خانه / داستانی (صفحه 16)

داستانی

در این بخش منبرک های داستانی را می توانید ببینید.

چه کنیم تا امام زمان را ببینیم؟

(به بهانه میلاد امام زمان عجل الله فرجه)

13930505_sedgh.ir_01

داستانک:

پریشان و سراسیمه بودم. لحظاتی چند فقط به چیزی که شنیده بودم، می‌اندیشیدم.

« اگر طالب دیدار امام زمانت هستی به فلان شهر برو. حضرت بقیه الله در بازار آهنگران در مغازه  قفل‌سازی نشسته بلند شو و خدمت ایشان برس»

بعد از مدت‌ها چله‌نشینی و دعا و توسل به علوم غریبه بالاخره کورسویی از امید به رویم تابیدن گرفت. به سرعت بلند شدم و وسائل سفر را آماده کردم. سفر راحتی نبود. اما حاضر بودم چند برابر این سختی را تحمل کنم تا بتوانم به آرزویم برسم. شور و اشتیاقی که از وجودم زبانه می‌کشید مرا به حرکت وا می‌داشت.

خودم را به بازار آهنگران رساندم آن قدر هیجان زده بودم که چشم‌هایم هیچ چیز را نمی‌دید. فقط مغازه پیر قفل‌ساز را جستجو می‌کردم. لحظهبه لحظه که می‌گذشت شوق و شورم بیشتر می‌شد. وقتی وارد مغازه پیرمرد قفل‌ساز شدم در همان نگاه اول امام را شناختم. دستم را روی سینه گذاشته و با ادب سلام دادم. در آن لحظه همه چیز به جز وجود امام را فراموش کرده بودم. حضرت جوابم را داد و با دست مرا به سکوت فرا خواند.

پیرمرد در حال وارسی چند قفل بود. در این لحظه پیرزنی وارد مغازه شد لباس‌های کهنه‌ای به تن داشت و عصایی به دست. در دستان فرتوت و لرزانش قفلی به چشم می‌خورد. پیرزن آن را به قفل ساز نشان داد و گفت: برادر برای رضای خدا این قفل را سه شاهی از من بخرید. به پولش نیاز دارم.

پیرمرد قفل را گرفت و آن را وارسی کرد. قفل سالم بود پس رو به زن کرد و گفت: … خواهرم تو مسلمانی و من هم مسلمان. چرا مال مسلمان را ارزان بخرم من نمی‌خواهم تو ضرر کنی. این قفل هشت شاهی ارزش دارد و من اگر بخواهم در معامله سودی ببرم آن را به قیمت هفت شاهی می‌خرم چون در این معامله بیشتر از یک شاهی سود بردن بی‌انصافی است.

پیرزن با ناباوری قفل ساز را نگاه کرد و بعد از این که سخنان پیرمرد تمام شد گفت: من تمام این بازار را زیر پا گذاشتم و این قفل را به هر که نشان دادم گفتند بیشتر از دو شاهی آن را نمی‌خرند من هم به این دلیل به آنها نفروختم که به سه شاهی پول نیاز دارم.
پیرمرد گفت: اگر آن را می‌فروشی من هفت شاهی می‌خرم و سپس هشت شاهی به پیرزن داد. پیرزن راضی و خوشحال عصا زنان دور شد
.

آن گاه امام رو به من کرد و فرمود: مشاهده کردی؟ شما هم این طور باشید تا ما خود به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست و توسل به علوم غریبه فایده‌ای ندارد. عمل درست داشته باشید و مسلمان باشید. از تمام این شهر من این پیرمرد را برای مصاحبت انتخاب کرده‌ام چون دین‌دار است و خدا را می‌شناسد این هم از امتحانی که داد. او با اطلاع از نیاز زن به پول قفل را به قیمت واقعی‌اش از او خرید. این گونه است که من هر هفته به سراغش می‌آیم و احوالش را می‌پرسم.

پس از تمام شدن سخنان امام سرم را پایین انداختم و به فکر فرو رفتم.

منبع:عنایات حضرت ولیعصر ؛بخش اول ، صفحه ۸۶ ، تشرف ۳۱    (با تلخیص و تصرف)

اهمیّت کمک به مستضعفین

(به بهانه میلاد امام زمان عجل الله فرجه)

IMG13575130

داستانک:

این حقیر، …«محمّدعلی برهانی افوسی فریدنی» در خرداد، سال ۱۳۵۸ شمسی، که مصادف با دوّمین سال پیروزی انقلاب اسلامی بود به اتّفاق چهار نفر از آقایان اهل علم فریدنی مقیم قم، به منظور آمارگیری و نام نویسی طبقه محروم و مستضعف … اعزام و چند روز در آن حومه، مشغول به انجام وظیفه شدیم، …

… بنا شد برگردیم. مقداری راه آمدیم، ماشینی که کمیته امداد در اختیار ما قرار داده بود، نقص فنّی شد و احتیاج به قطعاتی پیدا کرد و این مسأله مستلزم رفتن به شهرستان «داران» بود.

حدود سه ساعت از روز گذشته بود و تقریباً ساعت ده صبح بود، ماشینی که پر از سرنشین و ماشین جهادسازندگی بود، رسید. راننده ما سوار شد، رفقای من هم به فکر رفتن افتادند و با اینکه جا نبود و مسافرین در مضیقه و ناراحتی بودند به زور سوار شدند و از من عذرخواهی کردند. تنها من ماندم آن هم در بیابان مخوف و آن زمان که ابتدای انقلاب بود و با فرار «بختیار» و هجوم به انبارهای اسلحه، بعضی اشرار نیز اسلحه داشتند و بعضی از لُرهای آن حومه تفنگدار و به ما بدبین بودند.

ساعت نزدیک به یازده صبح یا بیشتر بود که تنها راه می رفتم؛ دیدم چاره ای جز توسّل به مولایم صاحب الزّمان – عجّل اللَّه تعالی فرجه الشّریف – نیست. به آن حضرت متوسّل شدم و گفتم: «یا اَبا صالِحَ الْمَهدی ! اَدْرِکْنی .» … مهدی زهرا به فریادم برس .

به حالت گریه و استغاثه بودم که ناگاه دیدم شخصی با لباس اشخاص عادی، به قیافه یکی از سادات محترمی که او را در مدرسه فیضیّه می شناختم، مقابلم بین راه ایستاده، خوشحال شدم و سلام کرده احوالپرسی نمودم و گفتم: «شما کجا و اینجا کجا؟»

فرمود: «ما هم اینجا رفت و آمد می کنیم، شما هم خیلی مأجورید، چون خدمت محرومین می کنید و این روش جدّم حضرت علی – علیه السّلام است، تا می توانید در حدّ تمکّن به این طبقه خدمت کنید و دست از این کار برندارید که کار خوبی است.»

خواستم از او استمداد بطلبم با خود گفتم: «از دست او چه کار می آید؟ او هم مثل من غریب است.» ولی ناگاه رو به من کرده فرمود: «بزودی وسیله برای شما می رسد ناراحت مباش».

باز فکر کردم که این سیّد از کجا می داند وسیله برایم می رسد، صدایی به گوشم رسید که: «این آقا، حضرت مهدی صاحب الزّمان – علیه السّلام – است.» و آن آقا از نظرم غایب شد و همان وقت ماشینی رسید که مهندس محترمی در آن تنها بود، گویا ماشین را تازه خریده بود،
بدون گفتن نگاه داشت و مرا سوار کرد و به مقصد رساند
.

کتاب شیفتگان حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نویسنده : احمد قاضی زاهدی گلپایگانی «جلد دوّم» صفحه

به اندازه آب خوردن ما را نمی خواهند!

(به بهانه نزدیکی به نیمه شعبان؛ میلاد قطب عالم امکان)

2داستانک:

مرحوم فشندی تهرانی می گوید:

«در مسجد جمکران اعمال را به جا آورده ،به همراه همسرم بر می گشتم .در راه ،آقایی نورانی را دیدم که داخل صحن شده ،قصد دارند به طرف مسجد بروند.

با خود گفتم :این سید در این هوای گرم تابستان تازه از راه رسیده و [حتماً]تشنه است.به طرف سید رفتم و ظرف آبی را به ایشان تعارف کردم . [سید ظرف آب را گرفت و نوشید] و ظرف آن را برگرداند در این حال عرضه داشتم :آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرج ایشان نزدیک شود!

آقا فرمودند :«شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ،ما را نمی خواهند. اگر بخواهند ،دعا می کنند و فرج ما می رسد».

این سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسی را ندیدم. فهمیدم که وجود اقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)را زیارت کرده ام و حضرتش ،امر به دعا کرده است»

[کتاب شیفتگان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته :احمد قاضی زاهدی  جلد ۱
صفحه ۱۵۵]

 واقعا شنیدن این مطلب از مولایمان بسیار دردناک است که ایشان فرمودند که ما ایشان را حتی به اندازه ی آب خوردن هم نمی خواهیم..

درست است ؛ می دانیم که ما منتظر واقعی نبودیم ؛ اما  این را می دانم که هر صبح جمعه در دعای ندبه با چشمان گریان میگوییم:

مَتی نَنتَقِعُ مِن عَذبِ مآئِکَ فَقَد طالَ الصَّدی

آری  مولای مهربانم ، کی از چشمه ی آب زلال تو بهره مند می شویم که تشنگی به درازا کشید…

جریانی که آیت الله بهجت را در پایان عمر نگران کرده بود

(به بهانه ۲۷ اردیبهشت سالروز ارتحال آیت الله العظمی بهجت)

27

آیت الله ری شهری در کتاب زمزم عرفان؛ که مجموعه ای از خاطراتشان از حضرت آیت الله بهجت است؛ می آورند :

در دیداری که اواخر سال ۸۶ با آیت‌الله بهجت داشتم ایشان فرمودند:

آقای خمینی را در خواب دیدم که جلوی من نشسته، ولی ضعیف و رنجور. ناگهان سکته کرد و از دنیا رفت. این بدان معنا است که نهضت ایشان … دچار مشکل می‌شود.
برای پیشگیری از آسیب دیدن نهضت به آقای خامنه‌ای پیغام دادم که من برای پیشگیری از آسیب‌ها اقداماتی انجام داده ام؛ لیکن خود ایشان هم باید کارهایی را انجام دهد…

 بعد ایشان آقای حجازی را فرستاد و توضیح خواست.

در ادامه آیت‌الله بهجت خطاب به آقای ری شهری می فرمایند: شما هم کاری بکنید.

آقای ری شهری می‌گوید: غیر از دعا و ذکر چه می‌توان کرد؟

که ایشان می‌فرمایند: قربانی و صدقه موثر است.

باری! گویا این ولی خدا ، حوادث تلخی که اندکی پس از وفات ایشان در ارتباط با انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری برای ملت ایران پیش آمد را ، با دیده ی بصیرت می دید و تلاش می کرد از طریق ارتباطات معنوی خود، از آنها پیشگیری کند و یا از شدت آنها بکاهد …

[کتاب زمزم عرفان، صفحه۱۸۵]

سنگی که بعد از ۱۳ هزار سال به پایان جهنم رسید!

4 از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:

روزی جبرئیل امین برای ادای وحی به نزد من آمد.

هنوز تمامش را نخوانده بود که ناگهان آوازی سخت و صدایی هولناک به گوش رسید؛ به گونه ای که چهره  فرشته وحی تغییر کرد.

پرسیدم این چه صدایی بود؟

گفت:ای پیامبر! خدای تبارک و تعالی در دوزخ چاهی قرار داده،سنگ سیاهی در آن انداختند،اکنون بعد از سیزده هزار سال آن سنگ به ته چاه رسید.

پرسیدم:آن چاه جایگاه چه کسانی است؟

 گفت:

« جایگاه بی نمازان و شرابخواران»  [اسرار الصلاه شیخ عبدالحسین تهرانی؛ صفحه : ۳۱]

خجالت جن

(به بهانه میلاد امام سجاد علیه السلام)

30

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا قَالَ:

إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ یُشْرِفُ عَلَى جَمِیعِ جَوَارِحِهِ کُلَّ صَبَاحٍ فَیَقُولُ کَیْفَ أَصْبَحْتُمْ فَیَقُولُونَ بِخَیْرٍ إِنْ تَرَکْتَنَا وَ یَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِینَا وَ یُنَاشِدُونَهُ وَ یَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ‏ وَ نُعَاقَبُ بِکَ

 ابو حمزه از على بن الحسین علیها السّلام روایت مى‏کند که فرمود:

زبان آدم هر روز متوجه اعضاء مى‏گردد و مى‏گوید: چگونه وارد صبح شدید، آنها مى‏گویند: خوب هستیم در صورتى که دست از ما باز دارى، آنها مى‏گویند از خداوند بترس و ما را رها کن و بعد به او مى‏گویند ما بوسیله تو مستوجب ثواب و عقاب مى‏شویم.

[بحار الأنوار  جلد ۶۸ صفحه ۳۰۲  باب ۷۸ السکوت و الکلام …]

خداوند در قرآن کریم می فرماید :

ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ (سوره ق ۱۸)

انسان هیچ سخنى را بر زبان نمى‏آورد مگر اینکه همان دم، فرشته‏اى مراقب و آماده براى انجام مأموریت(و ضبط آن) است

داستانک  :

سلیمان جنی را مامور کاری کرد و در تعقیب او جنی را فرستاد

جن دوم بازگشت و آنچه دیده بود برای سلیمان تعریف کرد و گفت دیدم جن را که وارد بازار شد به آسمان نگاه کرد بعد سرش را به طرف راست وچپ چرخاند و بعد سرش را به پایین انداخت و رفت

سلیمان جن اول را احضار کرد و دلیل این حرکاتش را جویا شد

او عرض کرد:هنگامی که وارد بازار شدم به آسمان نظر کردم و دیدم فرشتگان در آسمان ناظر هستند به سمت چپ و راست نظر کردم و مردم را مشغول صحبت کردن های بی مورد دیدم  , آنگاه سرم را از خجالت به زیر انداختم

تدلیس در ازدواج

(به بهانه میلاد امام حسین علیه السلام)

HamMihan-201517910211992103151440353847.6262از امام حسین علیه السلام نقل شده است :

  الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّم‏

 حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است      [فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام صفحه ۴۴۶]

بعضی از والدین در هنگام خاستگاری فرزندشان عیبهای او را نمی گویند به عنوان مثال:

عروس یا داماد بیماریی دارند

 عروس یا داماد مشکل عصبی دارند

عروس یا داماد قبلا ازدواج کرده بودند

عروس یا داماد فساد اخلاقی دارد

این مورد آخر متاسفانه در خانواده های مذهبی هم شیوه پیدا کرده ؛ هنگامی که می بینند پسر یا دخترشان با شخص دیگری ارتباط دارد و به او دل بسته ، فرزندشان را به زور با شخصی که خود می خواهند می دهند ، که این تازه اول مشکل است

به هر حال انسان باید در جلسه خواستگاری تمامی حقایقی که در زندگی تاثیر گذار است را بگوید حتی بعضی از بزرگان ریز ترین مسائل را می گفتند

داستانک:

طلبه ای به خواستگاری دختری رفت

جورابش را از پا در آورد و گفت : ناخن کوچک پای من ایراد دارد . این را گفتم که شما بدانید ، در بدن من ایراد است

لطیفه:

مادرِ دختر از مادر پسر در جلسه خواستگاری پرسید: ببخشید ، آقا زاده شما چه کاره هستند؟

مادر پسر گفت: کنار دایی اش کار می کند

مادر دختر گفت: چه خوب ، حالا دایی شان چه کاره اند؟

مادر پسر گفت: دایی شان که بیکارند !!!

ریشه خرافات ۳

?????????????????????????????????????

عامل دیگری که باعث ایجاد خرافات در جامعه می شود ” رسیدن به هدف مقدس، از راه اشتباه ” است

مثلا:

و یا می خواهد خانمها، بدون حجاب وارد حرم امام رضا علیه السلام نشوند ، در اول مفاتیح ها و قرآن های حرم می نویسد:

یکی از روحانیون امام رضا را در خواب دید که به او فرمود :به زنان بگویید با جوراب نازک وارد حرم نشوید .

این پیام را در ۱۰ قرآن دیگر بنویس تا ده روز بعد حاجت میگیری و اگر ننویسی تا سه روز بعد بلای خانمان سوزی برایت میفتد . کوتاهی نکن . پشیمان میشوی

******************************

و یا می خواهد مردم محب حضرت زینب شوند ؛ به همه پیامک می زند :

“تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت ۲۰ میلیون به دست اورد. به دست کسی دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه ۲۰ نفر بفرست…………

۲۰ روز دیگه منتظر یک معجزه باش تروخدا بفرست”

******************************

این ها به یک اصل تبدیل شده و به مرور زمان مردم را به دین بدبین می کند

دشمن هم همین را می خواهد

چندی قبل روزنامه نیوز تلاویو که در سرزمین‌های اشغالی منتشر می‌شود در چاپ سراسری خود با این تیتر که “چگونه اسلام را متزلزل سپس آن را در اختیار بگیریم” پرده از اهداف شوم صهیونیست‌ها خبر داد.

هنری لیونر که به یک عنوان فقیه دینی در اسرائیل فعالیت می‌کند می گوید: همکاران ما شب و روز در واتس‌اپ و شبکه‌های اجتماعی در حال تلاش برای تضعیف اسلام در بین مسلمانان هستند.

هنری لیونر افزود: ما با طراحی پیام‌های فارسی، عربی، ترکی و اردویی و آوردن نام پیامبر و ائمه و قرآن، در آخر پیام‌ها می‌نویسیم آن را برای ۱۰ نفر بفرست تا امروز معجزه ببینی!

با گذشت چند روز و به مرور زمان مسلمانان می‌بینند که خبری از معجزه نیست پس آن را خرافات تلقی می‌کنند و اینگونه ایمانشان را کم کم از دست می‌دهند.

 

ریشه خرافات ۲

7یکی از مهمترین عوامل ایجاد و گسترش خرافات این است که ” از حادثه جزئی یک اصل کلی ” می گیرند :

داستانک:

منطقه‌ای مشهور به «آبادعلی» در کوه‌های مشرف به بلوار چمران شیراز؛ سه‌شنبه‌های اول هر سال شاهد حضور جمعی از مردم با عقاید خاص است که برای برآورده شده حاجات خود در این مکان جمع می‌شوند و آداب و رسوم عجیب و غریبی را به جای می‌آورند!

اوج خرافه‌گرایی و درویش‌ مسلکی این عده تا جایی است که یک درویش را واسطه‌ی حاجات خود و خدا قرار می‌دهند و با کشیدن حاجات خود بر روی زمین و سنگ، هفت مرتبه دور زدن به دور تپه‌ای در این منطقه، روشن کردن شمع و بستن پارچه‌ی سبز به درختان و … به دنبال برآورده شدن حاجات خود هستند.

حال ماجرای این خرافات ازکجا شروع می شود؟!

این افراد معتقدند در زمان‌های دور شخصی به نام عارف علی، که شغلش چوپانی بوده گوسفندان مردم را برای چرا به این منطقه می‌آورد اما گوسفندانش گم می‌شوند و برای پیدا شدن گوسفندان اعمالی را انجام می‌دهد که سرانجام منجر به پیدا شدن گوسفندان می‌شود!

در شجرنامه‌ی این فرد آمده است وی برای پیدا شدن گوسفندانش با چوبدستی خود روی زمین عکس گوسفند می‌کشد و هفت سنگ را به یک نیت روی هم می‌گذارد و خدا را قسم می‌دهد که به مراد دلش برسد و سرانجام در تاریکی شب و به دلیل فرط خستگی به خواب می‌رود و در خواب مولای متقیان(علیه السلام) را به خواب می‌بیند که به وی آدرس نوری را نشان می‌دهد که محل گوسفندانش بوده است.

مطلب همین جاست ، که چون یک نفر در روز ۳ شنبه ، ۷ سنگ را روی هم گذاست و تصویر خواسته ی خود را کشید ؛ بقیه مردم هم برای برآورده شدن حاجات باید این کار را بکنند!!!

خاطره :

منتظر تاکسی کنار خیابان ایستاده بودم . شخصی جلو آمد و گفت: حاج آقا؛ ۱۷ صلوات بفرستید تا ماشین بیاید

گفتم : به جای ۱۷ تا ۱۷۰ تا صلوات می فرستم اما شما بگو منبع این ذکر و تعداد صلواتها کجاست؟

گفت: خودم ؛ زیرا روزی کنار خیابان منتظر ماشین بودم ، بعد از فرستادن هفدهمین صلوات ماشین جلوی پایم ایستاد این میشود خرافات ؛ حال اگر ۱۷ صلوات فرستادیم و ماشین نیامد به چه کسی بد بین می شویم ؟ به آن شخص یا به خدا؟

ریشه خرافات۱

(به بهانه ۱۸ رجب سالروز وفات ابراهیم، فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله)

13

زمانی که ایمان کم شود جهل و خرافات زیاد می شود

به عنوان مثال:

دسته اى از غرب‏زدگان به قدرى موهوم پرستند که از خانه ‏اى که شماره پلاک آن ۱۳ است مى‏ترسند پلاک آن ‏را ۱+ ۱۲ مى‏گذارند در سازمان ملل متحد آسانسور از طبقه ۱۲ به طبقه ۱۴ منتقل مى‏شود و طبقه ۱۳ ندارد. نکته ی عجیب این است که هتل‏هاى بزرگ نیویورک طبقه سیزده ندارند آنان از طبقه سیزده وحشت دارند.

هنگامى که ملکه انگلیس از آلمان غربى بازدید کرد رئیس ایستگاه راه ‏آهن  دویسبورگ شماره  سکویى را که قطار ملکه از آن حرکت مى‏کرد ۱۳ بوده به ۱۲ تغییر مى‏دهد تا گزندى به جان او و همراهانش نرسد (جهت اطلاع از دیگر خرافات غرب ؛ اینجا را کلیک نمایید)

اما در مقابل دین مبین اسلام به شدت در مقابل خرافات می ایستد

داستانک:

ابراهیم فرزند رسول خدا در ۱۸ رجب سال دهم قمری از دنیا رفت. او که ثمره ازدواج پیامبر(ص) با ماریه قبطیه بود، کمتر از دوسال در دنیا زندگی کرد.

در تواریخ آمده است: در آن روز که ابراهیم از دنیا رفت ‏خورشید گرفت و مردم مدینه گفتند: خورشید به خاطر مرگ ابراهیم گرفته است!

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) براى رفع این اشتباه و مبارزه با این موهومات و خرافات به منبر رفت و مردم را مخاطب ساخته فرمود: « أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ کُسُوفَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ یَجْرِیَانِ بِأَمْرِهِ مُطِیعَانِ لَهُ لَا یَنْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَیَاتِهِ فَإِذَا انْکَسَفَا أَوْ أَحَدُهُمَا صَلُّوا »

اى مردم همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‏هاى قدرت حق تعالى هستند که تحت اراده و فرمان او هستند و براى مرگ و حیات کسى نمى‏گیرند و هر زمان دیدید آن دو یا یکى از آنها گرفت نماز بگزارید.   [بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۸۸، ص: ۱۵۵]

گریه شدید پیامبر !

(به بهانه ایام ماه رجب )

21

عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ: کُنَّا مُحْدِقِینَ بِالنَّبِیِّ فِی مَقْبَرَهٍ فَوَقَفَ ثُمَّ مَرَّ ثُمَّ وَقَفَ ثُمَّ مَرَّ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا وُقُوفُکَ بَیْنَ هَؤُلَاءِ الْقُبُورِ فَبَکَى رَسُولُ اللَّهُ بُکَاءً شَدِیداً وَ بَکَیْنَا فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ یَا ثَوْبَانُ هَؤُلَاءِ یُعَذَّبُونَ فِی قُبُورِهِمْ سَمِعْتُ أَنِینَهُمْ فَرَحِمْتُهُمْ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْهُمْ فَفَعَلَ فَلَوْ صَامُوا هَؤُلَاءِ أَیَّامَ رَجَبٍ وَ قَامُوا فِیهَا مَا عُذِّبُوا فِی قُبُورِهِم‏

ثوبان یکی از یاران پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) می گوید :

 با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قبرستان بودیم. حضرت ایستاد و گذشت و دوباره ایستاد. عرض کردم: یا رسول‌الله، چرا این‌گونه رفتار می‌کنید؟ پس آن حضرت گریه
شدیدی کرد، ما هم گریه کردیم. آن‌گاه فرمود:

 ای ثوبان، صدای ناله اهل عذاب را شنیدم. بر آنها رحم کردم، دعا کردم و خداوند عذاب آنها را تخفیف داد. سپس فرمود: ای ثوبان! اگر کسانی از اهل این قبرستان، که در عذابند، یک روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و یک شب را تا صبح قیام می‌کردند و به عبادت می‌پرداختند، در قبرها معذب نمی‌شدند.  [ بحارالانوار-جلد ۹۴ صفحه  ۴۹]

 امام رضا (علیه السلام) فرموده است:

هر کس براى رغبت به ثواب و پاداش خداى عز و جل، روز اول ماه رجب را روزه بگیرد، بهشت بر او واجب مى‏شود [روضه الواعظین-ترجمه مهدوى دامغانى   صفحه ۶۲۸  ]

مرگ ۵۰ مرجع تقلید؛ در یک روز

(به بهانه ۲۵ جمادی الثانی ؛ سالروز ارتحال حضرت آیت الله العظمی اراکی)

16دست آقا رو بوسید و عرضه داشت:

” آقا ، نصیحتی بفرمایید”

آقا، همان طور که سرشان پایین بود فرمودند:

” شغلت چیست؟”

عرضه داشت : “نجارم”

آقا فرمودند:

“پس یک در و پنجره برای قلبت بساز”

امروز ۲۵ جمادی الثانی ؛  سالروز ارتحال حضرت آیت الله العظمی اراکی است

زمانی که آیت الله العظمی اراکی از دنیا رفتند ، حضرت آیت الله بهجت بر پیکر مطهر ایشان نماز خواندند و فرمودند: “ارتحال آیت الله محمد علی اراکی در این زمان و این شرایط مانند این است که پنجاه مرجع تقلید در یک زمان از دنیا رفته باشند “


عبایی که برای رهبری فرستاده شد

(به بهانه ۲۴ جمادی الثانی ؛ سالروز ارتحال حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی)

15۶۴ سالش شده بود و هر چه پسر برایش آمده بود مرده بودند…

دلش شکست،

گفت به زیارت امام رضا می روم و پسر می گیرم***

نزدیک ولادت امام رضا به دنیا آمد  . اسمش را گذاشت ” محمد رضا” بعد ها مردم می گفتند :”حضرت آیت الله العظمی سیدمحمد رضا گلپایگانی”

۲۴ جمادی الثانی روز ارتحال این مرجع بزرگ جهان اسلام است .کسی که در این انقلاب چه در دوران طاغوت چه بعد از آن ، لحظه ای از تایید انقلاب و امام و رهبری کوتاهی نکرد

داستانک :

این داستان از زبان آیت الله خزعلی و حجت الاسلام راشد یزدی ، بارها بیان شده ،و بیانگر این است که این مرجع بزرگ چقدر خود را مقید به دفاع از ولایت می دانسته است

مرجع تقلید جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی، برای رهبر معظم عبای ظریفی هدیه فرستادند و فرمودند:
اگر دیدم کاری را شما انجام می دهید و خلاف مطلب اسلامی است، من تذکر می دهم، اگر تغییر دادید بسیار خوب، اگر تغییر ندادید من دیگر صحبت نمی کنم و تضعیف شما را حرام می دانم. عمده ، عظمت شماست. شما رهبر مسلمین هستید و نمی خواهم صحبتی کنم در یک فرعی که شما را تضعیف کرده ام. [ کتاب جلوه آفتاب صفحه ۶۳]

 

فلسفه ۲ سجده

 (به بهانه فصل بهار)

16قرآن کریم بارها و بارها نمونه هایی کوچک از قیامت و زنده شدن مردگان را مثال می زند که یکی از نمونه های آن را در روی زمین می بینیم. در  حدیث است که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند :

 « اذا رایتم الربیع فاکثروا ذکر النشور » .

هر وقت بهار را دیدید بسیار از قیامت یاد کنید . [ مفاتیح الغیب،از فخرالدین رازی ،جلد ‏۱۷، ص: ۱۹۴]

 یعنی بهار مثالی و الگویی از قیامت است

یکی از هزاران فلسفه نماز ؛ بودن به یاد مرگ و قیامت است

در سوره حمد “مالک یوم الدین” می گوییم و یا در هر رکعت ۲ سجده انجام می دهیم

به راستی فلسفه ۲ سجده چیست ؟

از حضرت على علیه السلام  در مورد فلسفه سجده سؤال شد، حضرت فرمود:

سجده اول به این معنا است که خدایا اصل ما از خاک است. و معناى سربرداشتن از سجده این است که خدایا ما را از خاک خارج کردى. و معناى سجده دوم، این است که خدایا دو باره ما را به خاک برمى گردانى. و سربرداشتن از سجده دوم به معناى این است که خدایا یک بار دیگر در قیامت از خاک بیرونمان خواهى آورد.

سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) عَنْ مَعْنَى السُّجُودِ فَقَالَ مَعْنَاهُ مِنْهَا خَلَقْتَنِی یَعْنِی مِنَ التُّرَابِ وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السُّجُودِ مَعْنَاهُ مِنْهَا أَخْرَجْتَنِی وَ السَّجْدَهُ الثَّانِیَهُ وَ إِلَیْهَا تُعِیدُنِی وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السَّجْدَهِ الثَّانِیَهِ وَ مِنْهَا تُخْرِجُنِی تَارَهً أُخْرَى‏»؛[ بحار الأنوار، ج ‏۸۲، ص ۱۳۹]

 این سخن اشاره یه این آیه شریفه دارد: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى‏»؛[سوره طه،آیه ۵۵.] ما شما را از آن [زمین‏] آفریدیم و در آن بازمى‏‌گردانیم و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون مى‏‌آوریم

تفریح باید اینگونه باشد (۳٫ همراه با صرفه جویی)

(به بهانه نزدیکی به ایام تعطیلی نوروز)

28

یکی دیگر از مباحثی که باید در رابطه با تفریح مدنظر قرار گیرد، این است که تفریح همراه با صرفه جویی باشد

اگر ۲ پارک مثل هم وجود دارد ؛ چرا پارک دورتر می رویم

اگر ساحل دریا از نظر تمیزی و خلوتی و … مثل هم بود ؛ چرا ساحل دورتر می رویم

و به همین صورت در کارهای دیگر

مثلا: در زمان مصاحبه از یک مسئول ؛ اگر مسئول یکی ست ، و حرف یکی ؛ پس چرا ۵۰ خبرنگار و فیلمبردار و … دور یک مسئول می روند و میکروفن به دست می گیرند ؛ چه ایرادی دارد یک خبرنگار باشد و بقیه همان را نشان دهند؟!

داستانک:

شهید رجایی اول انقلاب ، برای بازدید به جایی رفت

تعداد زیادی ازعکاسان وخبرنگاران دنبال ایشان می رفتند و مرتب عکس و فیلم می گرفتند و دوربینشان فلاش می زند.

ایشان همین طور که از پله ها بالا می رفتند به همه خبرنگاران و عکاسان گفت:

اینهمه عکس چرا می گیرید ، اکنون که زمان جنگ است با چه سختی این فیلم و این دوربین را از خارج وارد می کنیم یعنی تمام این ها را ما دلار می دهیم ، هرفلاشی که شما می زنید تیریست به قلب من

تفریح باید اینگونه باشد(کلیه موارد)

**منبرک**