خانه / فایل صوتی (صفحه 7)

فایل صوتی

در این بخش فایل صوتی منبرک هارا می توانید دانلود کنید.

جامعه جامعه جامعه…

(به بهانه ولادت امام هادی علیه‌السلام)

images 

پدر علامه مجلسی؛ آیت الله محمد تقی مجلسی، می فرمود: من هیچ امامی را زیارت نکردم مگر اینکه فقط جامعه کبیره را خواندم.

داستانک

سید حسن موسوی رشتی می گوید:

به قصد حج با کاروانی حرکت کردیم. در یکی از منازل مسئول کاروان نزد ما آمد و گفت: این منزل بسیار خطرناک است، از منزل خود دور شده بودیم که برف شروع به باریدن کرد بطوری که رفقا هر کدام سر خود را پوشانیده به سرعت می راندند.

من نیز هر چه تلاش کردم تا به آن ها برسم ممکن نشد، تا آن که آن ها رفتند و من تنها ماندم. در کنار راه نشستم، در حالی که بسیار نگران و مضطرب بودم.

در آن حال، در مقابل خود باغبانی که در دست بیلی داشت که بر درختان می زد تا برف از آنها بریزد، پس او نزد من آمد و فرمود: تو کیستی؟ عرض کردم: رفقای من رفته اند و مسیر را گم کرده ام.

فرمود (به زبان فارسی): نافله بخوان تا راه را پیدا کنی. من مشغول خواندن نافله شدم. بعد از فراغ از نافله ی شب باز آمد و فرمود: چرا نرفتی؟ گفتم: والله راه را نمی دانم.

فرمود: زیارت جامعه بخوان. من زیارت جامعه را از حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم. از جای خود برخاستم و زیارت جامعه را به طور کامل از حفظ خواندم.

باز نمایان شد و فرمود: چرا نرفتی؟ گفتم: راه را نمی دانم فرمود: زیارت عاشورا را بخوان. من زیارت عاشورا را از حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم، پس برخاستم و از حفظ مشغول خواندن زیارت عاشورا شدم تا آن که تمام صد لعن و صد سلام و دعای علقمه را خواندم.

دیدم باز آمد و فرمود: چرا نرفتی؟ هنوز هستی؟ گفتم: بله هستم تا صبح.

فرمود: من اکنون تو را به قافله می رسانم. پس رفت و بر مرکبی سوار شد و فرمود: به ردیف من بر مرکب سوار شو.

پس فرمود: شما چرا نافله نمی خوانید؟ و سه بار فرمود: نافله، نافله، نافله.

باز فرمود: شما چرا عاشورا را نمی خوانید؟ و سه بار فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا.

و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی خوانید؟ سه بار فرمود: جامعه، جامعه، جامعه.

من در آن حال به فکر افتادم که این شخص چه کسی بود که به زبان فارسی حرف می زد و حال آن که، در آن حدود زبانی جز زبان ترکی و مذهبی نبود و چگونه با این سرعت مرا به رفقای خود رساند؟ پس، پشت سر خود نظر کردم، کسی را ندیدم و از او آثاری پیدا نکردم.

[منبع: مفاتیح الجنان]

یکی از سفارشات امام زمان عج به ما خواندن زیارت جامعه کبیره است که از امام هادی علیه‌السلام است.

جنایت صبرا و شتیلا

(به بهانه ۲۵ شهریور، حمله رژیم صهیونیستی به صبرا و شتیلا)

12

امروز ۲۵ شهریور یکی از سیاه ترین روز های تاریخ، خصوصا در قرن اخیر است. بزرگترین نسل کشی تاریخ در این قرن، در مثل این روز اتفاق افتاد.

۲۵ شهریور ماه رژیم غاصب صهیونیستی به اردوگاه صبرا و شتیلا حمله کرد و در عرض کمتر از دو روز بیش از ۳۰۰۰ مسلمان را کشت.

 

دیوید هرست (DAVID HIRST)، نویسنده کتاب “تفنگ و شاخه زیتون؛ ریشه‌های ناآرامی‌ها در خاورمیانه” که به ‌عنوان خبرنگار در زمان نسل‌کشی صبرا و شتیلا در بیروت حضور داشت، مشاهداتش را این‌گونه در کتاب خود آورده است:

اولین واحد شامل ۱۵۰ شبه‌نظامی فالانژیست از در اردوگاه شتیلا وارد شدند که گروهی از آنها علاوه بر سلاح، چاقو نیز به ‌همراه داشتند. قتل‌عام به ‌مدت ۳۸ ساعت شروع شد و حتی در شب نیز با روشن کردن محوطه اردوگاه توسط اسرائیلی‌ها ادامه داشت: آنها به ‌زور وارد خانه‌های مردم شده و فلسطینی‌ها در خواب را به رگبار مسلسل بستند. فالانژها بعضاً قبل از کشتن آنان را شکنجه می‌دادند چشم‌های‌شان را درمی‌آوردند، زنده زنده پوستشان را می‌کندند، شکم‌ها را می‌دریدند، به زنان و دختران گاه بیش از ۶ بار تجاوز می‌کردند و بعد سینه‌های‌شان را می‌بریدند و در آخر به ‌ضرب گلوله آنها را از پا درمی‌آوردند. بچه‌ها را از وسط دوشقه می‌کردند و مغزشان را به دیوار می‌کوبیدند. در حمله به بیمارستان عکا تمام بیماران را بر روی تخت خود کشتند. دست بعضی را به ماشین می‌بستند و در خیابان‌ها می‌کشیدند، دستهای فراوانی برای بیرون آوردن دستبند و انگشتر قطع شد. اجساد مردم تا چند روز بر زمین مانده بود و گربه‌ها از گوشت آنها می‌خوردند. گربه ها آن‌قدر وحشی شده بودند که به مردم زنده نیز حمله می‌کردند زیرا به خوردن گوشت انسان عادت کرده بودند.

این ها بخشی از جنایتی بود که در مثل امروز توسط رژیم غاصب صهیونیستی اتفاق افتاد.

نعمت ولایت

 

nemat

اهل سنت چهار امام دارند که یکی از آن ها ابوحنیفه است. ابو حنیفه شاگرد امام صادق علیه‌السلام بوده است.

خود ایشان می گوید: لولا سنتان لهلک نعمان.

اگر دو سال شاگردی امام صادق علیه‌السلام نبود، ابوحنیفه تباه می شد.

 

داستانک:

روزی ابو حنیفه به محضر امام صادق علیه‌السلام آمد.

امام فرمود: شنیده‏ام که این آیه را

ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم.

در روز قیامت به طور حتم از نعمتها سؤال می‏شوید. [سوره تکاثر، آیه ۸]

چنین تفسیر می‏کنی که: خداوند مردم را از غذاهای لذیذ و آبهای خنک مؤاخذه و بازخواست می‏کند.

ابوحنیفه گفت: درست است من این آیه را این طور تفسیر کرده‏ام.

امام فرمود: اگر مردی تو را به خانه‏اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند و بعد برای این پذیرایی به تو منت بگذارد، درباره‏ی چنین کسی چگونه قضاوت می‏کنی؟

ابوحنیفه گفت: می‏گویم آدم بخیلی است.

امام فرمود: آیا خداوند بخیل است تا اینکه در روز قیامت در مورد غذاهایی که به ما داده ما را بازخواست کند؟

ابوحنیفه گفت: پس مقصود از نعمت‌هایی که قرآن می‏گوید انسان مؤاخذه می‏شود چیست؟

امام فرمود: مقصود آن نعمت ولایت ما اهل‏ بیت است. روز قیامت از ولایت ما قرار است سوال شود. [مستدرک الوسائل ج ۱۶ ص ۲۴۷]

 

این دعای پر فضیلت را از دست ندهیم…

(به مناسبت روز یازدهم ذی الحجه)

index

در این روز یکی از دعاهای بسیار مهم توسط حضرت علی علیه‌السلام به املا در آمده است.

فضیلت دعا:

از حضرت علی علیه‌السلام نقل شده است: هر کس در قرائت این دعا مداومت نماید چنانچه عالم را سراسر بلا گرفته باشد، او ضرری نمی کند و در نظر خلائق محترم و معتبر است و هیچ دشمنی بر او ظفر و پیروزی نیابد، و عداوت دشمنانش به خود آنان برگردد و از مرگ ناگهانی ایمن است و ابواب روزی بر وی گشاده شود و به هنگام رحلت و جان سپردن، ایمان او به غارت شیطان نرود و با متاع اسلام و ایمان، از عالم فانی به مملکت باقی سفر نماید و چون از گور مبعوث گردد، حضرت حق تعالی ملکی را فرماید که برایش تا زمان قیامت بهشت را وعده دهد. 

این دعا، دعای صباح است که از لحاظ مضمون واقعا عالی است. هم اکنون بیش از ۳۵ شرح بر این دعا نوشته شده است. حضرت علی علیه‌السلام دعای صباح را بعد از نماز صبح می خواندند.

در مفاتیح الجنان این دعا قبل از دعای کمیل آمده است.

چهار برگزیده از هر چیز

(به مناسبت روز هشتم ذی الحجه، یوم الترویه)

%db%8c%d9%88%d9%85-%d8%a7%d9%84%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اخْتَارَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ أَرْبَعَهً اخْتَارَ مِنَ الْمَلَائِکَهِ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ مَلَکَ الْمَوْتِ ع وَ اخْتَارَ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ أَرْبَعَهً لِلسَّیْفِ إِبْرَاهِیمَ وَ دَاوُدَ وَ مُوسَى وَ أَنَا وَ اخْتَارَ مِنَ الْبُیُوتَاتِ أَرْبَعَهً فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ وَ اخْتَارَ مِنَ الْبُلْدَانِ أَرْبَعَهً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ  وَ طُورِ سِینِینَ  وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ فَالتِّینُ الْمَدِینَهُ وَ الزَّیْتُونُ بَیْتُ الْمَقْدِسِ وَ طُورُ سِینِینَ الْکُوفَهُ وَ هَذَا الْبَلَدُ الْأَمِینُ مَکَّهُ وَ اخْتَارَ مِنَ النِّسَاءِ أَرْبَعاً مَرْیَمَ وَ آسِیَهَ وَ خَدِیجَهَ وَ فَاطِمَهَ وَ اخْتَارَ مِنَ الْحَجِّ أَرْبَعَهً الثَّجَّ وَ الْعَجَّ وَ الْإِحْرَامَ وَ الطَّوَافَ فَأَمَّا الثَّجُّ فَالنَّحْرُ وَ الْعَجُّ ضَجِیجُ النَّاسِ بِالتَّلْبِیَهِ وَ اخْتَارَ مِنَ الْأَشْهُرِ أَرْبَعَهً رجب [رَجَباً] وَ شوال [شَوَّالًا] وَ ذو القعده [ذَا الْقَعْدَهِ] وَ ذو الحجه [ذَا الْحِجَّهِ] وَ اخْتَارَ مِنَ الْأَیَّامِ أَرْبَعَهً یَوْمَ الْجُمُعَهِ وَ یَوْمَ التَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ عَرَفَهَ وَ یَوْمَ النَّحْرِ

[الخصال، ج‏۱، ص: ۲۲۵]

 

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

خداى تبارک و تعالى از هر چیز چهار شماره برگزید از فرشتگان جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و فرشته مرگ (عزرائیل) را

و از پیمبران چهار نفر براى مبارزه بوسیله شمشیر: ابراهیم و داود و موسى و من

و از خاندانها چهار خاندان که فرمود: خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید

و از شهرها چهار شهر برگزید و فرمود: سوگند به تین و زیتون و طور سنین و این بلد امین پس مقصود از تین مدینه است و از زیتون بیت المقدس و از طور سینین کوفه و از بلد امین مکه

و از زنها چهار زن برگزید مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه

و از اعمال حج چهار عمل را برگزید قربانى کردن و صدا به لبیک بلند کردن و احرام و طواف

و از ماه‏ها چهار ماه که ماههاى حرامند برگزید رجب و شوال[ظاهرا اشتباه نوشته شده و منظور محرم است] و ذى قعده و ذى الحجه

و از روزها چهار روز برگزید روز جمعه و روز ترویه (هشتم ذى الحجه) و روز عرفه و روز عید قربان.

 

 امروز که روز هشتم ذی الحجه، که آن را روز ترویه می‌نامند، فردا که روز عرفه است و همچنین روز عید قربان، سه روز پی در پی، از روزهای برگزیده از جانب خداوند هستند.

حال وجه تسمیه این روز به یوم الترویه چیست؟

در علل الشرایع بر سر نامیدن این روز به ترویه حدیثی از امام صادق علیه السلام هست که راوی می‌گوید: از حضرت پرسیدم چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده‌اند؟

حضرت فرمود: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکه آب برمی‌داشتند و به عرفات می‌بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می‌گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر هیمن، روز هشتم را روز ترویه نامیدند.

[علل الشرایع ج ۲ ص ۳۹۹ باب ۱۷۱]

اما برای ما شیعیان امروز روز غم و غصه است چرا که روزی است که امام حسین علیه السلام از مکه خارج شدند و به سمت کوفه و کربلا حرکت کردند. از اعمال این روز ها غافل نشویم.

نصیحت سوم: بعضی از کارها، عامل اتهام!

(به مناسبت نزدیک شدن به ایام شهادت امام باقر علیه السلام)

قال الصادق علیه السلام:  یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍقَالَ لِییَا بُنَیَّ

۳- وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ یُتَّهَمْ

امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم ….

۳- و هر کس داخل در جای بدی شود ، متهم خواهد شد.

[بحار الأنوار، جلد ۷۵، صفحه ۲۶۱ ]

این فراز از روایت این جمله را می رساند که ” خود را در معرض تهمت قرار ندهیم “

به عنوان مثال:

مردی گردنبند زرد رنگ به گردن می اندازد ؛ همه فکر می کنند طلاست(در حالی که طلانیست )

شخصی به خانمی در خیابان چشمک میزند ؛ مردم فکر بد می کنند ( حال آنکه آن خانم،همسرش بوده)

با نامحرم در جای خلوتی قرار می گیرد ، مردم او را متهم میکنند

خاطره :

در دبیرستانی نماز می خواندم ؛ خواستم در بین نماز ـ  برای آموزش وضو ؛ با یک لیوان آب ـ وضو بگیرم.

شروع کردم به وضو گرفتن ، “صورت و دست راست و داست چپ و سر و پای راست” ؛ اما پای چپ را نکشیدم و وضو را تمام کردم .

بعد از نماز دوم، یکی از دانش آموزان آمد و سوال کرد : چرا مسح پای چپ را نکشیدید.

گفتم : اینکار لازم نبود ؛ پای چپ مثل پای راست مسح کشیده میشود اما اگر می کشیدم ممکن بود بعضی با خود بگویند وضوی امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو می گیرد.

هر ۳ مورد با هم

PDF

نصیحت دوم: زبان، عامل پشیمانی!

(به مناسبت نزدیک شدن به ایام شهادت امام باقر علیه السلام)

 

قال الصادق علیه السلام:  یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍقَالَ لِییَا بُنَیَّ

۲- وَ مَنْ لَا یُقَیِّدْ أَلْفَاظَهُ یَنْدَمْ

امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم

۲- هر کس زبانش را رها کند ، پشیمان میشود.

[بحار الأنوار   جلد ۷۵   صفحه ۲۶۱ ]

چه بسیار اوقاتی که ما بعد از صحبت کردن پشیمان شده ایم؛ آنجا بود که با خود گفتیم :چه خوب بود این حرف را نمی زد.

داستانک:

شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: مرا نصیحت کنید،

 حضرت فرمود: اِحْفَظِ لِسَانَک  زبانت را نگه‏دار،

دوباره گفت: که نصیحتم کنید، فرمود: زبانت را نگه دار،

باز گفت: مرا نصیحت کنید،

فرمود: واى بر تو، مگر چیزى جز زبان، انسان را به رو در آتش خواهد افکند. [تحف العقول صفحه :۹۴ ]

هر ۳ مورد با هم

PDF 

نصیحت اول: دوست بد نگیریم!

(به مناسبت نزدیک شدن به ایام شهادت امام باقر علیه السلام)

 

قال الصادق علیه السلام: أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ:

۱- مَنْ یَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا یَسْلَمْ

امام صادق علیه السلام می فرمایند: پدرم (امام باقر علیه السلام) مرا به سه چیز ادب کرد… پدرم فرمود : ای پسرکم

۱- هر کس با شخص بدی همنشین شود ؛ سالم نمی ماند.

[بحار الأنوار، جلد ۷۵، صفحه ۲۶۱]

شیوه ی تربیتی امام باقر علیه السلام چگونه بود که توانستند فرزندی مانند امام صادق علیه السلام را تربیت کنند؟

 

اولین دغدغه امام باقر علیه السلام این است که مواظب دوستت باش. دوست، انسان را خیلی تغییر می دهد. دوست اگر خوب باشد انسان به سمت خوبی ها تغییر می کند و اگر بد باشد انسان به سمت بدی ها گرایش پیدا می کند.

به عنوان مثال

تا چند ماه پیش یک جمله زشت روی زبان ما نمی آمد اما از وقتی با فلانی رفت و آمد کردیم راحت جملاتی را می گوییم.

یعنی اگر کسی بعد از دو سه ماه ما را ببیند می فهمد که تغییری در ما ایجاد شده است. این به خاطر دوست است.

 

داستانک:

امام رضا  علیه‌السّلام خطاب به شخصی فرمودند: چرا با عبدالرحمن‌بن یعقوب معاشرت میکنی؟

 عرض کرد: او دائی من است.

حضرت فرمود: او درباره‌ی خدا سخنان نادرستی میگوید! پس با او معاشرت کن و ما را واگذار و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن.

عرض کرد: او هر چه میخواهد بگوید به من چه زیانی دارد. وقتی از عقیده‌ی او تبعیت نکنم؟!

حضرت فرمود: آیا داستان آن شخص را که خود از یاران حضرت موسی علیه‌السّلام بود و پدرش از یاران فرعون نشنیده‌ای؟ هنگامیکه لشکر فرعون در کنار دریا به موسی و یارانش رسید، آن پسر از موسی جدا شد که پدرش را نصیحت کند، در حالیکه پدر به راه خود به دنبال فرعون غرق شد، آن دو نیز با هم غرق شدند!

خبر به موسی علیه‌السّلام رسید. فرمود: او در رحمت خداست، ولی چون عذاب نازل شد از آنکه نزدیک گناهکار است دفاعی نشود.  [الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص: ۳۷۴]

درست است، او اجر خودش را برد اما در هنگام عذاب هر کس کنار گنهکار باشد، او هم عذاب می شود.

تا توانى میگریز از یار بد

یار بد، بدتر بود از مار بد

مار بد، تنها تو را بر جان زند

یار بد بر جان و بر ایمان زند

هر ۳ مورد با هم

PDF

برتر از حج

(به مناسبت ماه ذی الحجه و موسم حج)

بر تر از حج 

از پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) نقل شده است:

لَرَدُّ دانَقٍ من حَرامٍ یَعْدِلُ عندَ اللّه ِ سُبحانَهُ سَبعینَ ألفَ حجّهٍ مَبْرورَهٍ.

هر آینه، ردّ کردن یک دانگ (یک ششم درهم) حرام، نزد خدا برابر است با هفتاد هزار حجّ پذیرفته.

[مستدرک‏ الوسائل ج : ۱۲ ص : ۱۰۵]

امسال ما محروم شدیم از رفتن به حج، اما اگر این عمل را انجام بدهیم ثوابی برایمان نوشته می‌شود معادل ثواب هفتاد هزار حج قبول شده.

ما در روز می‌توانیم ده ها بار این کار را انجام بدهیم. گاهی وقت‌ها انسان یک حج می‌رود معلوم هم نیست آخر قبول شده‌است یا نه. هر کس یک دانگ، یعنی یک ششم درهم پول حرام (با پول الان مثلا دو هزار تومان) را رد کند در پیشگاه خداوند معادل هفتاد هزار حج قبول شده است.

اگر لقمه حرام وارد بدن شد، کار را یکسره می‌کند، کار را تمام می‌کند.

 

داستانک:

شخصی به نام شریک بن عبدالله نخعی بود که از علمای بزرگ زمان خود بود.

مهدی بن منصور عباسی به او گفت: من می‌خواهم قاضی القضاتی حکومت اسلامی را به شما بدهم.

شریک بن عبدالله گفت: من قبول نمی‌کنم؛ چون شما حاکم ظالمی هستی، قاضی القضاتی شما هم ظلم است.

گفت: خوب حداقل معلمی بچه‌های من را قبول کن.

گفت: بچه های تو هم یکی هستند مثل تو؛ درست نمی‌شوند.

گفت: این دو تا را که قبول نکردی حداقل یک روز ناهار به منزل ما بیا. در قصر یک روز مهمان ما باش.

گفت: باشد؛ این یکی را قبول می کنم.

مهدی بن منصور هم حرام ترین غذاها را آماده کرد و برای شریک بن عبدالله آورد.

غذا که تمام شد، شریک بن عبدالله رو کرد به مهدی بن منصور و گفت: شما به من یک پیشنهادی هم داده بودی.

گفت: بله قاضی القضاتی.

شریک گفت: خوب قبولش کردم!

اما این را که با دست راستم گرفتم؛ دست چپم خالی است. یک پیشنهاد دیگر هم دادی.

گفت: تربیت فرزندانم. گفت: آن را هم قبول کردم!

این ماجرا گذشت و بعد از مدتی، خزانه دار، حقوق شریک بن عبدالله را کمی دیر داد. شریک بن عبدالله خیلی اعتراض کرد.

خزانه دار گفت: تو مگر به ما گندم فروخته ای که اینقدر از ما طلبکاری؟

شریک گفت: از گندم مهمتر فروختم؛ من دینم را به شما فروختم.

PDF

لینک مطلب در تلگرام

چرا رنگت پریده!!

چرا رنگت پریده!!در آموزه‌های دینی، چند هزار روایت در رابطه با مسائل پزشکی داریم.

یکی از مشکلاتی که متأسفانه در بسیاری از افراد دیده می‌شود، زردی چهره و رنگ صورت است. این مشکل جسمی، دلایل متعددی دارد:

از جمله آنها، خواب بین‌الطلوعین است. کسی که بین‌الطلوعین خواب باشد، رنگ چهره‌اش زرد می‌شود.

یک دلیل دیگر آن نیز در روایتی شریف از کتاب کافی به این شکل نقل شده‌است که:

 داستانک:

شخصی نقل می‌کند که محضر امام موسی کاظم علیه‌السلام مشرف شدم.

امام که مرا دیدند، پرسیدند: چرا رنگ و رویت زرد شده‌است؟ (مَا لِی أَرَاکَ مُصْفَرّاً)

عرض کردم: آقا بدنم همیشه داغ است؛ (به همین دلیل رنگم زرد شده است).

امام فرمودند: گوشت بخور (کُلِ اللَّحْمَ).

رفتم گوشت خوردم و بعد از یک هفته آمدم خدمت امام. امام که مجددا چهره زرد من را دیدند فرمودند: مگر به تو امر نکردم که گوشت بخور؟

عرض کردم: آقا من یک هفته است که به جز گوشت چیزی نخورده‌ام!

امام پرسیدند: گوشت را چطور می‌خوری؟

گفتم: آن را طبخ می‌کنم (یعنی آن را در آب می‌پزم).

امام فرمودند: نه خیر! آن را کبابی بخور (قَالَ لَا؛ کُلْهُ کَبَاباً).

من به دستور امام عمل کردم. ایشان پس از یک هفته، شخصی را به دنبال من فرستادند.

تا امام مرا دیدند که خون به چهره‌ام برگشته است فرمودند: اکنون خوب است.

«قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ یَعْنِی الْأَوَّلَ ع: مَا لِی أَرَاکَ مُصْفَرّاً. فَقُلْتُ لَهُ وَعَکٌ أَصَابَنِی. فَقَالَ لِی کُلِ اللَّحْمَ. فَأَکَلْتُهُ ثُمَّ رَآنِی بَعْدَ جُمْعَهٍ وَ أَنَا عَلَى حَالِی مُصْفَرّاً. فَقَالَ لِی أَ لَمْ آمُرْکَ بِأَکْلِ اللَّحْمِ قُلْتُ مَا أَکَلْتُ غَیْرَهُ مُنْذُ أَمَرْتَنِی فَقَالَ وَ کَیْفَ تَأْکُلُهُ قُلْتُ طَبِیخاً فَقَالَ لَا کُلْهُ کَبَاباً فَأَکَلْتُهُ ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَیَّ فَدَعَانِی بَعْدَ جُمْعَهٍ وَ إِذَا الدَّمُ قَدْ عَادَ فِی وَجْهِی فَقَالَ لِی الْآنَ نَعَمْ.»

[کافی، جلد ۶، ص ۳۱۶]

 لینک مطلب در تلگرام

با کی حرف می زدی!؟

(به بهانه اول ذی الحجه، سالروز ازدواج مقدس حضرت علی و حضرت زهرا علیهماالسلام)

مظان اتهام

حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند:

مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَهِ فَلاَ یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ.

[حکمت ۱۵۹ نهج البلاغه]

کسى که خود را در مواضع تهمت قرار دهد نباید کسى را که به او سوء ظن پیدا کرده ملامت کند.

 یعنی ما نباید خودمان را در مظان اتهام قرار بدهیم.

یکی از مسایلی که خانواده ها را مورد هجمه قرار می دهد و بین زن و شوهرها اختلاف درست می کند رعایت نکردن این مسأله است؛ هر یک از آقا یا خانم برخوردی می‌کنند، که در نتیجه به هم سوءظن پیدا می کنند.

 به عنوان مثال:

 گوشی آقا ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب زنگ می زند. آقا می‌رود در گوشه ای آرام شروع می‌کند به صحبت کردن. بعد که تمام می شود خانم می‌پرسد: کی بود؟ می گوید: هیچکس.

مرد نیت بدی ندارد، با خود می‌گوید: «الان اگر به خانم بگویم باز می خواهد بگوید این که بود، آن که بود؛ هیچ نگویم بهتر است.»

 و یا اینکه

به او زنگ می زنند و او سریع شماره را پاک می‌کند. خانم هم سوءظن پیدا می‌کند .

 یا مثلا روی گوشی رمز می‌گذارند. بین آقا و خانم این حرف‌ها نیست. رمز گوشی ما را همسرمان باید بداند، رمز گوشی خانم را هم آقا باید بداند. ما چیز مخفی که از هم نداریم.

 یا اینکه بعضی شماره ها را با اسم دیگری ذخیره می‌کنند.

 و یا

 ماهواره برای خانه‌اش می‌خرد. به خانمش می‌گوید که ما فقط برای شبکه های استانی خریده‌ایم. وقتی خانم در خانه نیست، هی با خود می‌گوید نکند جاهای دیگری دارد می‌رود.

 ما نیت بدی نداریم، اما خودمان را داریم در مظان اتهام قرار می‌دهیم. ما که کار بدی انجام نمی‌دهیم. پس چرا اینقدر مخفی کاری در خانه انجام می‌دهیم؟ اینها زندگی‌ها را از بین می‌برد. زندگی‌ها را سرد می‌کند.

داستانک:

پیامبر اکرم در حال اعتکاف بود . زنی آمد و مدتی با ایشان صحبت کرد و بعد برخاست و رفت .

در این هنگام دو نفر از اصحاب از کنار پیامبر عبور کردند و به آن حضرت سلام نمودند .

فوراً پیامبر خدا فرمود:این زن صفیه ،همسرم بود

آن دو عرض کردند ای رسول خدا ما به شما شک نداشتیم

 پیامبر فرمود: شیطان (مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.

فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا

[محجه البیضاء؛ جلد ۵ ؛ صفحه ۶۷]

لینک مطلب در تلگرام

خوشا به حال این گروه!!!

(به بهانه میلاد کریمه اهل بیت، حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر )

20قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله مِنْ یُمْنِ الْمَرْأَهِ أَنْ یَکُونَ بِکْرُهَا جَارِیَهً یَعْنِی أَوَّلَ وَلَدِهَا.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: ازخوش قدمى زن آن است که، اولین فرزندى را که مى‏زاید، دختر باشد.  [بحارالانوار جلد ۱۰۱ صفحه۹۸]

 

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الْإِنَاثِ أَرَقُّ مِنْهُ عَلَى الذُّکُورِ وَ مَا مِنْ‏ رَجُلٍ‏ یُدْخِلُ‏ فَرْحَهً عَلَى‏ امْرَأَهٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا حُرْمَهٌ إِلَّا فَرَّحَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ.

از امام رضا علیه السلام نقل شده است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

رأفت و رحمت خدا بر دختر بیش از پسر است و مردى نیست که زنى از محارم خویش را شاد سازد مگر اینکه خداوند در قیامت وى را شادمان خواهد کرد.   [وسائل الشیعه، ج‏۲۱، ص: ۳۶۷]

 

پیامبر مکرم اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

 هر که از بازار چیزى براى خانه بخرد و براى عیالش ببرد، چنانست که براى مستمندان صدقه برده است، و اول به دختران و زنان بدهد، که هر کس دخترش را خوشحال کند چنانست که برده‏اى از خاندان اسماعیل آزاد کرده… [وسائل الشیعه، ج‏۲۱، ص: ۵۱۴]

داستانک:

امام صادق علیه السّلام فرمود:

 مردى بر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم وارد شد و به شخصى که نزد آن حضرت نشسته بود خبر داد که خداوند فرزندى به تو عطا فرمود، ناگهان رنگ مرد تغییر کرد و دگرگونى در رخسارش ظاهر گشت،

رسول خدا صلى الله علیه و آله  فرمود: تو را چه شد؟ عرض کرد: خیر است،

فرمود: بگو چه شده؟ گفت: از خانه که بیرون آمدم زوجه‏ام درد زایمان داشت اکنون خبر آورده‏اند که دختر زائیده (یعنى از این جهت که دختر است ناراحت شده ‏ام)

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: سنگینی اش بر زمین است، و زیر سایه آسمان خدا زندگى خواهد کرد، و روزیش را خداوند خواهد رسانید، و او گلی خوشبوست که آن را میبوئى.    الْأَرْضُ تُقِلُّهَا وَ السَّمَاءُ تُظِلُّهَا وَ اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَ هِیَ‏ رَیْحَانَهٌ تَشَمُّهَا   [بحارالانوار جلد ۱۰۱ صفحه۹۱]

 

ماجرایی که امام را به شدت ناراحت کرد

20تصویر سقف منزل امام خمینی

داستانک:

حجه الاسلام فردوسی پور می گوید :

در رابطه با اجاره نشینى حضرت امام در جماران به قضیه اى اشاره مى کنم . موضوعى که بیانگر تقید شدید امام

به رعایت موازین و احکام شرعى به ویژه در مورد حقوق مردم و الگویى از یک مستاجر خوب و متشرع است .

با آنکه صاحبخانه امام از مقلدان و دلباختگان آن حضرت بود و سکونت امام را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگیش مى دانست ؛ لیکن حضرت امام مثل یک فرد عادى که گویى هیچ گونه علقه اى بین مالک و مستاجر وجود ندارد، به احکام شرعى مربوط ملتزم بودند .

روزى براى تامین نور کافى و متناسب که براى فیلمبردارى از برخى ملاقاتهاى رسمى یا برنامه هایى نظیر پیام نوروزى که در اتاق کار حضرتشان انجام مى شد،  مورد نیاز بود، سه نقطه از گچ سقف اتاق را هر یک به مساحت ۵*۵ سانتیمتر زیر تیر آهن تراشیده بودند، مى خواستند نور افکن ها را به آن نقاط جوش دهند  

  هنگام که صبح ، طبق معمول خدمت امام مشرف شدیم ، قبل از هر چیز، با لحنى خشن و تند و قیافه اى ناراحت و مضطرب فرمودند :

این چیست، چرا این کار را کرده اند؟

به عرض رسید براى تامین نور فیلمبردارى است.بعد از لحظه اى تامل و سکوت تلخ ادامه دادند : چرا بدون اجازه صاحبخانه این تصرفات را مى کنند؟

با این برخورد تند، جرات ادامه کار سلب شد واصل قضیه منتفى و جاى آن تعمیر شد[تصویر بالا]

هنگامى که از خدمتشان مرخص شدیم ، جناب آقاى صانعى با توجه به اینکه دهها سال با حضرت امام بودند، به من گفت : من در طول عمرم ، کمتر چنین ناراحتى و تکدر خاطرى را در امام دیده ام  [سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۲۲]

امام در وصیتی به فرزندشان می نویسند :

پسرم! سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار، بسیار مشکل می شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسان ها

 

 

روایتی عجیب از حق الناس + کلیپ صوتی

12

در روایتی منقول است:

در مقابل هر یک ششم از درهم نقره؛ هفتصد نماز مقبول شده میگیرند و به صاحب حق میدهند

[پندهای جاودان صفحه ۲۰۳ به نقل از کتاب الکلام یجر الکلام صفحه ۲۲۴]

یک ششم درهم ، باپول امروزه کمتر از ۲ هزار تومان است [سال ۹۴]

داستانک:

مرحوم حاج شیخ عباس قمی ،صاحب مفاتیح الجنان ، کتابی از کسی به عنوان عاریه گرفته بود. بعد از فوتش یکی از فرزندانش کتاب را به برادرش می دهد تا به صاحبش بدهد .

شب در عالم خواب می بیند که حاج شیخ با عصبانیت به او می گوید: کتاب عاریه مردم را چرا سالم به دستش ندادی و به جلد آن آسیب رساندی؟

روز بعد برادرش می پرسد با آن امانت چه کرده ای که من دیشب چنین خوابی دیده ام

برادرش می گوید: هنگامی که آن را می بردم تا به صاحبش بدهم از دستم افتاد و گوشه جلد آن کمی خم شد بعد می روند و کتاب را از صاحبش گرفته و صحافی می کنند و به او بر می گردانند.

روز بعد درب منزل زده می شود و طلبه ای سؤال می کند : آیا منزل حاج شیخ عباس اینجا است ؟ گفتند : آری. طلبه می گوید : شب گذشته من حاج شیخ را در خواب دیدم و ایشان فرمود که به شما بگویم که چون شما کتاب را صحافی کرده و به صاحبش دادید، عذاب قبر از من برداشته شد.

[داستانها و حکایتها،سیّد مهدی شمس الدین،صفحه ۷۸]

کلیپ صوتی این مطلب [مدت ۲ دقیقه و ۲ ثانیه]

 

چیزی که شب اول قبر بدردم خورد+ کلیپ صوتی زیبا

1داستانک:(فوق العاده)

حضرت آیت الله مرعشی نجفی می فرمودند:

چند شب بعد از ارتحال آیت الله شیخ مرتضی حائری، او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن

طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟ !

پرسیدم: آقای حائری، اوضاع تان چطور است؟

آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه،انگار که از گذشته ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردنهمین که بدن مرا در درون قبر گذاشتندبدن خودم را از بیرون و به طور کامل می دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم .

ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می آید. صداهایی رعب آور و وحشت افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می کرد.

به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست، به من نزدیک می شدند.

تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می کشید و مانع از آن می شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می زدند و مرا به یکدیگر نشان می دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی آمد. تنها دهانم باز و بسته می شد و داشت نفسم بند می آمد. بدجوری احساس بی کسی غربت کردم . در دل گفتم :خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم ….

همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟

من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند . بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم:  راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدتان خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود؛ ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد

[کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان ؛ صفحه ۹۲]

کلیپ صوتی این مطلب [مدت ۳ دقیقه و ۳۸ ثانیه]

 

**منبرک**