می خرد ……… می گوید پولش را بعداً می آورم پارچه می خرد ……… می گوید پولش را بعداً می آورم و لباس و … داستان : روزى امیر المؤمنین علیه السّلام از جلوی دکان قصّابى مى‏گذشت و قصاب گوشت فربهى داشت، عرض کرد: یا امیر المومنین  گوشت خوبى دارم مقدارى از آن خریدارى کن؟ امام علیه السّلام فرمود: پول آماده‏اى ندارم،  عرض کرد: من صبر مى‏کنم، تا هر وقت داشتید بهاى آن را بدهید؟  فرمود: من بر خوردن گوشت صبر مى‏کنم‏. منبع: ارشاد القلوب، جلد ‏۱، صفحه  ۳۱۱

ادامه نوشته »

داستانی شگفت از مضرات موسیقی

  قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:  یُحْشَرُ صَاحِبُ‏ الطُّنْبُورِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ هُوَ أَسْوَدُ الْوَجْهِ وَ بِیَدِهِ طُنْبُورٌ مِنْ نَارٍ وَ فَوْقَ رَأْسِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ بِیَدِ کُلِّ مَلَکٍ مِقْمَعَهٌ یَضْرِبُونَ رَأْسَهُ وَ وَجْهَهُ وَ یُحْشَرُ صَاحِبُ الْغِنَاءِ مِنْ قَبْرِهِ أَعْمَى وَ أَخْرَسَ وَ أَبْکَمَ وَ یُحْشَرُ الزَّانِی مِثْلَ ذَلِکَ وَ صَاحِبُ الْمِزْمَارِ مِثْلَ ذَلِکَ وَ صَاحِبُ الدَّفِّ مِثْلَ ذَلِک‏   رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «کسی که اهل طنبور است ، در قیامت با چهره سیاه و طنبورى از آتش در دست محشور مى‏شود و بالاى سرش هفتاد هزار فرشته گرز به دست هستند که با گرزهاى‏شان بر سر و صورتش مى‏زنند و غناخوان کور و گنگ و کر از قبرش محشور مى‏شود و زناکار [نیز] اینچنین محشور مى‏شود و کسی که نی می زند همان‏گونه و دف‏ زن مثل آن.»   داستان تاریخ در مورد ( نیکولو پاگانینی ) که او را ( ویولونیست شیطان ) می نامند حکایت آموزنده ای دارد : شهر نیس اجازه نمی دهد جسد پاگانینی در گورستانش به خاک سپرده شود. جسد ویولونیست شیطان به مدت ۵۶ سال تمام گور به گور می شود و زمین هیچ قبرستانی او را در بر نمی گیرد ، زیرا هر جابه خاک سپرده می شود به زودی مردم آن اطراف ادعا می کنند که شب ها از قبر او ، آهنگ ویولون مخلوط با صدا های جهنمی بلند می شود و تقاضا می کنند جسد به جای دیگر منتقل شود و برای پسر بی چاره اش هم چاره ای جز آن نمی ماند که جسد نفرین شده ی پدرش را در گورستان دیگری به خاک بسپارد. نکته جالب اینجاست که این ۵۶ سال تقریبا به اندازه عمر خود او بوده است او نزدیک ۵۷ سال عمر کرد. منبع روایت : مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ جلد ‏۱۳،  صفحه ۲۱۹ منبع داستان: کتاب انسان غنا موسیقی صفحه ۳۲، نشریه فیضیه شماره ۴۰۷، کتاب اعجوبه ها جلد ۱ صفحه ۳۲۸

ادامه نوشته »

خواندن دعای غریق ، رمز نجات از فتنه های آخرالزمان

   شیخ صدوق عطر الله مرقده روایت کرده از عبد الله بن سنان که گفت: حضرت صادق علیه السلام فرمود که: زود است مى‏رسد به شما شبهه پس میمانید بدون نشانه و راهنما و پیشواى هدایت کننده و نجات نمى‏یابد در آن شبهه مگر کسى که بخواند دعاى غریق را گفتم :چگونه است دعاى غریق فرمود مى‏گویى  یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ   منبع : مفاتیح الجنان، بعد از زیارت وارث و قبل از زیارت حضرت عباس

ادامه نوشته »

ازدواج نکن ، از درس می افتی

(به بهانه روز میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان ) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:  یَلْزَمُ الْوَالِدَیْنِ مِنَ الْعُقُوقِ لِوَلَدِهِمَا– إِذَا کَانَ الْوَلَدُ صَالِحاً– مَا یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همان طور که فرزند عاق پدر و مادر مى‏شود پدر و مادر نیز عاق فرزند شایسته میشوند.   یکی از جاهایی که شاید فرزند بتواند والدین را عاق کند در این بحث است که :   قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:  مَن بَلَغَ وَلدُهُ النِّکاحَ وعِندَهُ ما یُنکِحُهُ فلَم یُنکِحْهُ ثُمّ أحدَثَ حَدَثا فالإثمُ علَیهِ .  پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر که فرزندش به سنّ ازدواج برسد و توانایى مالى داشته باشد که او را همسر دهد و ندهد و از آن فرزند خطایى سر زند، گناهش به گردن اوست.   خاطره : « دانشجویی بعد از کلاس کنارم آمد و گفت : بسیار از لحاظ جنسی در فشار است و می ترسد به گناه بیفتد از او سوال کردم : آیا پدر و مادرت مذهبی هستند ؟ گفت : بله ، بسیار زیاد ؛ نماز شبش ترک نمیشود گفتم این که مشکلی نیست . به پدر و مادرت بگو دارم به گناه می افتم او رفت و چند روز بعد برگشت و گفت به پدرم گفتم و او این جواب را داد -تو برو و هر گناهی که کردی پای من ، فقط داماد نشو چون از درس می افتی » و افسوس و افسوس و افسوس از اینگونه تفکر :تیر ۱۱, ۱۳۹۱ منبع روایت اول : بحار الأنوار، جلد ‏۷۱، صفحه ۷۰، منبع روایت دوم : میزان الحکمه، روایت ۲۲۷۱۳

ادامه نوشته »

روایتی فوق العاده از مضرات زیاد صحبت کردن

  قال علی علیه السلام: مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ                        وَ مَنْ کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ  وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ                                                                               وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ                                       وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار   حضرت علی علیه السلام می فرمایند:  هر که زیاد صحبت کند ، زیاد خطا می کند،  و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم می شود،  و آن که شرمش کم شد ، پارسایى‏ اش اندک می شود، و آن که پارسایى ‏اش اندک شد، دلش میمیرد، و آن که دلش مرد ، جایگاهش جهنم است منبع : نهج البلاغه، حکمت  ۳۴۹  

ادامه نوشته »

غیبت با دعا کردن !!!

  (به بهانه میلاد امام حسین علیه السلام ) قال اباعبدالله الحسین علیه السلام: یاهذا کفّ عن الغیبه فإنها أدام کلاب النّار شخصی نزد امام حسین  از کسی غیبت کرد، امام فرمود:  ای فلانی دست از غیبت بردار زیرا غیبت نان و خورش سگهای دوزخ است.   منبع : تحف العقول، صفحه  ۱۷۷ یکی از انواع غیبت ، غیبت با دعا کردن است به عنوان مثال : از ما می پرسند فلان دوستت چطور است ؟ می گوییم : خدا به همه ی ما اخلاق خوبی عنایت کند ( یعنی دوستمان اخلاقش خوب نیست) یا می گوییم: خدا بچه های ما را از دام اعتیاد نجات دهد ( یعنی بچه ی او معتاد است) یا می گوییم : خدا همسر سازگاری به همه  عنایت کند ( یعنی همسر او سازگار نیست ) و . . . لطیفه : فردی که یک چشمش نابینا بود به امام جماعت مسجدی توهین می کند چند وقت بعد امام جماعت پس از سخنرانی ، در دعایش می گوید : ” خدایا چشمِ دیگرِ انسانهایِ گمراه، را هم کور کن “

ادامه نوشته »

تعقیبی عالی بعد از نماز صبح

  پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله میفرمایند: هر که بعد از نماز صبح ده مرتبه بگوید: سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ از کورى و دیوانگى و جذام و فقر  [و ورشکستگی] در امان است و نیز خانه بر سرش خراب نخواهد شد و در هنگام پیرى‏ حافظه اش خرفت نمی شود. منبع: مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز صبح    

ادامه نوشته »

مرگ راه درمان حرص

  اَصبغ بن نباته حدیث مشروحى از امیر مؤمنان على – علیه السلام – نقل کرده که در بخشى از آن چنین آمده است: ذو القرنین از حکماء و دانشمندان شنیده بود، در زمین منطقه‏اى به نام «ظلمات» وجود دارد، که هیچ کس از پیامبران و غیر آنها به آن جا راه نیافته است، تصمیم گرفت به سوى آن منطقه سفر کرده و آن جا را نیز کشف کند. او با سپاهى مجهز با صدها نفر حکیم و دانشمند به راه افتاد، و سرانجام به آن منطقه رسید، و در همین منطقه چهل شبانه روز به حرکت خود ادامه داد، و چیزهاى عجیبى دید… تا این که ناگاه شخصى را به صورت جوان زیبا، با لباس سفید مشاهده کرد که به آسمان مى‏نگریست و دستش را بر دهانش نهاده بود، او وقتى صداى خش خش حرکت ذو القرنین را شنید، گفت کیستى؟ ذو القرنین گفت: من ذو القرنین هستم او گفت: یا ذا القرنین اَما کَفافُ ما وراک حتى و صَلْتَ اِلى؟ اى ذو القرنین! آیا آن چه از پشت سرت را فتح کردى برایت کافى نبود تا این که خود را نزد من رسانده‏اى؟ ذو القرنین گفت: تو کیستى؟ و چرا دست بر دهانت نهاده‏اى؟ او گفت: من صاحب صور[اسرافیل] هستم، روز قیامت نزدیک شده و من منتظرم که فرمان دمیدن صور از جانب خدا به من داده شود و صور را بدمم. سپس سنگى را به طرف ذو القرنین انداخت، و گفت: اى ذو القرنین این سنگ را بگیر اگر سیر شد تو نیز سیر مى‏شوى و اگر گرسنه شد تو نیز گرسنه مى‏گردى ذو القرنین آن سنگ را برداشت و از همان جا به سوى لشکر و یاران خود بازگشت،و دستور داد ترازویى آوردند، آن سنگ را در یک کفه ترازو نهاد، و سنگى مشابه و هم وزن آن در کفه دیگر. این سنگ سنگینى کرد، سنگ دیگر در کنار سنگ هم وزن نهاد، باز این سنگ سنگینى کرد، و به این ترتیب تا هزار سنگ در یک کفه ترازو نهادند، و آن سنگ صاحب صور را در کفه دیگر، باز همین کفه پایین آمد و خود را نسبت به هزار سنگ مشابه خود سنگینتر نشان داد. حاضران حیران و شگفت زده شدند، و گفتند: اى سرور ما! ما به راز و مفهوم پیام همراه آن آگاهى نداریم حضرت خضر – علیه السلام – که در آن جا حاضر بود به ذو القرنین گفت: اى سرور ما! تو از کسانى که آگاهى ندارند، سؤال مى‏کنى، من به راز این سنگ آگاهى دارم از من بپرس. ذو القرنین گفت: تو به ما خبر بده، و راز و اسرار این سنگ را براى ما بیان کن. خضر ترازو را به پیش کشید، و آن سنگ را از ذو القرنین گرفت و در میان یک کفه ترازو نهاد، سپس سنگى هموزن و مشابه آن در کفه دیگر ترازو نهاد، سنگ ذو القرنین مثل سابق سنگینتر بود، خضر مقدارى خاک روى سنگ ذو القرنین ریخت، با این که این مقدار خاک موجب سنگینى بیشتر مى‏شد، در عین حال وقتى که ترازو را بلند کرد، دید دو کفه ترازو مساوى و یکنواخت شد. همه حاضران شگفت زده شدند، و به ذو القرنین گفتند: «ما راز این موضوع را ندانستیم و مى‏دانیم که خضر جادوگر نیست، پس چرا ما که هزار سنگ در کفه دیگر نهادیم باز سنگ شما سنگینتر بود، اما خضر با این که مقدارى خاک بر سر سنگ شما ریخت، و با یک سنگ سنجید، دو کفه ترازو مساوى و یکنواخت شدند؟! ذو القرنین به خضر گفت: علت و راز این موضوع را براى ما شرح بده خضر گفت: اى ذو القرنین! این سنگ یک مثال است که صاحب صور (اسرافیل) براى تو زده است، در حقیقت صاحب صور چنین گفته: «مَثَل انسانها همانند این سنگ است که اگر هزار سنگ دیگر را با او بسنجند، باز این سنگ سنگینتر است. ولى وقتى که خاک بر سر آن ریختى، سیر (معتدل) مى‏شود و به حال واقعى خود بر مى‏گردد، مَثَل تو نیز همین گونه است، خداوند آن همه ملک در اختیار تو نهاده به آنها راضى نشدى تا این که چیزى را طلب کردى که هیچ کس قبل از تو آن را طلب نکرده است، و به منطقه‏اى وارد شده‏اى که هیچ انسان و جنى به آن وارد نشده است.  صاحب صور مى‏خواهد این نصیحت را به تو کند که: «اِبن آدم لا یشبع حتى بْحثى علیه التراب؛ انسانها سیر نمى‏شوند مگر وقتى که خاک (گور) بر سر آنها بریزد.» ذو القرنین از این مثال، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گریه شدیدى کرد و گفت: اى خضر! راست گفتى، صاحب صور براى من این مثَل را زد، و پس از این پیشروى، دیگر فرصتى براى من نخواهد بود تا باز به پیشروى دیگر دست بزنم سپس ذو القرنین از آن منطقه بازگشت و به سرزمین دَومه الجندل (واقع در سرزمین مرزى بین سوریه و عراق) که خانه‏اش بود، مراجعت نمود، و در همان جا بود تا مرگش فرا رسید منبع: تفسیر نور الثقلین، جلد ۳، صفحه ۲۹۹ تا ۳۰۵، با کمی تلخیص  

ادامه نوشته »

ثواب تشرف به مکه و مدینه و کربلا و کاظمین و سامرا بیشتر است ، یا مشهد؟

  (به بهانه میلاد امام جواد علیه السلام) محمّد بن سلیمان، مى‏گوید: از حضرت جواد علیه السّلام راجع به مردى که حجّ بجا مى‏آورد پرسیدم: وى براى انجام حج تمتّع داخل مکّه شد و خداوند بر انجام حج و عمره کمکش کرد، سپس به مدینه رفت و بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم سلام داد  و آن جناب را زیارت کرد پس از آن به زیارت شما آمد در حالى که به حق شما عارف بوده و مى‏داند که شما حجت خدا بر خلائق هستید.و توجّه دارد که شما همان بابى هستید که شخص براى توجّه الى اللَّه باید از آن باب وارد شود و به شما سلام داده و زیارتتان مى‏کند،  سپس به زیارت حضرت ابا عبد اللَّه الحسین سلام اللَّه علیه رفته و به آن حضرت سلام مى‏دهد  آن گاه به بغداد رفته و بر حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر علیهما السّلام سلام مى‏دهد و بعد به شهر خودش مراجعت مى‏کند، و پس از رسیدن موسم حج خداوند متعال حج را روزى او مى‏کند حال بفرمائید کدامیک از این دو افضل و برتر هستند؟ حجه الاسلامى که بجا آورد و برگشت و دوباره حجّ روزى او شده یا به خراسان رود و پدر بزرگوارتان حضرت على بن موسى علیه السّلام را سلام داده و زیارت کند؟ حضرت در جواب فرمودند: بلکه افضل آن است که به خراسان رود و بر پدرم حضرت ابى الحسن الرضا سلام داده و آن جناب را زیارت کند و شایسته است که این زیارت را در ماه رجب انجام دهد…   عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ حَجَّ حِجَّهَ الْإِسْلَامِ– فَدَخَلَ مُتَمَتِّعاً بِالْعُمْرَهِ إِلَى الْحَجِّ فَأَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى حَجِّهِ وَ عَلَى عُمْرَتِهِ ثُمَّ أَتَى الْمَدِینَهَ فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ أَتَاکَ عَارِفاً بِحَقِّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بَابُهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ فَسَلَّمَ عَلَیْکَ ثُمَّ أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ علیه السلام فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ أَتَى بَغْدَادَ فَسَلَّمَ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَى بِلَادِهِ فَلَمَّا کَانَ وَقْتُ الْحَجِّ رَزَقَهُ اللَّهُ مَا یَحُجُّ بِهِ فَأَیُّهُمَا أَفْضَلُ لِهَذَا الَّذِی قَدْ حَجَّ حِجَّهَ الْإِسْلَامِ یَرْجِعُ فَیَحُجُّ أَیْضاً أَوْ یَخْرُجُ إِلَى خُرَاسَانَ إِلَى أَبِیکَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام فَیُسَلِّمُ عَلَیْهِ قَالَ بَلْ یَأْتِی‏ خُرَاسَانَ فَیُسَلِّمُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ أَفْضَلُ … منبع : کامل الزیارات، صفحه  ۹۲۴، باب صد و یکم ثواب زیارت حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا علیه السلام در طوس‏    

ادامه نوشته »

زدن اطفال برای گریه

  قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:  لا  تَضْرِبُوا أَطْفَالَکُمْ عَلَى بُکَائِهِمْ  فَإِنَّ بُکَاءَهُمْ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ شَهَادَهُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ الصَّلَاهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَیْه‏    رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: کودکان خود را براى گریستن آنها نزنید زیرا  چهار ماه اول ، گواهى بر یگانگى خدا است و چهار ماه دوم ، صلوات بر پیغمبر و آلش و چهار ماه سوم ، دعا براى پدر و مادرش.   منبع: وسائل الشیعه، جلد ۲۱، صفحه۴۴۷    جهت دریافت این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

ادامه نوشته »

با این طور گشتن! نگرد ، نیست

و ورد فی الحدیث القدسی:  أنّی وضعت أربعه فی أربعه مواضع و الناس یطلبونها فی غیرها فلا یجدوها أبدا: إنّی وضعت العلم فی الجوع و الغربه و الناس یطلبونه فی الشبع و الوطن، فلم یجدوه أبدا. و إنّی وضعت العزّه فی خدمتی و الناس یطلبونها فی خدمه السلاطین، فلم یجدوها أبدا. و إنّی وضعت الغنیّ فی القناعه و الناس یطلبونه بالأموال فلم یجدوه أبدا،  و إنّی وضعت الرّاحه فی الجنّه و الناس یطلبونه فی الدّنیا فلم یجدوها أبدا.    در حدیث قدسى است که (خداوند فرموده): من چهار چیز را در چهار محل قرار داده‏ام و مردم جاى دیگر مى‏طلبند و نمى‏یابند ۱٫علم را در گرسنگى و غربت قرار داده‏ام، مردم در سیرى و وطن طلب مى‏کنند و نمى‏جویند؛ ۲٫ عزت را در بندگى خود قرار داده‏ام، و مردم در دربار سلاطین مى‏طلبند و پیدا نمى‏کنند؛ ۳٫ توانگرى را در قناعت نهاده‏ام، مردم در مال جستجو مى‏کنند و به دست نمى‏آورند؛ ۴٫  آسایش را در بهشت مقرر کرده‏ام، مردم در دنیا به دنبالش مى‏گردند و نمى‏یابند.   منبع: نصایح، صفحه ۲۰۴، فصل هفتم    جهت دریافت این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید.

ادامه نوشته »

احسان به زن و صبر در برابر بد خلقی او

  (به بهانه میلاد حضرت زهرا و روز زن) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:  أَخْبَرَنِی‏ أَخِی‏ جَبْرَئِیلُ وَ لَمْ یَزَلْ یُوصِینِی بِالنِّسَاءِ حَتَّى‏ ظَنَنْتُ‏ أَنْ لَا یَحِلَّ لِزَوْجِهَا أَنْ یَقُولَ لَهَا أُف‏ پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند: برادرم جبرئیل (علیه السلام) مرا خبر می داد و همواره سفارش زنان را به من می کرد چنان که گمان کردم مرد حق ندارد به همسرش حتی اُف بگوید. منبع:مستدرک الوسائل، جلد ۱۴، صفحه ۲۵۲   قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:  مَنْ صَبَرَ عَلَى سُوءِ خُلُقِ امْرَأَتِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الْأَجْرِ مَا أَعْطَى أَیُّوبَ  عَلَى بَلَائِهِ وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا أَعْطَاهَا اللَّهُ مِثْلَ ثَوَابِ آسِیَهَ بِنْتِ مُزَاحِ پیغمبر (صلی الله علیه و آلله) فرمود: مردى که بر بدخویى همسرش صبر کند؛ خداوند اجر مصائب ایوب را به اى دهد، و زنى که بر بدخویى شوهرش شکیبایى کند؛ خداوند ثواب آسیه را به او مرحمت می کند منبع: مکارم الأخلاق،  صفحه: ۲۱۴

ادامه نوشته »

چشمه ای مهمتر از زمزم

  سوال :اهمیت آب زمزم در چیست؟ ۱٫معجزه بوده است ۲٫توسط یک پیامبر صورت گرفته است ۳٫ آن پیامبر فرزند پیامبر بوده است حال سوال اینجاست که اگر چشمه ای پیدا شود که آن هم توسط معجزه باشد و علاوه بر آن توسط امام، فرزند امام، فرزند امام ،فرزند امام … جوشیده باشد ، آنهم نه بی اختیار مانند حضرت اسماعیل ، کاملا از روی اراده ؛ آیا مهمتر از زمزم نیست ؟  (توجه داشته باشیم که مطابق آیه  ۱۲۴ سوره بقره مقام امامت از رسالت بالاتر است) آیا چنین چشمه ای وجود دارد؟ پاسخ : بلی ؛  در حدود ۵۰ کیلومتری مشهد  در جاده ی مشهد نیشابور ؛ روستایی است به نام ده سرخ و امام  زاده  ای دارد و چشمه و مصلایی (جایی که امام رضا وضو گرفته اند و نماز خوانده اند )به متن روایت که در بسیاری از کتب شیعه از جمله مفایح الجنان به آن اشاره شده توجه فرمایید :    و ابو الصلت روایت کرده که: چون امام رضا علیه السلام به ده سرخ رسید در وقتى که به نزد مأمون مى‏رفت گفتند : یا ابن رسول الله ظهر شده است نماز نمى‏کنید.  پس فرود آمد و آب طلبید . گفتند:آب همراه نداریم پس به دست مبارک خود زمین را کاوید آنقدر آب جوشید که آن حضرت و هر که با آن حضرت بود وضو ساختند و اثرش تا امروز باقى است‏ جهت نیاز به مطالعه بیشتر به سایت زمزم رضوی رجوع فرمایید   منابع : ۱٫مفاتیح الجنان  بخش زیارات معصومین ؛ سوم ، وداع امام رضا علیه السلام با قبر پیغمبر صلى الله علیه و آله ۲٫ وسائل الشیعه ج‏۳   صفحه۵۱۵    باب ۶۹ استحباب نحت القدور و غیرها من الأوانی من أحجار جبل سناباد فی خراسان و الطبخ فیها ۳٫ منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج‏۳،ص:۱۶۷۳ ۴٫ بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۴۹ صفحه ۱۲۵ باب ۱۲ خروجه ع من نیسابور إلى طوس و منها إلى مرو ۵٫ الثاقب فی المناقب صفحه ۱۴۵  – فصل۴: فی بیان آیات إسماعیل مما ذکره الله تعالى فی القرآن و فیه ۶٫ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب) ج‏۴ صفحه ۳۴۳ فصل فی خرق العادات ۷٫مجموعه نفیسه فی تاریخ الأئمه علیهم السلام ۲۰۰ فصل: فی أصل تسمیته و مناقبه و علاقته بالمأمون ۸٫ هدایه الأمه إلى أحکام الأئمه علیهم السلام ج-۱ صفحه۳۹۲      ۹ – برکه دعاء الرضا ع ۹٫ مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر ج‏۷  صفحه ۱۳۳ الخامس و مائه: الماء الذی نبع و الأثر الباقی ۱۰٫ بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۶۳ صفحه ۴۰۴ باب ۱۵ أنواع الأوانی و غسل الإناء ۱۱٫ ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار ج‏۲  صفحه ۳۶۳ قدور خراسان و البرکه فیها ۱۲٫ إثبات الهداه، الحر العاملی    ج‏۴  صفحه  ۳۱۹ ۱۳٫ ریاض الأبرار، الجزائری    ج‏۲    صفحه۳۶۳ ۱۴٫ مستدرک عوالم العلوم(من فاطمه الزهراء ع إلى الإمام الجواد ع)، البحرانی    ج‏۲۲  صفحه ۲۴۱     ۱۵٫ …   جهت دریافت این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید.

ادامه نوشته »

چرا امام علی نام فرزندانشان را ابوبکر و عمر و عثمان گذاشتند؟

  اهل سنت برای اینکه رابطه خوبی بین اهل بیت پیامبر به ویژه حضرت علی (علیه السلام) با خلفا راشدین درست کنند دلایل مختلفی می آورند از جمله نام گذاری فرزندان حضرت علی به نام خلفا راشدین می باشد که این را بهانه ای کردند برای اینکه حضرت علی با خلفا، رابطه خوبی داشته است. حال به بررسی این موضوع می پردازیم که ببینیم که اینگونه بوده است؟   نام گذاری به نام عمر یکی از فرزندان امام علی علیه السلام که اسمش عمر بوده است ، بسیاری از تاریخ نویسان نوشته اند که خود عمر این نام را بر روی فرزند امام علی علیه السلام گذاشته است : وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه . أنساب الاشراف، البلاذری ، ج ۲، ص ۴۱۳، تحقیق سهیل زکّار، سیر أعلام النبلاء ، الذهبی ، ج ۴، ص ۱۳۴، تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی ، ج ۷، ص ۴۲۷ و تهذیب الکمال،المزی ، ج ۲۱، ص ۴۶۷٫ در واقع عمر با قدرت حکومتی که داشته است به اجبار این کار را انجام داده و خود او به نحوی خواسته است که رابطه حضرت علی با خود را حفظ کند. ثانیاً : عمر بن الخطاب ، اسم افراد دیگری را نیز در تاریخ تغییر داده است ؛ از جمله : إبراهیم بن الحارث بـن عبد الرحمن. أسد الغابه، ج ۳، ص ۲۸۴، الإصابه، ج ۵، ص ۲۳٫٫ طحیل بن رباح بـن خالد بن رباح. هامش المصنف، ج ۱، ص ۶۱ الأجدع أبى مسروق بـن  عبد الرحمن . الطبقات الکبرى، ج ۶، ص ۷۶٫ ابن حجر در کتاب الاصابه نام  ۲۱ نفر از صحابه را نام مى برد که اسمشان عمر بوده. الاصابه، ج ۴، ص ۴۸۳٫ آیا همگی آن ها به خاطر علاقه به خلیفه دوم ، اسمشان را عمر گذاشته اند ؟ شاید بسیاری از این افراد از خود عمر بن الخطاب ، بزرگتر هم بوده اند .   نام گذاری به نام ابوبکر أوّلا: ابوبکر کنیه فرزند علی (علیه السلام) است و انتخاب کنیه بر روى افراد در انحصار پدر فرزند نمى باشد و چه بسا افراد دیگر و یا به مناسبتها و وقایع گوناگون کنیه مناسب روى افراد گذاشته مى شود  ثانیاً: بنا بر قولى که نام وى عبد اللّه باشد، در کربلا ۲۵ سال داشت که ابو الفرج اصفهانى مى نویسد: قتل عبد اللّه بن علی بن أبی طالب وهو ابن خمس وعشرین سنه . بنا براین سال ولادت این فرزند در اوائل خلافت حضرت على (علیه السلام)بوده که حضرت در آن دوره بدترین و تندترین انتقاد را از خلفاى گذشته دارد  که خطبه ۳ نهج البلاغه(شقشقیه) بارزترین آن است و اقایانی که مدعی هستند که حضرت علی با خلفا رابطه خوبی داشته است بد نیست که این خطبه را بخوانند که ببینند حضرت علی با چه شدت تندی روش خلفا گذشته را به باد انتقاد می گیرد .   نام گذاری به نام عثمان امام علی علیه السلام صراحت دارد که : به خاطر علاقه ام به عثمان بن مظعون این نام را انتخاب کردم . إنّما سمّیته بإسم أخی عثمان بن مظعون .  مقاتل الطالبیین، ص ۵۵، تقریب المعارف ص ۲۹۴ .   منبع : سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عجل الله فرجه

ادامه نوشته »
**منبرک**