خوشگل ترین چشم

 

(به بهانه پایان عملیات خیبر ” عملیاتی که همت در آن به شهادت رسید”)

خاطره ۱:

همسر حاج ابراهیم همت می گفت یه روز نگاه کردم به چشمای حاجی گفتم حاج همت خیلی چشماتون زیباست خدا هم که زیبا پسند، نمی گذاره چیزای زیبا تو این دنیا بمونه و اونو برای خودش برمی داره؛ حاجی اگر روزی شهید شدی مطمئنم خدا این چشمارو با خودش می بره

همسر شهید همت می گفتند این چشما یکی به خاطر این زیبا بود که به گناه باز نشده بود یکی به خاطر اینکه هر سحر پا می شدم می دیدم این چشما در خونه خدا چه اشکی میریزن

گفتم  مطمئنا این چشما رو خدا خاطرخواه شده

آخر در عملیات خیبر خدا این چشمارو با قابش برد.از بالای لبهاش رفت …رفت پیش خدا

خاطره ۲:

سر تا پاش‌ خاکی‌ بود. چشم‌هاش‌ سرخ‌ شده‌ بود؛ از سوز سرما.

 دو ماه‌ بود ندیده‌ بودمش‌.

 ـ حداقل‌ یه‌ دوش‌ بگیر، یه‌ غذایی‌ بخور. بعد نماز بخون‌.

سر سجاده‌ ایستاد. آستین‌هاش‌ را پایین‌ کشید و گفت‌ :“من‌ با عجله‌اومده‌م‌ که‌ نماز اول‌ وقتم‌ از دست‌ نره‌”

کنارش‌ ایستادم‌. حس‌ می‌کردم‌ هر آن‌ ممکن‌ است‌ بیفتد زمین‌. شایداین‌جوری‌ می‌توانستم‌ نگهش‌ دارم‌.

منبع : کتاب « همت » از مجموعه کتب  یادگاران

جهت نیاز به مطالعه ۱۵داستان از شهید همت اینجا را کلیک فرمایید

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

ش

راحت صحبت کنیم

 

چرا برخی فکر می کنند هر چه کلمات قلمبه در صحبتهایشان به کار ببرند ؛ بهتر است در حالی  که ارزش به این است که قابل فهم حرف بزنیم زیرا خداوند می فرماید :

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ [القمر : ۱۷]

و این قرآن را آسان و قابل فهم فرستادیم

داستان:

شخصی از دست کسى عصبانى شد، خواست به او، این فحش را بدهد: لجن به ریشت!

او اینگونه فحش مى‏داد. مى‏گفت: «لجن در دست چپت، ماه رجب بعد از نماز! فتأمَّل؟»

شخص به فکر فرو میرفت سى چهل دقیقه که فکر می کرد، تازه می فهمید چه شده!

 ماه رجب یک دعایى هست بعد از نماز که مردان ریششان را می گیرند، اگر در دست آدم لجن باشد، ریش آدم هم لجنى مى‏شود.

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

راحت زندگی کنیم

 

بعضی در مسایل غیر ضروری ( بخصوص در آداب و رسوم) سخت می گیرند در حالی که خداوند فرموده:

یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ [البقره : ۱۸۵]

 خداوند، راحتى شما را مى‏خواهد، نه زحمت شما را

به عنوان مثال :

ساعتها در بازار راه میرود تا بشقابی پیدا کند که گُلش به گل قالیها بخورد

می گوید این مهمانی نمی آیم چون لباسم تکراریست

چون سقف تالار بلند است ، باید لباس بلند بپوشد

ازدواج نمی کند و می گوید چون مدرکم لیسانس است باید با فوق لیسانس ازدواج کند

در تمام این موارد باید گفت : شد شد ؛ نشد نشد یعنی اگر گُلش به قالی خورد ،خورد ؛ نخورد نخورد.اگر لباس جدید داشت می پوشد نداشت تکراری و …

لطیفه :

امام جماعتی به جاى «قل هو الله» خواست سوره‏ى نوح را بخواند.

گفت :«بسم الله الرحمن الرحیم» «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا»  یعنى ما حضرت نوح را فرستادیم. بقیه اش را فراموش کرد.

دوباره گفت که: «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» یادش نیامد.

باز گفت :«إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا»، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» یک نفر از پشت سر گفت: آقا! نوح نمى‏رود، یک پیغمبر دیگر را بفرست‏ ؛ این نشد یکی دیگر

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

امان از حرف مردم

 

برخی از مردم برای راضی کردن دیگران ، خیلی خود را به مشقت می اندازند . اما باز هم مردم از آنان راضی نمی شوند

اگر حجاب داشته باشد ، می گویند اُمُّل . اگر بی حجاب باشد ، می گویند: بی دین

اگر ریش بگذارد، می گویند: شیخ شدی . اگر ریش نگذارد ، می گویند : چرا حرام انجام می دهی

اگر در مهمانی یک نوع غذا بدهد، می گویند خسیس . اگر چند نوع بدهد ، می گویند: اسرافکار

اگر در مهمانی کم غذا بخورد ، می گویند: برای دیدن مردم کم می خورد. اگر زیاد بخورد می گویند: حریص

اگر نماز را آرام بخواند می گویند :ریاکار . اگر تند بخواند ، می گویند :کلاغ

حال که مردم از ما راضی نمی شوند ؛ بیاییم کارهایمان را فقط برای خدا انجام دهیم

خاطره :

در مسجدی که نماز می خوانم روزی زود به مسجد رفتم .

یکی از نماز گزاران جلو آمد و گفت : حاج آقا ، امام جماعت یعنی شما ، که زود به مسجد می آیید تا مردم سوالاتشان را بپرسند

همان روز یکی دیگر از نمازگزاران جلو آمد و گفت : حاج آقا ، غیبت شما را کردم ؛ گفتم فلانی عجب آخوند بی کاری است

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

هر چه کُنی به خود کُنی

 

فَمَن تَطَوَّعَ خَیرْا فَهُوَ خَیرْ لَّهُ

هر کس کار خیر را با رغبت انجام دهد ؛ به نفع خود اوست [بقره ۱۸۴]

داستان:

روزگاری بنّای پیری، خسته از کار و گذشت ایامی چند… بر آن شد که خود را بازنشسته کرده و باقی عمر خود را استراحت کند.

به همین منظور یک روز با صاحب کار خود سر صحبت را باز کرد و درد دل خویش را باز گفت.

سرانجام صاحب کار به بنّا گفت؛ تنها با یک شرط با تصمیم تو موافقت می‌کنم و آن شرط این است که به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیری.

بنّای پیر با ناراحتی بسیار و درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود، شرط را پذیرفت.

چون ساخت این خانه برخلاف میل باطنی‌اش بود چندان دل و دماغ کار کردن نداشت. برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با سرعت و بی دقتی تمام به ساخت خانه مشغول شد تا هر چه زودتر خانه را تمام کرده و به بازنشسته شود.

ساخت خانه با سرعت بسیار تمام شد. بنّای  پیر نفسی کشید و به سوی صاحب کار خود رفت تا اتمام ساخت خانه را به او اطلاع دهد.

صاحب کار دانا، برای دریافت کلید و دیدن بنای تمام شده به سوی آخرین خانه‌ای که بنّای پیر ساخته بود رفت.

او از بنّا پرسید؛ آیا از ساخت این خانه راضی هستی؟ آیا آن را دوست داری؟

بنّا که می‌خواست هر چه زودتر از شر این شرط خلاص شود، گفت؛ بله آقا، این خانه بسیار زیبا و عالی ساخته شده است و کلید خانه را به صاحب کار خود تحویل داد.

صاحب کار کلید را دوباره به بنّا بازگرداند و گفت: حال که از خانه راضی هستی، این خانه هدیه تو است. هدیه‌ای از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری خوب!

بنّای پیر، یکه خورد و بسیار شرمنده شد

چرا که، اگر او می‌دانست، خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می‌برد. و از تمام مهارتی که داشت برای ساختن و هر چه زیباتر شدن آن استفاده می کرد. یعنی به گونه که الان ساخته بود، هرگز نمی‌ساخت

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

مهره مار (راه عزیز شدن)

 

وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ

عزت و ذلت دست خداست [ آل عمران ۲۶]

داستان:

در هنگام صلح حدیبیه زمانی که مى‏خواستند صلح نامه را بنویسند، پیامبر صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: بنویس…” این صلحنامه‏اى است که محمد رسول اللَّه …”

مشرکان قریش گفتند: اگر تو رسول خدا بودى و ما با تو جنگ مى‏کردیم و راه خانه خدا را بر تو مى‏بستیم، بسیار ستمکار بودیم (دعوا در همین رسالت تو است) و لکن بنویس این صلحنامه محمد بن عبد اللَّه است! …

در این هنگام یاران پیامبر برآشفتند و گفتند: اجازه بده ما با اینها پیکار کنیم، پیامبر فرمود: نه، همانگونه که اینها مى‏خواهند بنویس، [و رسول الله را حذف کرد] منبع:تفسیر نمونه، ج‏۱۰، ص: ۲۲۱

پیامبر به خاطر اسلام از این احترام گذشت اما آیه آمد : “محمدٌ رسولُ الله”

پیامبر نام خود را از یک برگه ی بی ارزش حذف کرد ، خدا نامش را در جایی آورد که ۱۴۰۰ سال است هر که قرآن می خواند می گوید : محمد ؛ رسول الله است

یعنی اگر کسی خود را برای خدا کوچک کند خدا او را بزرگ می کند

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

نماز همسایه ی مسجد

 

قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:

لَا صَلَاهَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِی مَسْجِدِهِ.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:

نماز همسایه مسجد ، جز در مسجد پذیرفته نیست

منبع : وسائل الشیعه  جلد ۵  صفحه   ۱۹۴

داستان :

یک نفر نابینا به حضور پیامبر ( صلّى اللّه علیه و آله ) رسید و عرض کرد من نابینا هستم ، صداى اذان جماعت را مى شنوم ، ولى کسى نیست که دستم را بگیرد و مرا به جماعت برساند، پیامبر ( صلّى اللّه علیه و آله ) فرمود:

 از منزل خود تا مسجد، طنابى ببند و هنگام نماز جماعت ، آن طناب را بگیر و با راهنمایى آن خودرا به مسجدبرسان و در نماز جماعت شرکت کن

منبع : تهذیب الاحکام ،ج ۲،ص ۲۶۶(چاپ جدید)

نکته: در روایتی همسایه ی مسجد را تا ۴۰ خانه فاصله تا مسجد و نیز کسی که صدای اذان مسجد را می شنود؛ بر شمرده اند

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

عفو در زندگی

 

وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ [ نور ۲۲]

 باید عفو کنند و چشم بپوشند آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را ببخشد؟!

انسان باید دیگران را ببخشد

مگر ما ادعای پیروی از پیامبر مکرم اسلام را نداریم ؛ مگر پیامبر را اذیت نمی کردند؛ مگر به پیامبر نگفتند:

تو مجنونی  :  وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ  [الدخان : ۱۴]

تو ساحری دروغگویی : هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ [ص : ۴ ]

تو شاعرِ مجنونیلِشاعِرٍ مَجْنُونٍ [الصافات : ۳۶]

تو پیامبر نیستی لَسْتَ مُرْسَلاً [الرعد : ۴۳]

تو پیامبر نیستی چون غذا می خوریما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ [الفرقان : ۷ ]

تو پیامبر نیستی چون در بازار راه میروی: وَ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواقِ [الفرقان : ۷]

گروهی این قرآن را به تو املا کرده اند: اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ [الفرقان : ۵]

تیمی به تو در این قرآن کمک می کنند : أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ [الفرقان : ۴]

و . . .

با اینهمه توهین و اذیت های مختلف ؛ فتح مکه صورت گرفت : تمام اینها اسیر پیامبرند . یکی از مسلمانان بالای کوه می رود و می گوید : الیوم یوم الملحمه «امروز روز انتقام است »

پیامبر او را توبیخ می کند و می فرماید: الیوم یوم المرحمه « امروز روز رحمت است »

پس چگونه است که ما حتی برخی از نزدیکانمان را هم نمی بخشیم

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

منبرک

 

سلام خدمت تمام دوستان

از آنجا که تا به حال نزدیک ۱۰۰ پیام تبریک (خصوصی و عمومی و ایمیل و پیامک و …) به مناسبت انتخاب وبلاگ منبرک به عنوان برترین وبلاگ کشور در جشنواره ی سراسری و بزرگ وبلاگ نویسی قرآنی به بنده ی حقیر رسیده و سوالاتی مطرح شده که پاسخ سوالات تکراری زمان زیادی می برد ، فعلا این پست را قرار دادم تا تمام نظرات در این قسمت قرار گیرد.

بنده از لطف شما بزرگواران (چه عزیزانی که تبریک گفتند ؛ چه تیکه انداختند ؛ چه سوال کردند ؛ چه عزیز یا عزیزانی که وبلاگ را در این جشنواره ثبت نام کردند؛ چه عزیزانی که صحبتهای این حقیر را ضبط و در وبلاگ می گذارند؛ چه آنهایی که ما را قابل دانسته مطالب منبرک را در وبلاگ یا سایت خود(چه باذکر منبع ،چه بدون آن) قرار می دهند) سپاسگذاری می کنم

التماس دعا

 

پس گرفتن هدیه

 

سوال :

آیا کسی می تواند هدیه را پس بگیرد ؟

پاسخ :

به ۷ شرط  ( اگر یکی از شروط وجود داشت نمی توان هدیه را پس گرفت)

۱٫هدیه گیرنده از اقوام نسبی نباشد مانند پدر ، مادر ، خواهر ، برادر ، عمو ،خاله ، عمه و …

۲٫عین مال تغییر نکرده باشد یعنی نمی توان گوساله هدیه داد و موقعی که گاو شده پس گرفت .

۳٫هبه ی معوضه نباشد . یعنی در مقابل هدیه عوض یا چیزی گرفته نشده باشد .

۴٫مال تلف نشده باشد مثلا ساندویچی که خورده شده یا مال را سرقت کرده اند .

۵٫ بخشنده یا فروخته نشده باشد یعنی کسی که هدیه را گرفته آن هدیه را نفروخته باشد و یا به دیگری هدیه نداده باشد.

۶٫هر دو زنده باشند پس اگر یکی از آنان مرده باشند ورثه نمی توانند هدیه را پس بگیرند و یا از ورثه هدیه مطالبه شود.

۷٫قصد قربت نداشته باشد یعنی در هنگامی که هدیه را داده اگر قصدش رضای خدا باشد ، دیگر نمی تواند آن را پس بگیرد

 

منبع: منهاج الصالحین، حضرت آیه الله العظمی  سیستانیف جلد ‌۲، صفحه : ۴۰۹ از مساله ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵

توجه این نظر تمام مراجع می باشد

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

خاطره ای از امام جمعه مشهد ؛ مرحوم آیت الله عبادی

 

(به بهانه ۷ اسفند سالروز ارتحال امام جمعه فقید مشهد ؛ آیت الله عبادی )

روز هفتم اسفند ماه یادآور رحلت یکی دیگر از بزرگ مردان خطه خورشید است که سال ها عمر خود را در عرصه خدمت رسانی و روشن گری از تریبون نماز جمعه این شهر گذراند. سخن از مرحوم «آیت ا… سید مهدی عبادی» پدر بزرگوار ۲ شهید است که مردم مشهد به پاس تقدیر از خدمات این عالم جلیل القدر با حضور گسترده خود یکی دیگر از به یاد ماندنی ترین مراسم تشییع جنازه و خاک سپاری را در این شهر رقم زدند. 

 

خاطره ای از مرحوم آیت الله عبادی

( این خاطره توسط حجت الاسلام والمسلمین «کوثری» امام جمعه شهرستان چناران که در زمان حیات آیت ا… عبادی مسئولیت شورای سیاست گذاری ائمه جمعه استان را بر عهده داشته است بیان شده است)

شب آخر حیاتشان برای عیادت ایشان به بیمارستان رفتم. بعد از این که از بیمارستان به سمت خانه بازگشتم در راه بودم که تلفن همراهم به صدا درآمد و یکی از نزدیکان آیت ا… عبادی به من گفت: «لطفا به بیمارستان بیایید، حاج آقا با شما کار دارند».

در جواب او گفتم: «من که همین الان آن جا بودم» ولی او تاکید کرد که آیت ا… عبادی با من کار دارند. دوباره به بیمارستان و نزد ایشان رفتم که آیت ا…عبادی به من گفت:« چند روز قبل که از سفر باز می گشتم مردم یک روستا جلوی مرا گرفتند و از من درخواست کردند که نماز جمعه در روستای آن ها برگزار شود. بنابراین از شما می خواهم که برای اعزام امام جمعه و برپا کردن نماز جمعه در این روستا اقدام کنید. من به مردم قول دادم!»

و  دوم : با وجود اینکه می شد ایشان را در حرم رضوی نزدیک به ضریح دفن کرد اما ایشان در وصیت نامه خود می آورند « مرا در قبرستان عمومی شهر دفن کنید » که این مردمی بودن ایشان را میرساند ( ایشان را در بهشت رضا مشهد در کنار آیت الله میرزا جوادآقا تهرانی،دفن کردند) 

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

مختار

 

 (به بهانه ۱۴ ربیع الثانی سالروز قیام جناب مختار علیه السلام)

امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«مختار را بد نگوئید که او دشمن ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت.»

 حسین نفس مطمئنه،  صفحه  ۳۹

زمانی که سر عبیدالله بن زیاد را به مدینه نزد امام سجاد ـ علیه السلام ـ آوردند امام فرمودند:

«که هیچ کس از بنی هاشم نبود مگر اینکه به مختار درود فرستاد و در حق وی دعا کرد و نسبت به وی سخن نیک گفت.»

طبقات الکبری، جلد ۵   صفحه  ۲۸۵

امیرالمومنین علی (علیه السلام ) در مورد مختار می فرمایند:

«به زودی ستمکاران، توسط کسی که خداوند برای انتقام ما بر آنان خواهد فرستاد، به بلایی گرفتار خواهند شد و این به خاطر فسق و جنایتی است که مرتکب شده‌اند، همان‌گونه که بنی‌ اسرائیل گرفتار عذاب شدند … او جوانی از قبیله ثقیف است که او را مختار بن ابی عبید می‌گویند.»                                                                     بحار الانوار جلد ۱۰ صفحه ۲۸۰

حضرت ابا عبدالله علیه‌السّلام هم پس از خطبه‌ای که در راه کربلا ایراد نمودند، می‌فرمایند:

«پروردگارا، آن جوانمرد ثقیفی را بر آنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند و از قاتلان ما احدی را معاف نکند. به جای هر قتلی، کشتنی و به جای ضربت، ضربتی؛ و انتقام مرا و خواندن و دوستان و شیعیانم را از این‌ها بگیرد»                  بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه ۳۴۰

عبدالله بن شریک می گوید روز عید قربان نزد امام محمدباقر(علیه السلام) رفتم و در مجلس ایشان نشسته بودم که مردی از اهل کوفه وارد شد. مرد کوفی اصرار داشت بر دست امام(علیه السلام) بوسه زند و ابراز ارادت بسیار کرد. حضرت از او پرسیدند؛ تو کیستی؟مرد کوفی عرض کرد؛ من «ابومحمد، حکم بن مختار» هستم. امام (علیه السلام) او را در کنار خود نشانید و تکریم کرد. فرزند مختار گفت؛ ای پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلام) مردم درباره پدرم سخن ها گفته اند ولی به خدا سوگند آنچه شما در حق پدرم بفرمایید را حق می دانم. حضرت پرسیدند؛ مگر درباره پدرت چه گفته اند؟ و حکم بن مختار در پاسخ گفت؛ می گویند پدرم کذاب بوده است! امام محمدباقر فرمودند:

سبحان الله ! پدرم به من خبر داد که مهریه مادرم از آنچه مختار فرستاده بود تامین شد . سپس دو مرتبه فرمود رحم الله ابوک رحم الله ابوک. مختار هیچ حقی از ما را نگرفته نگذاشت. قاتلان ما را کشت و به خونخواهی ما برخواست

بحارالانوار، جلد  ۴۵  صفحه  ۳۵۱

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

خلاصه چهار کتاب آسمانی « ۴٫توکل»

 

قال امیرالمومنین علیه السلام:

قَرَأْتُ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ کُلِّ کِتَابٍ کَلِمَهً . . . وَ مِنَ الْفُرْقَانِ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه

تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندم و از هر یک کلمه‏اى انتخاب کردم:

 ۴٫از قرآن این جمله را انتخاب کردم : “هر کس به خدا توکل کند ، خدا او را کفایت می کند”

منبع: تحریر المواعظ العددیه، صقحه: ۳۴۲

داستان:

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین‌شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و بسیار بسیار انسان فقیری بود. شبی از شدت تهی دستی و گرفتاری به این فکر میوفتد که بالاخره چه باید کرد؟ آیا به مراجع تقلید وقت روی آورم؟ یا نامه‌ای به شاه نوشته و از او کمک بخواهم؟ یا …

سرانجام شب را تا نزدیک سپیده در فکر سپری میکند و به این نتیجه میرسد که نباید به انسانها مراجعه کنم و تنها راه این است که نامه‌ای به خدا بنویسم و خواسته های خود را بصورت کتبی از او بخواهم.

به همین جهت خالصانه و در اوج اعتماد و امید به خدا، نامه‌ای به درگاه خدای متعال نوشت که نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان “نامه‌ای به خدا” نگهداری میشود.

مضمون نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت جناب خدا!

سلام علیکم

اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:

و ما من دایه فی الارض الا الله رزقنا”  هیچ موجود زنده‌ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده من است

من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما در روی زمین. و در جای دیگر قرآن فرموده‌اید:

ان الله لا یخلف المیعاد”  مسلما خدا خلف وعده نمیکند

بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:

۱خانه‌ای وسیع

۲همسری زیبا و متدین

۳یک خادم

۴یک کالسکه و سورچی

۵یک باغ

۶مقداری پول برای تجارت

لطفا پس از هماهنگی به من اطلاع دهید.

مدرسه مروی – حجره شماره ۱۶ – نظرعلی طالقانی

 نظر علی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر میکند که نامه را کجا بگذارم؟ میگوید مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در سوراخی در دیوار مسجد قایم می‌کند

فردای آن روز، ناصرالدین شاه با درباری‌ها میخواستند به شکار بروند. کاروان او از جلوی مسجد میگذشت. ناگهان به اذن خداوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند و نامه نظرعلی را روی پای ناصر الدین‌شاه می‌اندازد. ناصرالدین شاه نامه را میخواند و شکار را کنسل کرده دستور میدهد کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه مروی می‌فرستد و نظرعلی را به کاخ فرا‌می‌خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و می‌گوید: “نامه‌ای را برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما هم باید انجامش دهیم و دستور میدهد همه خواسته‌های نظرعلی یک به یک اجرا شود.

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

خلاصه چهار کتاب آسمانی « ۳٫ ترک شهوت»

 

قال امیرالمومنین علیه السلام:

قَرَأْتُ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ کُلِّ کِتَابٍ کَلِمَهً . . . وَ مِنَ الزَّبُورِ مَنْ تَرَکَ الشَّهَوَاتِ سَلِمَ من الْآفَاتِ

تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندم و از هر یک کلمه‏اى انتخاب کردم:

 ۳٫از زبور این جمله را انتخاب کردم : “هر کس از شهوات دوری کند ، از آفات سالم می ماند”

منبع: تحریر المواعظ العددیه، صقحه: ۳۴۲

شهوت انواع دارد مانند

شهوت جنسی

شهوت خواب

شهوت مال

شهوت ریاست

شهوت تنوع طلبی ( در کوتاه مدت وسایل زندگی ؛ماشین؛تلفن همراه ؛ لباس و… را عوض می کنند) 

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

خلاصه چهار کتاب آسمانی « ۲٫ قناعت»

 

قال امیرالمومنین علیه السلام:

قَرَأْتُ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ کُلِّ کِتَابٍ کَلِمَهً . . . وَ مِنَ الْإِنْجِیلِ مَنْ قَنِعَ شَبِعَ…

تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندم و از هر یک کلمه‏اى انتخاب کردم:

 ۲٫از انجیل این جمله را انتخاب کردم : “هر کس قناعت داشته باشد زندگی راحتی دارد”

منبع: تحریر المواعظ العددیه، صقحه: ۳۴۲

داستان ۱ :

گویند شغالی، چند پرِ طاووس بر خود بست و سر و روی خویش را آراست و به میان طاووسان درآمد. طاووس ها او را شناختند و با منقار خود، بر او زخم ها زدند. شغال از میان آنان گریخت و به جمع همجنسان خود بازگشت؛ امّا گروه شغالان نیز او را به جمع خود راه ندادند و روی خود را از او برمی گرداندند. شغالی نرمخوی و جهاندیده، نزد شغال خودخواه و فریبکار آمد و گفت: « اگر به آنچه بودی و داشتی قناعت می کردی، نه منقار طاووسان بر بدنت فرود می آمد و نه نفرتِ همجنسانِ خود را بر می انگیختی. آن باش که هستی و خویشتن را بهتر و زیباتر و مطبوع تر از آنچه هستی، نشان مده که به اندازه ی بود، باید نمود» 

داستان ۲:

ابو وائل گفت: من با دوستم به زیارت سلمان رفتیم و سلمان نان جو و نمک برایمان آورد. دوست من گفت: اگر در این نمک سعتر هم بود بهتر بود. سلمان از نزد ما رفت و آفتابه اش را به رهن گذاشت و مقداری سعتر گرفت و آورد. وقتی غذایمان را خوردیم دوست من گفت: شکر خداوند که ما را قناعت بخشید (و با قناعت غذا خوردیم ) سلمان گفت: اگر به روزی خود قانع بودید آفتابه من به رهن نمی رفت

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

**منبرک**