خانه / منبرک (صفحه 34)

منبرک

دعای امام هادی در حق اصفهانی

(به بهانه میلاد امام هادی علیه السلام)

7

داستانک:

در عصر امام هادی (علیه السلام) شخصی بنام عبدالرحمن ساکن اصفهان و پیرو مذهب تشیع بود (با توجه به اینکه در آن زمان ، شیعه در اصفهان کم بود) از عبدالرحمن پرسیدند چرا تو امامت امام هادی (علیه السلام)  را پذیرفتی نه غیر او را.

در پاسخ گفت :

من فقیر بودم ولی در جرات و سخن گفتن قوی؛  در سالی همراه جمعی از اصفهانی ها به عنوان اینکه به ما ظلم می شود برای شکایت به شهر سامره نزد متوکل (دهمین خلیفه عباسی) رفتیم ، کنار در قلعه متوکل منتظر اجازه ورود بودیم ، ناگهان شنیدم که متوکل دستور احضار امام هادی (علیه السلام) را داده تا او را به قتل برساند.

من به یکی از حاضران گفتم :این کیست که فرمان به احضار او و سپس ‍ اعدام او داده شده است ؟

در جواب گفت :این کسی است که رافضی ها (شیعه ها) او را امام خود می دانند، من تصمیم گرفتم در آنجا بمانم تا ببینم کار به کجا می کشد.

بعد از ساعتی دیدم امام هادی سوار بر اسب آمدند، مردم تا او را دیدند در طرف راست و چپ اسب او به راه افتادند، همین که چشمم به امام هادی خورد محبتش بر دلم جای گرفت ، دعا کردم که خداوند وجود نازنینشرا از شر متوکل حفظ کند، همچنان ناراحت و نگران بودم و دعا می کردم که امام در میان جمعیت به من رسید و فرمود:

خداوند دعایت را مستجاب می کند، و مال و فرزند و عمرت زیاد خواهد شد.

من از اینکه امام چنین از نهان خبر داد متحیر شدم بطوری که رنگم تغییر کرد .

حاضران گفتند چه شده ؟ چرا چنین حیرت زده ای ؟

گفتم :خیر است ولی اصل ، ماجرا را به کسی نگفتم . بعدا که به اصفهان برگشتم کم کم بر مال و فرزندم افزوده شد و غنی شدم ، و اکنون بیش از هفتاد سال دارم این بود علت تشیع من که این گونه به حقیقت رسیدم.

[ الثاقب فی المناقب: صفحه ۵۴۹،؛ کشف الغمه: جلد ۲، صفحه ۳۸۹ ؛ بحار، جلد ۵۰، صفحه ۱۴۱، حدیث ۲۶ و …]

نکته اینجاست که ، اگر کسی برای امامش دعا کند ، امام برای او دعا می کنند

 

سلام بر ابراهیم

31داستانک:

برای یکی از شهدا مراسم گرفته بودند. دوستی گفت، با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را نمی‌شناختم، پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود.

 سلام کردیم و جواب داد. لحظاتی بعد گفت آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است!

لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و بعد ادامه داد که : شب گذشته پسرم را در خواب دیدم. می‌گفت در مدتی که ما گمنام و بی‌نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ما سر میزد، اما از وقتی پیدا شدم، دیگر چنین خبری نیست. می‌گویند شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند.

 دانه‌های درشت اشک از گوشه چشمان ابراهیم روان بود. ابراهیم گمشده‌اش را پیدا کرده بود؛ گمنامی.

 ابراهیم همیشه می‌گفت خوشگل‌ترین شهادت را می‌خواهم. اگر جایی بمانی که کسی تو را نشناسد، خودت باشی و مولا هم بالای سرت بیاید و سرت را به دامن بگیرد، این خوشگل‌ترین شهادت است.

 سرانجام ابراهیم هادی در ۲۲ بهمن سال ۶۱ پس از پنج روز که در کانال کمیل واقع در فکه مقاومت کرد، در عملیات والفجر مقدماتی، بعد از فرستادن رزمندگان باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می‌خواست که گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سال‌هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد.    [برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم]

حجت الاسلام پناهیان در مورد کتاب سلام بر ابراهیم می فرمودند :

 به مردم و جوان‌هایی که این کتاب را نخوانده‌اند توصیه می‌کنم که حتماً این کتاب را مطالعه کنند و مطمئن باشند که نگاه و رفتارشان قبل از خواندن این کتاب، با بعد از مطالعۀ آن متفاوت خواهد شد. و حتی می‌توانند تاریخ زندگی خود را دو قسمت کنند: یکی قبل از خواندن این کتاب و یکی بعد از خواندن این کتاب

نصیحت شیطان”۳″

28عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

لَمَّا دَعَا نُوحٌ ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى قَوْمِهِ أَتَاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ یَا نُوحُ … اذْکُرْنِی فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ فَإِنِّی أَقْرَبَ مَا أَکُونُ إِلَى الْعَبْدِ إِذَا کَانَ فِی إِحْدَاهُنَّ …اذْکُرْنِی إِذَا کُنْتَ مَعَ امْرَأَهٍ خَالِیاً لَیْسَ مَعَکُمَا أَحَدٌ   [ الخصال، جلد ‏۱، صفحه: ۱۳۲]

 حضرت باقر- علیه السّلام- فرمود:

پس از اینکه نوح درباره امتش نفرین کرد شیطان آمد و گفت… مرا در سه جا یاد کن که در این سه مورد من از هر وقت به انسان نزدیکترم:

۳٫ موقعیکه با زن نامحرمى خلوت کرده ای

فرق نمی کند که این خلوت کردن به صورت حضوری باشد یا غیره

( به عنوان مثال کسی که پشت رایانه نشسته و داخل اینترنت است . با یک کلید می تواند بدترین صحنه ها را ببیند و یا کسی که در منزل ماهواره دارد . با فشار دادن یک دکمه ی کنترل پست ترین مناظر قابل دیدن است )

و یا فرق نمی کند که آن نامحرم آشنا باشد یا غریبه

( چه دختر خاله و پسر خاله باشند چه غریبه)

و یا فرق نمی کند که در منزل تنها باشد ؛یا محل کار

( چه در اتاقی تنها در اداره و یا مطب و چه در مغازه )

داستانک:

در میان بنى اسرائیل عابدى بود بنام” برصیصا” که زمانى طولانى عبادت کرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانى را نزد او مى‏آوردند و با دعاى او سلامت خود را باز مى‏یافتند، روزى زن جوانى را از یک خانواده با شخصیت به وسیله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا یابد.

شیطان در اینجا به وسوسه‏ گرى مشغول شد، و آن قدر صحنه را در نظر او زینت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز کرد!

چیزى نگذشت که معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا که گناه همیشه سرچشمه گناهان عظیمتر است) زن را به قتل رسانید، و در گوشه‏اى از بیابان دفن کرد!

برادرانش از این ماجرا با خبر شدند که مرد عابد دست به چنین جنایت هولناکى زده، این خبر در تمام شهر پیچید، و به گوش امیر رسید، او با گروهى از مردم حرکت کرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامى که جنایات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فرو کشیدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بیاویزند

هنگامى که بر بالاى چوبه دار قرار گرفت شیطان در نظرش مجسم شد، گفت: من بودم که تو را به این روز افکندم! و اگر آنچه را مى‏گویم اطاعت کنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم کرد!

عابد گفت چه کنم؟ گفت: تنها یک سجده براى من کن کافى است!

عابد گفت: در این حالتى که مى‏بینى توانایى ندارم، شیطان گفت: اشاره‏اى کفایت مى‏کند، عابد با گوشه چشم، یا با دست خود، اشاره‏اى کرد و سجده به شیطان آورد و در دم جان سپرد و کافر از دنیا رفت! [تفسیر نمونه، جلد ‏۲۳، صفحه: ۵۴۵]

نصیحت شیطان “۲”

29

عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

لَمَّا دَعَا نُوحٌ ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى قَوْمِهِ أَتَاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ یَا نُوحُ … اذْکُرْنِی فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ فَإِنِّی أَقْرَبَ مَا أَکُونُ إِلَى الْعَبْدِ إِذَا کَانَ فِی إِحْدَاهُنَّ اذْکُرْنِی … اذْکُرْنِی إِذَا حَکَمْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ   [ الخصال، جلد ‏۱، صفحه: ۱۳۲]

 حضرت باقر- علیه السّلام- فرمود:

پس از اینکه نوح درباره امتش نفرین کرد شیطان آمد و گفت… مرا در سه جا یاد کن که در این سه مورد من از هر وقت به انسان نزدیکترم:

۲٫ در هنگام قضاوت بین ۲ نفر  [نیز با تو ام ]

 قضاوت فقط کار قاضی های دادگاه نیست ، ما در روز بسیار در معرض قضاوت قرار گرفته ایم . به عنوان مثال:

دعوا بین دوستمان و یک انسان غریبه است ؛ هوای کدام را داریم؟

دعوای فرزندمان با یک کودک نا آشنا ؛ حق را به کدام طرف میدهیم؟

شغل وکالت داریم و متوجه می شویم موکلمان بر حق نیست ؛ چه می کنیم؟

کسی با ما درد دل می کند که مثلا همسرم این را گفته ؛ و ما متوجه می شویم که حق با همسرش است ؛ آیا باز هم به تایید حرف او سر تکان نمی دهیم ؟

و …

داستانک:

دو بچه خط خود را پیش امام حسن علیه السلام بردند و از وى خواستند که بگوید کدامیک از خطها بهتر است.

على علیه السلام که آنها را مى‏دید، فرمود:

 «پسرم درباره حکم خود دقت کن، که خداوند در روز قیامت، از همین حکم نیز از تو سؤال خواهد کرد» یا بنى، انظر کیف تحکم فان هذا حکم و الله سائلک عنه یوم القیامه‏ [ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، جلد ‏۵، صفحه: ۲۰۱]

(در اینجا انسان‏هاى معمولى مسأله را با دید سطحى نگاه مى‏کنند، زیرا اوّلًا مورد قضاوت خطّ است. ثانیاً طرفین دعوا دو کودک هستند. امّا غافل از آنکه کم یا زیاد، کودک یا بزرگ، هر چه هست قضاوت است و انسان باید در قیامت پاسخگو باشد)

نصیحت شیطان”۱″

30 عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

لَمَّا دَعَا نُوحٌ ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى قَوْمِهِ أَتَاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ یَا نُوحُ … اذْکُرْنِی فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ فَإِنِّی أَقْرَبَ مَا أَکُونُ إِلَى الْعَبْدِ إِذَا کَانَ فِی إِحْدَاهُنَّ اذْکُرْنِی إِذَا غَضِبْتَ  …   [ الخصال، جلد ‏۱، صفحه: ۱۳۲]

حضرت باقر- علیه السّلام- فرمود:

پس از اینکه نوح درباره امتش نفرین کرد شیطان آمد و گفت… مرا در سه جا یاد کن که در این سه مورد من از هر وقت به انسان نزدیکترم:

۱٫ در هنگام غضب [در کنار تو ام ] …

 داستانک:

در خانواده ای که وضع مالی مناسبی نداشتند ، پدر آن خانواده یک «میز» می خرد که آن را خیلی دوست داشته است . روزی پسرش وارد اتاق می شود و کاری می کند که منجر به شکسته شدن میز می شود .

پدر بسیار ناراحت می شود و غضب می کند و ضربه ای به صورت کودک می زند که منجر به کر شدن کودک می شود .

چند روز بعد وقتی پدر به دیدن کودک خود در بیمارستان می رود کودک به او می گوید : پدر جان اگر من بزرگ شدم و کار کردم و پول میز را به تو دادم ، تو گوشهایم را به من بر می گردانی؟

پدر تا این را می شنود از بغض نمی تواند جلوی گریه خویش را بگیرد و از بیمارستان خارج می شود .

روز بعد هم خود کشی می کند .

در نتیجه یک غضب به خاطر یک مال دنیا منجر به نا شنوا شدن کودک و یتیم شدن و بی سر پرست شدن یک خانواده می شود.

 سعی کنیم وقتی غضب می کنیم خود را کنترل کنیم برای کنترل غضب هم راهائی در احادیث ائمه علیهم السلام بیان شده است .

خاطره ای تامل برانگیز

(به بهانه ارتحال عالم عامل ؛ حضرت آیت الله خزعلی)

27داستانک:

مرحوم آیت الله خزعلی، عضو مجلس خبرگان رهبری در شب های هشتم، نهم و دهم محرم در سال ۸۸ در جمع دانشجویان در مسجد امام رضا علیه السلام دانشگاه فردوسی به سخنرانی پرداختند

در یکی از این شبها ؛ ایشان به نقل خاطره ای تامل برانگیز درباره سید محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات، پرداختند.

ایشان فرمودند: در زمانی که سید محمد خاتمی به سمت وزارت ارشاد منصوب شد برای عرض تبریک به خدمت حضرت آیت‌الله خاتمی (پدر محمد خاتمی) رفتیم که با ناراحتی ایشان مواجه شدیم و ایشان گفت که “خطرناک است، پسر من غربزده است”

گفتنی است که آقای خاتمی در دولت اول آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان وزیر فرهنگ مشغول به کار شد اما پس از آنکه توفیق چندانی در مواجهه با “تهاجم فرهنگی غرب” و اجرای تاکیدات رهبر معظم انقلاب نداشت، از وزارت ارشاد استعفا کرد.

*********************************************

چند جمله از هزاران

به عنوان نمونه از غربزدگی آقای خاتمی می توان به نظرات ایشان رجوع نمود

به عنوان مثال:

محمد خاتمی در اولین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران گفت : اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محدود شود نه آزادی ! [مشاهده فیلم]

در جایی دیگر می گوید:شما برای این که بتوانید پیشرفت بکنید ، راهی جز راه غرب ندارین… و راه غرب یعنی پذیرش خرد غربی . [روزنامه آریا ۲۸ / ۶ / ۷۸ ]

محمد خاتمی در مصاحبه با  لوموند در  ۲۴/۹/۱۹۹۸ می گوید: واقعاً به طور بسیار جدی مایلم یک ماه را در این شهر “نیویورکبگذرانم تا معماری آن را بررسی کرده، با امریکایی ها صحبت کنم… امریکا و امریکایی ها برایم فوق العاده جالبند

همچنین او در دیدار با زنان حزب مشارکت در بررسی جایگاه زن در قرآن : این سخن عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری که وحی الهام بر پیامبر بوده و ماهیت قرآن بر ما آشکار نیست و نمی‌توان به آن استناد کرد درست استدر حال حاضر مطالب قرآن با برخی دریافت‌های بشری سازگار نیست! [۱۲/۶/۸۷، ص۲، یادداشت روز : کیهان]

او در سخنرانی در دانشگاه علامه می گوید:  گذشته را باید رها کرد و امروزی شد، راه امروزی شدن هم تمسک به “بنیاد زندگی غربی ” و “خرد غربی” است. [۱۱/۳/۷۰]

محمد خاتمی اعتقاد داشت: مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند مشکل این است که زنان بتوانند در عرصه های مختلف حضور داشته باشند.  [همبستگی ۱۶/۸/ ۷۹]

*********************************************

زیر سوال بردن ولایت حضرت علی علیه السلام توسط خاتمی

  خاتمی در معرفی اول خود درسال ۱۳۸۰ که دو مرتبه از صدا و سیما پخش شد گفت:

” و باز به نظر من انتخاب کلمه مولا در داستان غدیر که هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست یک انتخاب تصادفی نبود، قطعاً پیامبراکرم می توانست عناوین و کلمات دیگری رو به کار بگیرد. بگوید هرکس من قائد او هستم، هرکس من سلطان او هستم، هرکس من امیر او هستم، علی امیر و سلطان اوست. ولی پیامبرکلمه مولا را انتخاب کرد، به طوری که امروز همه آحاد مسلمانان درطول تاریخ، این نکته را قبول دارند که باید امیرالمؤمنین علی را دوست داشت؛ ما هم ازکلمه مولا محبّت و دوستی می فهمیم، گرچه شیعه معتقد است که معنای سرپرستی و ولایت امر جامعه اسلامی با این جریان به عهده علی ابن ابیطالب گذاشته شده است. اماهرچه باشد!!؟”

بعد از این جملات بود که علمای اهل سنت؛ رای به خاتمی را واجب دانستند…

نکته : برگه پی دی اف شده ۲برگه است که باید بعد از چاپ به هم چسبانده شود

 

بیشترین دعایی که آیت الله بهجت توصیه می فرمودند!

25جهت نیاز به دریافت تصویر به صورت فلش کارت ؛ با کیفیت چاپ،  روی تصویر کلیک نمایید ؛ ( تصویر A3 در پایان مطلب موجود است)

 داستانک ۱:

در کتاب برگى از دفتر آفتاب آمده است: زمانی که نابغه قرن؛ سید محمد حسین طباطبایی ؛حافظ معروف قرآن در ۳ سالگی؛ از آیت الله بهجت سفارش دعا کرد، آقا فرمودند: «این دعایى را که مىخوانم شما و هر کس که خواهان تحفّظ است در هر صبح و شب سه مرتبه بخواند، سپس در حالى که روى سر محمّد حسین دست مىکشیدند این دعا را خواندند که : …

داستانک۲:

آیت الله ری شهری در کتاب زمزم عرفان صفحه ۳۰۳ می فرمایند: یکی از دعاهایی که آیت الله بهجت بسیار سفارش می فرمود

داستانک ۳:

فرزند آیت الله بهجت می فرماید:

ایشان هر روز به فرزند من توصیه‌ می‌کرد: «وقتی که می‌خواهی به مدرسه بروی چهار قل و آیت‌الکرسی بخوان و برو». خود ایشان هم [برایشان این دعا را می خواند…]

[ویژه‌نامه سایت آیت الله بهجت به مناسبت پنجمین سالگرد ارتحال ایشان  با عنوان یاد لبخندهای شیرینش ؛ داستان سیزدهم]

داستانک ۴:

آیت الله بهجت(ره) می فرمود: برای حفظ انسان صبح و شام سه بار گفته شود …

و ادامه دادند: این در روایت آمده و من سابقاً به برخی از افراد که در اصفهان هستند این سفارش را داشتم و او ملتزم به این ذکر شد و به من گفت: چهار هزار تومان من از بین رفت و من در آن روز این ذکر را نگفته بودم، البته چهار هزار تومان زمان قدیم.

روزنه هایی ازعالم غیب-آیت الله سید محسن خرازی ؛ فصل در محضر آیت اللَّه العظمی آقای بهجت – مدّ ظلّه ؛ قسمت سوم؛ نصیحت ۱۷

داستانک ۵:

سردار احمدی مقدم ؛ فرمانده وقت نیروی انتظامی می گوید:

[آیت الله بهجت در این دیدار دعایی را به عنوان حرز فرمودند:] که این دعا هنوز هم یادم هست. همان موقع هم آقازاده ایشان آن را نوشت و به من داد…و  فرمودند: «این را صبح و شب سه بار بخوانید و شرط اجابتش هم این است که گناه نکنید؛ اگر گناه کنید، اینها اثری ندارد و تلاش کنید؛ ان‌شاءالله که خداوند هم قبول می‌کند.

این دعا برای بنده حقیقتا خیلی راهگشا بود؛ یعنی ما احساس می‌کنیم که هر گامی که با نیت خالص بر‌می‌داریم، آثاری که ظاهر می‌شود به مراتب فراتر از آن چیزی است که ما از قبل تخمین زدیم و تصور کردیم و این هم از برکات وجود علما و معارف اسلامی و دینی است...

[ویژه‌نامه سایت آیت الله بهجت به مناسبت پنجمین سالگرد ارتحال ایشان  با عنوان نقش ایمان؛ داستان آخر]

داستانک ۶:

دکتر احمدی نژاد؛ رییس جمهور وقت ؛ در اولین دیدارش با آیت الله بهجت در خواست دعا می کند و آیت الله بهجت می فرمایند: این دعا را زیاد بخوانید که …  [منبع]

و حال آن دعای مهم کدام است؟!

 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَدَعْ أَنْ تَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَصْبَحْتَ وَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَمْسَیْتَ

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَهِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ

فَإِنَّ أَبِی ع کَانَ یَقُولُ هَذَا مِنَ الدُّعَاءِ الْمَخْزُونِ.

از امام صادق (علیه السلام) فرمود: این دعا را فراموش نکن که سه بار در آغاز صبح و سه بار در آغاز شب بخوانى زیرا پدرم مى‏فرمود: این از دعاهای گنجینه است( و نااهلان به آن دسترسی ندارند)

         الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص:۵۳۴

 

 

احتیاج مومن … ۳

(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)

2وَ قَالَ الجواد علیه السلام: الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ …

۳٫ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُه‏ [ بحار الأنوار؛جلد ‏۷۵؛صفحه ۳۵۸]

امام جواد علیه السلام فرمود : مؤمن نیازمند به سه خصلت است: …

۳٫ پذیرفتن نصیحت هر کس او را نصیحت نماید

نکته:

چه ایراد دارد شخصی به ما نکته ای بگوید که ما آنرا بلد نیستیم ؛ حال از ما کوچکتر و کم سوادتر باشد.

یک حیوان ، به یک پیامبر بزرگ الهی می گوید : من چیزی می فهمم که تو نمی فهمی

آن حیوان هدهد است و آن پیامبر حضرت سلیمان و جمله ی او این است : أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ ( سوره نمل آیه ۲۲ )

داستانک۱ :

چند دانش آموز دختر دبستانی به حضرت امام خمینی ؛ نامه می نویسند ، در بخشی از این نامه می آورند :

امام عزیز، ما بچه‌های کلاس پنجم جهاد مدرسه فاطمیه هستیم. چون در کتاب دینی ما نامه امام محمدتقی – علیه السلام – را به فرمانده سیستان و نصیحتهایی را که امام، به ایشان کرده‌اند نوشته، ما هم تصمیم گرفتیم که برای شما نامه‌ای نوشته و شما را نصیحت کنیم. ولی اماما، ما شما را نمی‌توانیم نصیحت کنیم. زیرا شما بزرگوارید و از همه گناهان به دورید. شما آن امام بت شکنی هستید که مدت چهل سال است نمازهای شبتان ترک نشده …

و پاسخ امام تکان دهنده است

بسمه تعالی

فرزندان عزیزم! نامه محبت آمیز شما را قرائت کردم. کاش شما عزیزان مرا نصیحت می‌کردید که محتاج آنم… ۲۹ شهر صفر ۱۴۰۳ روح الله الموسوی الخمینی [صحیفه نور؛ جلد ۱۷ ؛ صفحه ۱۳۷]

داستانک۲ :

دختر ۱۷ ساله ای از تهران، بنام زینب – ن، نامه ای به مقام معظم رهبری می نویسد و در آن می آورد:

روز قدس، مردی – در میان خطبه های شما – بلند شد، مثل اینکه نامه ای داشت، ولی شما چقدر تلخ او را در انظار هزاران نفر شکستید .

مقام معظم رهبری در پاسخ نامه، چنین می نویسد:

دختر عزیزم! از تذکر شما خرسند و متشکرم و امیدوارم خداوند همه ما را ببخشد و از خطاهای کوچک و بزرگ ما – که کم هم نیستند – در گذرد . من در باب آنچه شما یادآوری کرده اید، هیچ دفاعی نمی کنم . گاهی گوینده از تلخی لحن خود به قدر شنونده آگاه نمی شود، در این موارد همه باید از خداوند متعال بخواهند که گوینده را متوجه و اصلاح کند و اگر ممکن شود به او تذکر دهند . توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت می نمایم .

مهندس مقدم (از اعضای بیت – تهران) [کتاب مرد راه نوشته علی توسلی صفحه ۹]

هر ۳ مورد در یک نگاه

احتیاج مومن … ۲

(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)

5وَ قَالَ الجواد علیه السلام:  الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ …

۲٫ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ …         [ بحار الأنوار؛جلد ‏۷۵؛صفحه ۳۵۸]

امام جواد علیه السلام فرمود : مؤمن نیازمند به سه خصلت است: …

۲٫ واعظى از نفس خود …

اگر انسان واعظ درونی نداشته باشد ؛ نمیشود از بیرون او را موعظه کرد

مثل آنکه انسان گیاهی بی ریشه را آبیاری کند

انسان باید از نَفْسَش حساب بکشد

نکته

برخی از سوره های قرآن با یک سوگند شروع می شود مانند : وَ الْعَصْر

 برخی با ۲ سوگند ؛ مانند : وَ الضُّحَى‏ * وَ الَّیْلِ إِذَا سَجَى‏

برخی با ۳ سوگند ؛ مانند : وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحًا * فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا * فَالمْغِیرَاتِ صُبْحًا

برخی با ۴ سوگند ؛ مانند : وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ *  وَ طُورِ سِینِینَ *  وَ هَاذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ

برخی با ۵ سوگند ؛ مانند : وَ الْفَجْرِ * وَ لَیَالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ  * وَ الَّیْلِ إِذَا یَسْرِ

اما سوره ای در قرآن است ، که ۱۱ سوگند دارد و آن سوره مبارکه شمس است .

نکته اینجاست که خداوند بعد از این ۱۱ سوگند می فرماید :

قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّئهَا

فقط کسی اهل رستگاریست که اهل تزکیه ی نفس باشد

   هر ۳ مورد در یک نگاه

احتیاج مومن … ۱

(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)

3

وَ قَالَ ااجواد علیه السلام:  الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ

۱٫تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ …        [بحار الأنوار؛جلد ‏۷۵ ؛صفحه ۳۵۸ ]

امام جواد علیه السلام فرمود : مؤمن نیازمند به سه خصلت است:

۱٫توفیق از جانب خدا…

توفیق یعنی گره های زندگی ؛ بی آنکه متوجه شویم باز شود

داستانک ۱:

شخصی میگفتم : در ذهنم آمد ، آیا سوره ای هست که در تمام آیاتش کلمه “الله ” باشد

قرآن را باز کردم سوره ” مجادله ” آمد تک تک آیاتش را دیدم ، همه ” الله ” داشت

گاهی نیز به خاطر مسائلی از جمله غرور ؛ توفیق از او گرفته می شود

داستانک ۲ :

طلبه ای می گفت تازه طلبه شده بودیم رفتیم روستا دیدیم قرائت قرآن است و ما وارد شدیم.

 استاد جلسه هم بود ما هم خواستیم ریشى جنبانده و اظهارنظر و عرض اندامى کنیم، گفتیم قرآن خواندن که مستحب است و نماز واجب به جاى قرآن حمد و سوره را براى نماز تصحیح کنید.

پیرمرد استاد گفت: آقا خوب شما بخوانید تادیگران همراه شما بخوانند، مى گویدتا این را گفت و من فکر کردم بسم الله و حمد یادم رفت که بخوانم گفت: بگو «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» دنباله‏اش یادم نیامد و حالى خداوند در این جلسه از ما گرفت که مى‏ خواستیم خود نمایى کنیم.

هر ۳ مورد در یک نگاه

ماجرایی که امام را به شدت ناراحت کرد

20تصویر سقف منزل امام خمینی

داستانک:

حجه الاسلام فردوسی پور می گوید :

در رابطه با اجاره نشینى حضرت امام در جماران به قضیه اى اشاره مى کنم . موضوعى که بیانگر تقید شدید امام

به رعایت موازین و احکام شرعى به ویژه در مورد حقوق مردم و الگویى از یک مستاجر خوب و متشرع است .

با آنکه صاحبخانه امام از مقلدان و دلباختگان آن حضرت بود و سکونت امام را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگیش مى دانست ؛ لیکن حضرت امام مثل یک فرد عادى که گویى هیچ گونه علقه اى بین مالک و مستاجر وجود ندارد، به احکام شرعى مربوط ملتزم بودند .

روزى براى تامین نور کافى و متناسب که براى فیلمبردارى از برخى ملاقاتهاى رسمى یا برنامه هایى نظیر پیام نوروزى که در اتاق کار حضرتشان انجام مى شد،  مورد نیاز بود، سه نقطه از گچ سقف اتاق را هر یک به مساحت ۵*۵ سانتیمتر زیر تیر آهن تراشیده بودند، مى خواستند نور افکن ها را به آن نقاط جوش دهند  

  هنگام که صبح ، طبق معمول خدمت امام مشرف شدیم ، قبل از هر چیز، با لحنى خشن و تند و قیافه اى ناراحت و مضطرب فرمودند :

این چیست، چرا این کار را کرده اند؟

به عرض رسید براى تامین نور فیلمبردارى است.بعد از لحظه اى تامل و سکوت تلخ ادامه دادند : چرا بدون اجازه صاحبخانه این تصرفات را مى کنند؟

با این برخورد تند، جرات ادامه کار سلب شد واصل قضیه منتفى و جاى آن تعمیر شد[تصویر بالا]

هنگامى که از خدمتشان مرخص شدیم ، جناب آقاى صانعى با توجه به اینکه دهها سال با حضرت امام بودند، به من گفت : من در طول عمرم ، کمتر چنین ناراحتى و تکدر خاطرى را در امام دیده ام  [سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۲۲]

امام در وصیتی به فرزندشان می نویسند :

پسرم! سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار، بسیار مشکل می شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسان ها

 

 

روایتی عجیب از حق الناس + کلیپ صوتی

12

در روایتی منقول است:

در مقابل هر یک ششم از درهم نقره؛ هفتصد نماز مقبول شده میگیرند و به صاحب حق میدهند

[پندهای جاودان صفحه ۲۰۳ به نقل از کتاب الکلام یجر الکلام صفحه ۲۲۴]

یک ششم درهم ، باپول امروزه کمتر از ۲ هزار تومان است [سال ۹۴]

داستانک:

مرحوم حاج شیخ عباس قمی ،صاحب مفاتیح الجنان ، کتابی از کسی به عنوان عاریه گرفته بود. بعد از فوتش یکی از فرزندانش کتاب را به برادرش می دهد تا به صاحبش بدهد .

شب در عالم خواب می بیند که حاج شیخ با عصبانیت به او می گوید: کتاب عاریه مردم را چرا سالم به دستش ندادی و به جلد آن آسیب رساندی؟

روز بعد برادرش می پرسد با آن امانت چه کرده ای که من دیشب چنین خوابی دیده ام

برادرش می گوید: هنگامی که آن را می بردم تا به صاحبش بدهم از دستم افتاد و گوشه جلد آن کمی خم شد بعد می روند و کتاب را از صاحبش گرفته و صحافی می کنند و به او بر می گردانند.

روز بعد درب منزل زده می شود و طلبه ای سؤال می کند : آیا منزل حاج شیخ عباس اینجا است ؟ گفتند : آری. طلبه می گوید : شب گذشته من حاج شیخ را در خواب دیدم و ایشان فرمود که به شما بگویم که چون شما کتاب را صحافی کرده و به صاحبش دادید، عذاب قبر از من برداشته شد.

[داستانها و حکایتها،سیّد مهدی شمس الدین،صفحه ۷۸]

کلیپ صوتی این مطلب [مدت ۲ دقیقه و ۲ ثانیه]

 

مراقب این لوازم التحریر باشید

 (به بهانه ایام خرید لوازم التحریر)

لوازم التحریر

تا به حال حساب کرده ایم فرزندانمان در طول سال چند بار به تصاویر روی کیف و دفتر و مداد و … نگاه میکنند

اگر فقط روزی ۱۰ بار، کیف خودرا نگاه کنند (چه خودآگاه و چه ناخودآگاه) درطول سال تحصیلی بیش از ۲۰۰۰  بار می شود

اگر فقط روزی ۱۰  بار به دفتر خود را نگاه کنند؛ و  ۱۰ دفتر هم داشته باشند در طول سال تحصیلی بیش از ۲۰٫۰۰۰ بار می شود

فرزندان ما در مدرسه تقریبا ۵ ساعت مداد به دست دارند ؛ و در منزل هم همین قدر ؛پس در طول سال حدود  ۲۰۰۰ ساعت ، یا بهتر بگوییم  ۱۲۰٫۰۰۰ دقیقه تصاویر روی مداد را مرور می کنند

حال خود حساب عروسک ، پتو ، لباس ، حوله ، تصویر رایانه و … را داشته باشید

تصاویر غربی الگوی مناسبی برای فرزندانمان نیستند .

به عنوان مثال :تصاویر باربی؛ این عروسک نیمه عریان که افسر تهاجم فرهنگی است تاثیر مخربی بر ذهن کودکانمان دارد.

آیا می دانید ! محال است کسی ترکیب بدن باربی را حتی با عمل زیبایی به دلیل عدم تناسب بین اندازه پاها، بالاتنه ، گردن ، و صورتی کشیده داشته باشد

آیا می دانید ! بسیاری از دختران جوان به دلیل الگو قرار دادن باربی در اندام؛ دچار سوء تغذیه می شوند

آیا می دانید ! پست ترین بازیگرانِ زن فیلمهای … ؛ الگوی خود را باربی می دانند

آیا می دانید! هنگامی که خطر کاهش جمعیت در آمریکا جدی شد؛ آمریکا با عروسک باربیِ جنین در شکم ، جمعیت خود را متعادل کرد

آیا می دانید! اگر تعداد عروسکهای باربی خریداری شده را کنار هم بگذاریم؛ هفت دور ، دور کره زمین می چرخد فقط تعداد عروسکهای باربی خریداری شده در ایتالیا ، از مجموع مردمش هم بیشتر است

آیا می دانید! باربی باعث بلوغ زودرس دختران می شود

آیا می دانید ! مهمترین سلاح آمریکا برای از بین بردن اقتصاد ژاپن ؛ ترویج باربی بین کودکان است

آیا می دانید ! جوانانی که در کودکی عروسک باربیِ مشروب خور داشته اند؛ معمولا معتاد به مشروبات الکلی اند

آیا می دانید ! آمریکا سالها قبل از هر جنگ و تجاوزی ؛ با تغییراتی روی باربی ؛ اذهان را به سمت خود هماهنگ می کند

آیا می دانید! در طول جنگ عراق و آمریکا در سال ۲۰۰۳ عروسک باربی با پوشش یونیفورم نظامی آمریکایی به تهییج افکار عمومی پرداخت

آیا می دانید! باربی در ادامه جنگ روانی غرب ؛ علیه اندیشه های اسلامی؛ وارد عرصه شد و مبارزه با فرهنگ شهادت طلبی را در دستور کار خود قرار داد. باربی انتحاری که پس از فریاد الله اکبر با فشردن ضامنِ کمربند انفجاریش منفجر می شد و بعد از آن صدای خنده ی مسخره آمیزی به گوش می رسید

آیا می دانید! پررنگ کردن غرایز جنسی در ذهن دختران، دوستی های نامشروع و دراز مدت ؛ موهای افشان؛ لباسهای دو تکه و نیمه عریان؛ آرایش غلیظ ؛ خودنمایی های حریصانه؛ رقص های عمومی ؛ سکس و بی بند و باری ؛ شراب خواری و اعتیاد از مصادیق اخلاق جنسی غرب است که باربی عهده دارِ ترویج آنهاست

حال؛ این تصاویر و عروسکهای باربی دست کودکان ما چه می کند؟!!!

[این مطلب سال گذشته نیز بیان شده و شاید در بیش از ۱۰۰ سایت بازنشر داده شده بود]

 

چیزی که شب اول قبر بدردم خورد+ کلیپ صوتی زیبا

1داستانک:(فوق العاده)

حضرت آیت الله مرعشی نجفی می فرمودند:

چند شب بعد از ارتحال آیت الله شیخ مرتضی حائری، او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن

طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟ !

پرسیدم: آقای حائری، اوضاع تان چطور است؟

آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه،انگار که از گذشته ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردنهمین که بدن مرا در درون قبر گذاشتندبدن خودم را از بیرون و به طور کامل می دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم .

ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می آید. صداهایی رعب آور و وحشت افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می کرد.

به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست، به من نزدیک می شدند.

تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می کشید و مانع از آن می شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می زدند و مرا به یکدیگر نشان می دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی آمد. تنها دهانم باز و بسته می شد و داشت نفسم بند می آمد. بدجوری احساس بی کسی غربت کردم . در دل گفتم :خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم ….

همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟

من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند . بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم:  راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدتان خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود؛ ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد

[کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان ؛ صفحه ۹۲]

کلیپ صوتی این مطلب [مدت ۳ دقیقه و ۳۸ ثانیه]

 

چرا مهمترین جلسه تاریخ تعطیل شد؟!!!

(به بهانه میلاد باسعادت امام رضا علیه السلام)

30داستانک:

یکی از ادیانی که نامش در قرآن آمده «صابئین» است که به حضرت یحیی گرایش دارند. ضمناً برای ستارگان تأثیری قائلند و نماز و مراسم ویژه ای دارند

این فرقه رهبری بسیار دانشمند ولی مغرور داشتند به نام عمران،  که بارها با امام رضا علیه السلام  گفتگو می‌کرد ولی زیر بار نمی رفت. در یکی از جلسات امام رضا علیه السلام استدلالی کرد که او تسلیم شد و گفت:

 یَا سَیِّدِی لَا تَقْطَعْ عَلَیَّ مَسْأَلَتِی فَقَدْ رَقَّ قَلْبِ

حالا روح من نرم شده حاضرم مکتب تو را بپذیرم ولی ناگهان صدای اذان بلند شد.

 امام رضا علیه السلام  جلسه را ترک کرد. مردم گفتند: فرصت حساسی است، چنین فرصتی پیش نمی‌آید.

 امام رضا علیه السلام  فرمود: اول نماز!

او که این تعهد را از امام دید علاقه‌اش بیشتر شد.امام بعد از نماز گفت و گویش را تکمیل کرد و او ایمان آورد.

[اصل روایت عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱، ص: ۱۷۲ به نقل از یکصد و چهارده نکته درباره‌ی نماز (محسن قرائتی)، ص ۲۱٫]

**منبرک**