خانه / اخلاقی (صفحه 12)

اخلاقی

در این بخش منبرک های اخلاقی را می توانید ببینید.

حیا از خدا

%d8%ad%db%8c%d8%a7

از حضرت علی (علیه‌السلام) نقل شده است: «در هر کس چهار خصلت باشد ایمان آن شخص کامل می شود.»

یکی از آن خصلت ها، حیا است. کسی که حیا داشته باشد یک چهارم ایمانش کامل می شود و کسی که حیا نداشته باشد دینی هم ندارد، به خصوص حیا از خدا. کسی که از خدا خجالت بکشد جایگاه بالایی پیدا می کند.

داستانک

موقعی که زلیخا حضرت یوسف (علیه‌السلام) را احضار کرد گفت: چه شده؟ چرا خجالت می کشی؟ ایشان گفت: از خدای خودم خجالت می کشم. زلیخا پارچه ای برداشت و چشم بت را پوشاند. حضرت یوسف (علیه‌السلام) گفت: تو از یک قطعه سنگ خجالت کشیدی، توقع داری من از خدای خودم خجالت نکشم؟

حضرت یوسف (علیه‌السلام) حیا کرد، خداوند هم چقدر به حضرت یوسف عنایت کرد. از قعر چاه عزیز مصر شد و علم تعبیر خواب ایشان که دیگر هیچ کس مانند حضرت یوسف (علیه‌السلام) نبود.

بهار مومن چه فصلی است؟

(به بهانه آغاز فصل زمستان)

زمستان بهار مومنامام صادق علیه السلام  فرمودند:      

الشِّتَاءُ رَبِیعُ الْمُؤْمِنِ یَطُولُ فِیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى قِیَامِهِ وَ یَقْصُرُ فِیهِ نَهَارُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى صِیَامِهِ

زمستان ، بهار مومن است ؛ از شبهای طولانی اش برای شب زنده داری ، و از روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد [وسائل الشیعه، ج‏۱۰، ص: ۴۱۴]

زمستان شبهای بسیار بلند و طولانیی دارد . اشخاصی که دغدغه خودسازی و نماز شب دارند بهترین فرصت است که از این فصل سال شروع کنند

شب های بلند بی عبادت چه کنم؟؟؟…

طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟؟؟…

گویند کریم است و گنه میبخشد…

گیریم که ببخشد! ز خجالت چه کنم؟؟؟…

داستانک:

پس از آنکه حضرت مریم علیها السّلام از دنیا رفت، حضرت عیسی علیه السّلام جنازه ی او را پس از تجهیز به خاک سپرد، سپس روح مادرش را دید و گفت: «مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟»

مریم علیها السّلام پاسخ داد: «آری، آرزویم این است که در دنیا بودم و شب های سرد زمستانی را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم و روزهای گرم تابستان را روزه می گرفتم»[داستان هایی از یاد خدا، صفحه ۲۸]

مادر های چهار گانه

 )به بهانه میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)

payambar

و قال النبیّ صلّى اللّه علیه و آله: إنّ الامّهات أربعه: امّ الأدویه و امّ الآداب، و امّ العبادات، و امّ الأمانیّ؛ أمّا امّ جمیع الأدویه قلّه الأکل، و أمّا امّ جمیع الآداب قلّه الکلام، و أمّا امّ جمیع العبادات قلّه الذنوب، و أمّا امّ جمیع الأمانیّ الصبر

مادر چهار قسم است:

مادر داروها، مادر ادبها، مادر عبادات، و مادر آرزوها؛

مادر داروها؛ کم خورى است،

                                 مادر آداب؛ کمگویى،

                                                      مادر عبادات؛ کم گناهى،

                                                                                               و مادر آرزوها؛ صبر

منبع :مواعظ العددیه – صفحه۳۳۵

PDF2

همنشینی با ابرار

%d8%b1%d9%81%db%8c%d9%82-%d8%a8%d8%afدر فرازی از دعای «مکارم الاخلاق» از حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است: «اللهم اوصلنی الیک من اقرب الطرق الیک و اسهلها علی»، خدایا سریع ترین راه و آسان ترین راهی که من را به تو می رساند را نشانم بده.

به نظر شما سریع ترین و راحت ترین راه کدام است؟ علمای اخلاق می فرمایند: «همنشینی با ابرار»، همنشینی با آدم های خوب سریع ترین راه و آسان ترین راهی است که انسان را به هدفش می رساند.

حاج آقای فرهمند پور عارفی بودند که خاطرات ایشان در کتاب «دلباخته» آمده است می گویند: «اگر من به جایی رسیدم فقط از همنشینی با خوب ها بود».

آدمی وقتی با خوب ها نشست و برخاست می کند دلش جلا پیدا می کند. خیلی راحت تر می تواند کارهای خوب را انجام بدهد. اما کسی که با انسان های بد همنشینی کرد معلوم نیست عاقبتش چه شود.

داستانک

نجاشی از یاران حضرت علی (علیه السلام) و شاعر ایشان بودند که در ماه رمضان برای نماز ظهر به سمت مسجد می رفت. یکی از دوستان ناباب اش او را دید و گفت کجا می روی؟ نجاشی گفت: برای نماز به مسجد می‌روم، گفت: زود است به خانه من بیا! سرانجام نجاشی به داخل خانه رفت و کار به آنجا رسید که با وجود اینکه روزه بود اما با وسوسه دوستش شراب خورد و به خیابان و به عربده کشی آمد! حضرت علی (علیه السلام) هم نجاشی را حد زد و او به معاویه پناهنده شد.

مثل روشنفکران امروزی که می‌گویند این حکومت قدر ما را نمی‌داند و به اروپا و … پناهنده می‌شوند.

خیلی مراقب رفیقمان باشیم.

PDF

شرک خفی

%d8%b1%db%8c%d8%a7-2

امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:
الإشْاکُ فِی النّاسِ اَخفی مِنْ دَبیبِ النَّملِ عَلیَ المَسْحِ الاَسودِ فی اللّیلَه المُظلِمَهِ؛
شرک وزی (و ریا) در مردم، پنهان تر است از جنبیدن و حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک.
[بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۷۵، ص: ۳۷۱]

یکی از مهم ترین مصادیق شرک خفی، ریا است. یعنی انسان کاری را انجام می دهد، تا مردم ببینند. مثلا منبر می رود برای اینکه مردم ببینند یا روضه می رود یا مجلس برگزار می کند و … .

داستانک:

یکی از شاگردان محدث قمی نقل می کند که: از همان اوقات که به تحصیل مقدمات اشتغال داشتم نام محدث قمی را در محضر مبارک پدر بزرگوارم زیاد و توأم با تجلیل می شنیدم. وقتی که برای تحصیل به مشهد مشرف شدم زیارت ایشان را بسیار مغتنم می شمردم. چند سالی که با این دانشمند با ایمان معاشرت داشتم و از نزدیک به مراتب علم و عمل و پارسایی و پرهیزکاری ایشان آشنا شدم، روز به روز بر ارادتم می افزود.
در یکی از ماه های رمضان با چند تن از دوستان از ایشان خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت را بر معتقدان و علاقمندان منت نهند. با اصرار و پافشاری، این خواهش پذیرفته شد و وی چند روز نماز ظهر و عصر را در یکی از شبستان های آنجا اقامه کرد و بر جمعیت این جماعت روز به روز افزوده می شد. هنوز دو روز نشده بود که اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد. روزی پس از اتمام نماز ظهر، به من که نزدیک ایشان بودم گفتند: « من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم». رفتند و دیگر آن سال برای نماز جماعت نیامدند.
در موقع ملاقات و سؤال از علت ترک نماز جماعت گفتند: «حقیقت این است که در رکوع رکعت چهارم متوجه شدم که صدای اقتداکنندگان که پشت سر من می گویند: «یا الله، یا الله، ان الله مع الصابرین» از محلی بسیار دور به گوش می رسد و متوجه زیادی جمعیت شدم و در من شادی و فرحی تولید شد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است! بنابراین، من برای امامت اهلیت ندارم.» [منبع: مفاخر اسلام، ج ۱۱، ص ۳۶۰]

 باید یک ریاسنج برای خودمان داشته باشیم.

مرحوم فیض کاشانی می گوید: «ببینید در کاری که انجام می دهید، اگر کسی بود که بهتر از شما آن کار را انجام می داد، شما ناراحت می شوید یا نه؟» اگر ناراحت می شوید معلوم است برای خدا کار انجام نمی دهید.

احترام به مقدسات

%d8%a7%d8%ad%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%af%d8%b3%d8%a7%d8%aa

در طول تاریخ افراد خوبی بودند، که خوب نماندند و بسیاری از افراد انسان های خوب نبودند، اما خوب شدند. دلایل بسیار زیادی دارد که انسان عاقبت به خیر یا شر بشود، اما یک مورد در تمام زندگی این افراد مشخص بود:

احترام به مقدسات و بی احترامی به مقدسات.

تمام کسانی که عاقبت به خیر شدند این وجه مشترک را داشتند که احترام به مقدسات می گذاشتند.

اگر جناب حر توانست توبه کند به خاطر این بود که به امام حسین (علیه‌السلام) و حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) احترام می گذاشت.

اگر طیب حاج رضایی توفیق توبه پیدا کرد به دلیل این بود که به امام (ره) احترام می گذاشت.

داستانک

یکی از آن افراد شاهرخ ضرغام بود. شاهرخ مثل بسیاری از جوان های قبل از انقلاب، چون بستر فساد برایشان فراهم بود، فاسد شده بود. اهل شراب و فساد بود. در کاباره کار می کرد. تمام بدنش پر خالکوبی بود.

اما به مقدسات احترام می گذاشت. در ماه محرم و صفر و ماه رمضان لب به شراب نمی زد. عاشق امام حسین (علیه‌السلام) و مراجع تقلید و سادات بود. همین مسائل باعث شد که بعد از انقلاب عوض شود.

به جبهه رفت. چون بدنش پر از خالکوبی بود گفت: «خدایا اول پاکش کن بعد خاکش کن».

همین طور هم شد. مثل امروز ۱۷ آذرماه بدنش پودر شد و هیچ اثری از او باقی نماند.

خاطرات شاهرخ ضرغام در کتاب «شاهرخ، حر انقلاب» موجود است.

احترام به مقدسات کار را درست می کند. مثلا:

کسی می بیند تکه نانی در خیابان افتاده است، خم می شود و آن را کناری می گذارد.

کسی روزنامه ای که کف مغازه پهن است را بر می دارد، که اسماء مقدسش درونش نباشد.

کسی که به رهبری احترام می گذارد. کسی که به مراجع و سادات احترام می گذارد.

آخرین نامه رتبه اول کنکور پزشکی

(به مناسبت روز دانشجو)

%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%ad%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%a7%d8%ad%d8%af%db%8c

آخرین نامه رتبه اول کنکور سراسری:

«بسم رب الشهدء و الصدیقین»

چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرود یک خمپاره، قلب چند نفر را می درد؟

چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هرجا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟

به راستی ما کجای این سوال و جواب ها قرار گرفته ایم؟

 

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد باخبر است؟

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده، کشته شده و در آن جا دفن شده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: «نبرد تن و تانک!». اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟

 

آیا می توانید این مسئله را حل کنید:

گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله‌ی هزار متری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت و آن را سوراخ و گذر می کند. حالا معلوم نمایید، سر کجا افتاده است؟ کدام گریبان پاره می شود؟ کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟ و کدام… و کدام…؟ توانستید؟!

اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:

هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ۱۰ متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده ی مهران-دهلران حرکت می کند مورد اصابت قرار می‌دهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام تَن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟….

دلت را به چه بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه‌ی فوق دکترا؟…

صفایی ندارد ارسطو شدن

خوشا پرکشیدن، پرستو شدن…

 

آنچه خواندید متن نامه ای از شهید «احمدرضا احدی»، دارنده ی رتبه ی نخست کنکور پزشکی سال ۶۴ است که ساعتی قبل از شهادت نوشته است.

جهاد اقتصادی

%d8%ac%d9%87%d8%a7%d8%af-%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af%db%8c

جهاد از جهد می آید و به معنای تلاش است. یکی از مصادیق جهاد، جهاد اقتصادی است یعنی آدم باید یک مقداری سختی بکشد. ببیند دشمن از کجا ضربه می خورد، در همان قسمت اقتصادی کار کند. یکی از مهمترین مصادیق جهاد اقتصادی این است که انسان تا می تواند خودش تولید کند و از کالاهای تولید داخلی استفاده کند.

تا آنجایی که می شود از کالای داخلی استفاده کنیم. مثلا وقتی می توانیم کالای ایرانی بخریم چرا اجناس کشور های دیگر را بخریم؟ این جهاد می شود.

خداوند در قرآن چقدر بحث جهاد را مطرح می کند؟ «وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ». و با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید. (سوره توبه، آیه ۴۱)

اول با مالتان جهاد کنید، بعد با جانتان. یعنی جهاد اقتصادی مقدم بر جهاد نظامی است.

داستانک:

زمانی که قرارداد ۱۹۰۷ در ۹ شهریور ۱۲۸۶ (حدود ۱۰۰ سال پیش)، در سن‌پطرزبورگ پایتخت روسیه بین دولت‌های روس و انگلیس در مورد تقسیم ایران به امضا رسید که به موجب این قرارداد ایران به سه منطقه تقسیم می شد، قسمت شمال تحت نفوذ روسیه، قسمت جنوب تحت نفوذ بریتانیا و یک منطقه هم بیطرف شد. در همان دوران ۱۲ نفر از علمای اصفهان بیانیه‌ای در رد مصرف کالای خارجی و تاکید بر مصرف کالای داخلی امضا کردند که چند فراز داشت:

اولا: قبالجات و احکام شرعیه، از شنبه (۱۴ جمادی الاول) به بعد باید روی کاغذ ایرانی بدون آهار نوشته شد، اگر بر کاغذ‌های دیگر نویسند، مهر ننموده و اعتراف نمی‌نویسیم، قباله و حکمی هم که روی کاغذ دیگر نوشته بیاورند و تاریخ آن بعد از این قرارداد باشد، امضاء نمی‌نماییم. حرام نیست کاغذ غیرایرانی و کسی را مانع نمی‌شویم، ما با این روش متعهدیم.

ثانیا: کفن اموات، اگر غیر از کرباس و پارچه اردستانی یا پارچه دیگر ایرانی باشد، متعهد شده‌ایم، بر آن میت نماز نخوانیم. دیگری را برای اقامه صلوه بر آن میت بخواهند، ما را معاف دارند.

ثالثا: ملبوس مردانه جدید که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده می‌شود، هر چه بدلی آن در ایران یافت نمی‌کنیم و حرام نمی‌دانیم لباس‌های غیر ایرانی را، اما ما ملتزم شده‌ایم، حتی‌المقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از نسج ایرانی بنماییم، تا بعین ماها نیز کذلک. و متخلف توقع احترام از ما نداشته باشد، آنچه از سابق پوشیده داریم و دوخته، ممنوع نیست استعمال آن.

رابعا: میهمانی‌ها بعد ذلک، ولو اعیانی باشد، چه عامه چه خاصه، باید مختصر باشد؛ یک پلو و یک چلو و یک خورش و یک افشره، اگر زائد بر این کسی تکلف دهد، ما را به محضر خود وعده نگیرد، خودمان نیز به همین روش میهمانی می‌نمائیم، هر چه کمتر و مختصرتر از این تکلف کردند، موجب مزید امتنان ما خواهد بود.

– طلبه شهید، «محمد شریفی»، وصیت نامه اش را که می خوانی، انگار برای این روزهای من و تو دست به قلم شده است. ایشان در وصیت نامه اش می نویسد: «سعی کنید خودتان تولید کنید و خودتان تمام این وظایف مشکل را بپذیرید. باید ایران عزیز را به جایی برسانید که دنیا محتاج شما شود. اگر شما پیروز شوید، بدانید که مستضعفین روی زمین امیدوار می شوند و به نهضت های خود علیه طاغوتیان زمان می پردازند.»

 

هر کس پایان ماه صفر را بشارت دهد …!

 (به بهانه پایان ماه صفر)

19

« سخنی در باب روایت معروفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که : “هر کس پایان صفر را به من بشارت دهد؛ بهشت را به او بشارت میدهم” »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله روایتی نقل شده که فرمودند:” من بشرنی بخروج آذار فله الجنه

عده ای معتقد شدند آذار همان صفر است در حالی که آذار از ماههای رومی است و صفر از ماههای قمری است .

و این روایت داستانی دارد

مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند علل الشرایع این حدیث را به صورت حدیثی مسند از ابن عباس آورده است و آن عبارت از این است که:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روزی در مسجد قبا در جمع عده زیادی از اصحابش فرموند” :اول من یدخل علیکم الساعه رجل من اهل الجنه یعنی اولین کسی که هم اکنون بر شما وارد می شود، مردی از اهل بهشت است.

پس چند نفر که این مطلب را شنیدند از یک در مسجد خارج شدند تا از در دیگر وارد شوند و اول کسی باشند که مستحق بهشت گردند.

پیامبر که متوجه این موضوع شدند، به عده ای که در مسجد باقی مانده بودند، فرمود: “إنه سیدخل علیکم جماعه یستبقون فمن بشرنی بخروج آذار فله الجنه یعنی هم اکنون عده زیادی از در مسجد وارد می شوند، تنها کسی که مرا به پایان ماه آذار خبر دهد، او اهل بهشت است.

پس آن عده برگشته و وارد مسجد شدند در حالی که ابوذر در بین آنها بود.

پیامبر از آنان پرسید: فی أی شهرٍ نحن من شهور الرومیه؟” یعنی در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ تنها ابوذر گفت: یا رسول الله از ماه آذار خارج شده ایم. پیامبر فرمود: ابوذر، این را می دانستم ولیکن دوست داشتم اصحاب من مردی را که اهل بهشت است بشناسند.[علل الشرایع،ج۱ص۱۷۶]

لذا قول پیامبر صلی الله علیه و آله تنها در همان زمان و مکان به عنوان شرطی برای معرفی مرد بهشتی دارای مفهوم است و نه به معنای مطلق آن در همه زمانها و مکانها.

در حالی که همین حدیث امروزه در بین برخی شیعیان اینگونه مطرح شده است که هرکس در پایان ماه صفر در هفت مسجد را بزند و به پیامبر پایان ماه صفر را خبر دهد او اهل بهشت خواهد بود.

البته دقت به این نکته ضروریست که ماه صفر؛ ماه مصیبت خاندان اباعبدالله و نیز شهادت پیامبر و امام حسن و امام رضا علیهم السلام است ؛ اما بحث ما تحقیق درباره روایات بود

تعجب خداوند از ۳ شخص

 (به بهانه ۲۸ صفر سالروز شهادت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امام مجتبی علیه السلام)

16یَا أَحْمَدُ عَجِبْتُ مِنْ ثَلَاثَهِ عَبِیدٍ عَبْدٍ دَخَلَ فِی الصَّلَاهِ وَ هُوَ یَعْلَمُ إِلَى مَنْ یَرْفَعُ یَدَیْهِ وَ قُدَّامَ مَنْ هُوَ وَ هُوَ یَنْعُسُ وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَهُ قُوتُ یَوْمٍ مِنَ الْحَشِیشِ أَوْ غَیْرِهِ وَ هُوَ یَهْتَمُّ لِغَدٍ وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَا یَدْرِی أَنِّی رَاضٍ عَنْهُ أَوْ سَاخِطٌ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَضْحَک‏

خداوند در شب معراج به پیامبر فرمود:

اى احمد! در شگفتم از سه کس:

۱٫ بنده‏اى که در حال نماز است و مى‏داند به سوى چه کسى دست را بالا برده، و مقابل چه کسى ایستاده، و چرت مى‏زند،

۲٫ در شگفتم از کسى که خوراک یک روز را دارد، با این وصف در فکر مخارج فرداست و برایش تلاش مى‏کند،

۳٫ در شگفتم از بنده‏ام که نمى‏داند من از او راضیم یا خشمگین، با این حال مى‏خندد. [إرشاد القلوب إلى الصواب ج‏۱صفحه ۲۰۰ ]

اولویت سنجی

(به مناسبت ایام اربعین)

47

یکی از فرازهای زیارت شریف اربعین که ما به پیشگاه خداوند متعال عرضه می داریم و به نوعی فلسفه قیام اباعبدالله علیه السلام را بیان می کند، این فراز است:

«ﻭَ ﺑَﺬَﻝَ ﻣُﻬﺠَﺘَﻪُ ﻓِﻴﻚَ ﻟِﻴَﺴﺘَﻨﻘِﺬَ ﻋِﺒَﺎﺩَﻙَ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺠَﻬَﺎﻟَﺔِ».

یعنی جان خودتان را فدا کردید که مردم از ضلالت خارج شوند. از غفلت و جهل و گمراهی بیرون بیایند.

یکی از مصادیق جهل اینست که انسان اولویت سنجی نداشته باشد. خیلی وقت ها ما کارهایی انجام می دهیم که کارهای خوبی است اما اولویت نیست مثلا در شبکه های اجتماعی پیامی را می فرستیم که اولویتی نیست. چیزی را می خوانیم که اولویت نیست. به اینها جهل می گوییم.

داستانک

طرماح، یک مومن کوفی بود که به یاری امام رفت، ولی برای تأمین آذوقه زن و بچه اش از امام اجازه مرخصی گرفت. طرماح نسبت به امام معرفت خوبی داشت امّا رساندن آذوقه به خانواده و ترجیح دادن آنان به یاری امام (ع) و اولویت بخشی آنان در رفع گرفتاریشان، او را از فیض یاری امام معصوم (ع) محروم کرد. و وقتی برگشت امام حسین (ع) به شهادت رسیده بود.

آذوقه خریدن برای خانواده مهم و واجب است اما واجب تر از آن چه بود؟ از آن طرف حبیب ابن مظاهر در راه حمام بود که فهمید امام به کربلا رسیده است. از همانجا عازم کربلا شد.

ما هم امروز باید ببینیم اولویت چه چیزی است و آن را انجام بدهیم.

سوء ظن

45

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ».

اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است‏. (سوره حجرات آیه ۱۲)

اصل بر این است که ما نسبت به دیگران حسن ظن داشته باشیم، یعنی کار مردم را توجیه کنیم و سریع بدترین صورت را در نظر نگیریم.

مثلا: هوا سرد می شود و شخصی کلاه سرش نمی کند. می گوییم چرا در این سرما کلاه سرش نمی کند؛ خوب شاید گوشش مشکل دارد.

یا یا می گوییم چرا در هوای سرد دمپایی می پوشد؛ خوب شاید انگشت شصتش مشکل دارد و نمی تواند کفش بپوشد.

یا اینکه چرا فلانی در هوای سرد می خواهد مسافرت برود؛ خوب شاید فکرش را کرده یا اینکه مجبور است مسافرت برود.

یا اینکه چرا فلانی از دستشویی آمده و وضو نگرفته؛ خوب شاید نمی تواند وضو بگیرد و می خواهد تیمم کند.

ما کارهای خودمان را خوب توجیه می کنیم اما اگر دیگران خطایی کنند به بدترین صورت می گوییم.

مثلا در زمان نماز می بینیم که یک روحانی به مسجد نمی آید و از کنار مسجد می گذرد؛ خوب شاید می خواهد به مدرسه ای برود و یک ربع بعد از اذان، آنجا نماز جماعت بخواند.

حضرت علی علیه السلام: «پر کاه را در چشم مردم می بینند اما تنه درختان را در چشم خویش نمی بینند».

داستان:

فردی تعریف می کرد که در وضو خانه مسجد شاهد بودم امام جماعت از دستشویی بیرون آمد و یکراست به محراب مسجد رفت و بدون وضو نماز خواند!! از آن مسجد بیرون رفتم و جای دیگری نماز خواندم!

از آن به بعد به همه دوستان و آشنایان گفتم که در فلان مسجد نماز نخوانید چون امام جماعت آن آلزایمر گرفته!! و نماز بی وضو می خواند!!

این رویداد گذشت تا یک زمان به علت بیماری؛ آمپولی تزریق کردم و هنگام نماز با خود گفتم یکبار دیگر محل تزریق را در دستشویی ببینم تا از طهارت لباس و بدن اطمینان داشته باشم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم و آماده نماز شدم؛ گویی به من الهام شد: شاید آن روز هم امام جماعت مسجد؛ مشابه من به قصد دیگری وارد دستشویی شده است. از خودش این را پرسیدم. حرفم را تایید کرد. اما چه فایده من آبروی او را پیش افراد زیادی برده بودم!

کدام بهتر است؟

%d8%b9%d8%ac%d8%a8

فرض کنید یک شب در مراسم عزاداری هیأت شرکت کرده ایم، مقادیر زیادی خیرات کرده ایم، برای امام حسین علیه السلام اشک ریخته ایم، نیمه های شب هم بر خواسته و نماز شب را با گریه می خوانیم و نماز صبح را هم اول وقت می خوانیم؛ آخر سر هم از این کارهایی که کرده ایم خیلی لذت می بریم …

اما

فرض کنید شب بعد نه در هیأتی شرکت کرده ایم و نه سایر کارهای شب قبل را انجام داده ایم. از طرفی، با وجود اینکه ساعت را کوک کرده ایم، نماز صبحمان قضا می شود؛ صبح از این حالتمان در پیشگاه خداوند خیلی خجالت می کشیم …

حال به نظر شما کدام حالت بهتر بود؛ شب اول یا شب دوم؟

 

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

«سَیِّئَهٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَه تُعْجِبُکَ»

خطایی که باعث ناراحتی تو شود، نزد خداوند از کار نیکی که باعث عجب تو شود بهتر است.

[نهج البلاغه، حکمت ۴۶]

 

آفتی که ما مسجدی ها و به ظاهر مذهبی ها را تهدید می کند، تکبر است. اینکه فکر کنیم حال که ما دروغ نمی گوییم و غیبت نمی کنیم و ربا نمی خوریم، حتما از دیگران بهتریم اشتباه هست. اگر در روز قیامت از پل صراط عبور کردیم، آن وقت معلوم می شود انسان خوبی بوده ایم.

شیطان، انسان های مؤمن را با تکبر از بین می برد.

 

پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و اله می فرمایند:

«لَوْلَا أَنَّ الْمُؤْمِنَ یُعْجَبُ بِعَمَلِهِ لَعُصِمَ مِنْ الذَّنْبِ حَتَّى لَا یَهُمَّ بِهِ ، وَلَکِنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لَهُ مِنَ العُجبِ»

اگر مومن به خاطر اعمال خویش دچار عجب نمی شد، به درجه ی عصمت از گناه می رسید به طوری که حتی قصد گناه هم نمی کرد ولی گناه برای او از عجب بهتر است!

[کنزالعمال، حدیث ۷۶۷۶]

همچنین در حدیث دیگری می فرمایند:

«لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشِیتُ عَلَیْکُمْ مَا هُوَ أَکْبَرُ مِنْ ذَلِکَ الْعُجْبَ»

اگر هیچ گناهی انجام ندهید، از چیز خطرناک تری بر شما می ترسم: از عجب!

[بحارالانوار، ج ۶۹، ح ۳۲۹]

محبت برای امر به معروف

untitled-3

اگر ما به مردم محبت کنیم مردم جذب دین، نماز و خدا می شوند. در امر به معروف، بهترین کار محبت کردن است. اگر محبت کنیم می بینیم چقدر تاثیر دارد.

داستانک:

ما در قم درس می خواندیم، همیشه برای رفت و آمد، معضلمان این بود که اتوبوس ها یا برای نماز نمی ایستادند یا اگر می ایستادند اول وقت نمی ایستادند یا اینکه موسیقی می گذاشتند. ما دیگر اینکار را یاد گرفته بودیم: از قم یک جعبه گز می گرفتیم و در اتوبوس به راننده و مردم تعارف می کردیم. در بین مسیر اگر به راننده می گفتیم برای نماز نگه می دارید؟ همه مردم می گفتند راست می گوید، بایستید. یا هر وفت داخل اتوبوس می نشستیم میوه هایمان را تعارف می کردیم. راننده هم در مواردی که از آن ها می خواستیم، حرف ما را می پذیرفتند. حتی صندلی و مکان خوبی را هم به ما می دادند.

امر به معروف و تبلیغ دین باید با محبت باشد. محبت بکنیم تا ببینیم چقدر تاثیر می گذارد.

مردم بنده محبت اند

????????????????????????????????????

ما که مذهبی و مسجدی هستیم وظیفه سنگین تری نسبت به بقیه داریم. ما اگر می خواهیم مردم را به دین دعوت کنیم حتما باید با اخلاق خوب باشد.

خداوند به پیامبر(ص) می فرماید: «وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ القَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می شدند. (سوره آل عمران آیه ۱۵۹)

مردم بنده محبت اند. ما محبت کنیم، آنوقت ببینیم چطور جذب دین می شوند. دیگر لازم نیست ما بهشان بگوییم نماز بخوان، خودش اول وقت در مسجد است.

چه اشکالی دارد من که صبح به مغازه می روم و صبح در مغازه ام را جارو می زنم جلو مغازه دو تا همسایه کناری را هم جارو بزنم؟ چه ایرادی دارد که انسان به خاطر دین این کار را انجام دهد؟ اگر همسایه هایمان کمکی از ما می خواهند، سریع کمکشان کنیم. هر وقت وارد مغازه مان می شوند جلو پایشان بلند شویم. محبتی که ما انجام می دهیم به اسم دین نوشته می شود. آن موقع نامش جهاد می شود، جهاد کاری سخت است.

فکر کنیم ما چطور اگر محبت کنیم مردم به دین خوشبین می شوند؟ آنوقت ببینید شبکه های اجتماعی و … حریف شما می شوند؟ هر چه شبهه وارد کنند چون از شما محبت دیده است عوض نمی شود.

داستانک:

مردی از اهل شام وارد مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت، آن مرد کینه ای عمیق از امام علی علیه السلام و فرزندانش در دل داشت. یک روز که امام حسن علیه السلام را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوه گویی ها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امام حسن علیه السلام نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی، اگر گرسنه باشی سیرت می کنیم و اگر بی لباس باشی لباست می دهیم و اگر فراری باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده می کنیم. حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری و نزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است».

مرد شامی از شنیدن این سخنان محبت آمیز و جوانمردانه دگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت می گریست گفت :گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر می دانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستید.

مردم بنده محبت اند، از ما محبت ببینند جذب دین خواهند شد.

**منبرک**