خانه / سیره بزرگان / داستان های علما (صفحه 3)

داستان های علما

در این بخش منبرک های داستانی در رابطه با علما را می توانید ببینید.

مهمترین نصیحت علما از زبان آیت الله مجتهدی

(به بهانه ۲۳ دی ماه؛ سالروز وفات حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی)

آیت الله مجتهدی تهرانی از علمای بزرگی است که بسیاری از مردم با درس اخلاق های ایشان آشنا هستند.

از ایشان نکات بسیاری به یادگار مانده است که از جمله آن ها این جمله بسیار مهم است که می فرمایند:

 

من علمای بسیاری را درک کردم از امام خمینی گرفته تا آیت الله بروجردی و آیت الله شاه آبادی و آیت الله حائری و…؛

 

و اگر بخواهم در یک کلام نصیحت تمام بزرگان را بگویم، می گویم:

 

اگر دنیا و آخرت می خواهید، اگر رزق و روزی می خواهید و در یک کلام اگر همه چیز می خواهید،

 نماز اول وقت بخوانید.

ای بنده ی گریزان! از خدا فرار می کنی ؟!!!

 

 

مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات‏[ فرقان ۷۰]

کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مى‏کند

داستانک:

بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت.

این بی‌توجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟!

عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌کردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟

و سپس راهش را گرفت و رفت.

فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم.

 عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد.

یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زند و در حالی که گریه می کرد ،با خود تکرار می‌کرد: عبد فرار تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر دق کرد و مرد.

اصل داستان از کتاب : شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، صفحه ۲۷

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

۸ خرداد ۱۳۹۲

شفاعت تمام شیعیان با کیست؟

 (به بهانه ۱۰ ربیع الثانی؛ سالروز رحلت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها)

28أَقُولُ وَ رَوَى الْقَاضِی نُورُ اللَّهِ التُّسْتَرِیُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فِی کِتَابِ مَجَالِسِ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ:

 إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّهُ أَلَا إِنَّ لِرَسُولِ اللَّهِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَهُ أَلَا وَ إِنَّ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَهُ أَلَا وَ إِنَّ قُمَّ الْکُوفَهُ الصَّغِیرَهُ أَلَا إِنَّ لِلْجَنَّهِ ثَمَانِیَهَ أَبْوَابٍ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا إِلَى قُمَّ تُقْبَضُ فِیهَا امْرَأَهٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهَا فَاطِمَهُ بِنْتُ مُوسَى وَ تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِی الْجَنَّهَ بِأَجْمَعِهِمْ.

از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که :

خدا را حرمى است که مکه است،  رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را حرمى است که مدینه است، و راستى براى امیر المؤمنین علیه السّلام حرمى است که کوفه است و قم کوفه صغرى است .

همانا بهشت را ۸ در است که ۳ آنها بسوى قم است، در آن زنى از فرزندانم بنام فاطمه درگذرد و به شفاعت او همه شیعیانم به بهشت می روند [بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۵۷، ص: ۲۲۸]

داستانک:

شیخ عباس قمی(رحمت الله علیه) که به محدث قمی نیز معروف است، می گوید: درعالم رؤیا مرحوم میرزای قمی اعلی الله مقامه الشریف را دیدم،

از ایشان سؤال کردم: آیا اهل قم را حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) شفاعت خواهند کرد؟

میرزا چون این سخن را شنید ناراحت شد و نگاه تندی به من کرد و فرمود: چه گفتی؟

من دوباره سؤالم را تکرار کردم، باز با تندی به من فرمود: شیخ، تو چرا چنین سؤالی می کنی!؟ شفاعت اهل قم با من است، حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) تمام شیعیان جهان را شفاعت خواهند کرد ؛ [مردان علم در میدان عمل جلد ۳ صفحه ۳۶]

امروز که اینچنین به کرامت زبان زدى                  تا رستخیز بهرِ شفاعت، چه ها کنى؟

(۱ بهمن ۱۳۹۴)

دو خصلتی که بالاتر از آن چیزی نیست

(به بهانه ۸ ربیع الثانی؛ سالروز ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام)

26عن أبی محمد الحسن بن علی علیهماالسلام:

 خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْ‏ءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَان

امام حسن عسکری علیه السّلام می فرمایند:

دو خصلت است بالا دست ندارد: ایمان به خدا، و نفع رساندن به برادران.    [تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: ۴۸۹]

و شاید بتوان گفت ،تمام دین در این دو جمله جمع شده است: خدامحوری و انسان دوستی  

داستانک:

محمدباقر قالیباف، شهردار تهران در وبلاگ خود نوشته است:

[روزی] رفته بودم خدمت [آیت‌الله‌العظمی فاضل لنکرانی] . آن موقع در ناجا بودم. [ایشان] گفتند:

 “من ۵۰ سال است دارم اسلام می‌خوانم. بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. به‌جای مستحبات تا می‌توانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بیانداز.” بعد هم گفتند “اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود.” [منبع]

امانت هایی که به صاحب اصلی خود رسیدند/ بماند بر صفحه تاریخ

از سفارشات مکرر امام خمینی (رحمت الله علیه) و مقام معظم رهبری (حفظه الله)، مطالعه وصیت نامه شهدا است.

هر بار که انسان وصیت نامه شهدا را مطالعه می کند می بیند که ایشان چقدر رشد پیدا کرده اند. و ثمره یک عمر مجاهدت و تلاش آنها در وصیت نامه ایشان آمده است.

بخشی از وصیت نامه یک شهید آذری زبان به نام مهدی امینی، از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق را با هم بخوانیم. زمانی که دست نوشته های این شهید را نزد مقام معظم رهبری می برند، ایشان زیر این دست نوشته ها می نویسند:

«وصیت نامه و نوشته های مهدی امینی غوغا است».

 

شهید مهدی امینی می نویسد:

تا یادم نرفته بگویم که من و برادرم «جعفر طایفه باقرلو» وصیت نامه‌ای ننوشته‌ایم. چرا که هم وقت نشد و هم مطلبی نداشتیم و در خود لیاقتی سراغ نداشتیم که بنویسیم. مطلب را هر چه بود، شهدا با خون خود بر صفحه تاریخ خونین نهضت حسینی ما نگاشتند و چه خوب نگاشتند. هرکس از ما پیامی و کلامی می‌خواهد، آن را در امام بجوید. سخن را سخن‌سرایان بسیار گفته‌اند و شعر و سرود، شاعران بسیار سروده‌اند و آهنگ و آواز را نغمه سرایان زیاد سرداده‌اند.

هان! ما نه شاعریم و نه سخنران و نه نغمه‌خوان. امانتی بودیم که باید تحویل صاحب اصلی‌مان می‌شدیم. وظیفه‌ای داشتیم که می‌یابد عمل می‌کردیم.

خونی داشتیم که می‌باید در راه اسلام بر خاک اسلام می‌ریختیم تا فردا و فرداها، هزاران هزار حسینی سر از زمین بردارند و دوباره همه جا را کربلا و هر روز را عاشورا سازند. عبدی بودیم که می‌بایست خواسته یا ناخواسته به مولا رجوع داده می‌شدیم و خدای تعالی بر ما منّت گذارد و این رجوع ما را احسن قرار داد و رجوع ما را معراج و پرواز از خاک تا آن سوی افلاک. لذا نه عزم سخن داریم و نه قصد سخنرانی و شعر خوانی و غزل سرایی برای ما بعد از ما.

به یاد شهید محراب/ آیت الله اشرفی اصفهانی

(به مناسبت ۲۳ مهر، سالگرد شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی)

داستانک:

حجت الاسلام قرائتی تعریف می کنند: آیت الله شهید اشرفى شهید شده بود. من آمدم کرمانشاه، رفتم خانه‏ ایشان و به آقازاده‏ اش گفتم: خوب یک خاطره از ایشان بگویید.

می گفت: پدر من از آشپزخانه می خواست به اتاق برود. خوب پیرمرد بود حدود ۸۰، ۹۰ سال، عصا دستش بود. یک مرتبه  دید که گربه دارد می دود گوشت دهانش است! تا دید گوشت دهانش است، با عصا روى گربه زد.

بعد از این کار پدرم به اتاق رفت و گفت: چرا زدى؟ گربه غریزه‏ اش این است که هرجا گوشت دید ببرد. چون هم گرسنه اش است هم بچه دارد. تو هنر دارى باید گوشت خودت را حفظ کنى. تو وظیفه ‏ات این است که گوشت را حفظ کنى. گربه هم غریزه‏ اش این است که گوشت را دید ببرد. تو به وظیفه‏ ات عمل نکردى ولى او به غریزه‏ اش عمل کرده است. مقصر تو هستى!

گفت: حسین! من هم آمدم گفتم: بله آقا!

گفت: برو گربه را بیاور عذرخواهى کنم. گفتم: بابا ول کن.

سفت گرفت، گفتم: بابا ول کن. آخر گربه که‏ عذرخواهى نمی خواهد. گفت: من به ایشان بیخود چوب زدم. من وظیفه دارم، حیوان غریزه؛ وظیفه‏ ى من حفظ گوشت است. غریزه‏ ى او هم اینکه گوشت را ببرد. من به وظیفه عمل نکردم و مقصر من هستم. نه گربه!

گفتم: خوب حالا عوضش گوشت را برد. این گوشت براى اینکه … . گفت: نه! این چوبى که من زدم به او، این گناه کردم. هرچه گفتم دیدم ایشان سفت گرفته که آقا تو را به خدا برو او را بیاور. این گربه در سرداب رفته. برو او را بیاور. گفتم: آقا گربه را مگر می شود گرفت؟ مرغ که نیست. گربه چنگ می اندازد صورتمان را زخمى می کند.

گفت: ببین یک کلاه روى سرت بکش، چشم‏هایت پیدا باشد. دستت را بکن در این کیسه‏ هاى که در حمام کیسه می کشند. صورتت را هم بپوشان، این را بگیر و بیاور.

گفتم: آقا ولم کن! دیدم پیرمرد التماس می کند. دلم براى پدرم سوخت. صورتم را پوشاندم و خلاصه دستکش دست کردم و رفتم در زیر زمین، یواش این گربه را گرفتم. حالا از او هم می ترسم. آن را به آیت الله اشرفى دادم.

آیت الله اشرفى بغلش گرفت و مرتب گفت: «خدایا! مرا ببخش! ظلم کردم. این حیوان که گناه نکرده بود. این باید گوشت را ببرد. من باید حفظ کنم. خدایا من را ببخش». براى ما صحنه‏ عجیبی پیش آمده بود و ما بهت زده شدیم. بعد از آن هر وقت آیت الله اشرفى می خواست غذا بخورد یک مقدار غذا در یک ظرف می کرد، پیرمرد ۸۰، ۹۰ ساله زیرزمین می برد و به گربه مى داد و برمی گشت غذا می خورد. مى‏گفت: باید این چوب را جبران کنم. آیت الله اشرفى که شهید شد، مى گفت: این گربه تا صبح زوزه می کشید. هرچه غذا به این گربه دادیم نخورد. پیکر پدر را اصفهان بردیم. گربه‏ اى هم که چند سال در خانه‏ ى ما بود، رفت که رفت. حیوان ها شعور دارند. در دنیا خبرهایى است. حالا چند تا آدم روى کره‏ ى زمین است که …

[برنامه درسهایى از قرآن ۱۴/ ۰۶/ ۸۷]

امام در پیامى که براى شهید آیت الله شهید اشرفى دادند فرمودند: ننگ ابدی بر آنان که یک چنین شخص صالحی را که آزارش به موری نرسیده بود از ملت ما گرفتند و خود را درپیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار، منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفی کردند.

در مظلومیت این نظام و انقلاب همین بس، که این همه سال پس از انقلاب، یک عده همکار و همدست آن جانیان شده و جمهوری اسلامی را متهم می کنند که چرا آنها را اعدام کردند!

اراده ترک عادات بد…

عادت های بد

یکی از بحران­هایی که امروز تمام مردم ما را تهدید می­ کند، بحران خانوادگی هست.

این اختلافاتی که بین زن و شوهرها در خانواده اتفاق می­ افتد، انسان را از شغل و کار و درس و زندگی­ اش می­ اندازد.

کم زندگی­هایی را پیدا می­کنید که این مشکلات را نداشته باشد.

این بحران­ها ریشه­ های مختلفی می­تواند داشته باشد؛ یکی از آنها این است که خانم­ها یا آقایان عادت­های خاصی دارند.

 

مثلا:

در منزل لباسی را می پوشند که همسرشان دوست ندارد؛ می گویند این طور عادت دارم و راحت ترم!

یا هنگام غذا خوردن ملچ مولوچ(!) می­ کنند.

یا اینکه وقتی مرد به خانه برمی­ گردد و همسرش از او می­ خواهد که استحمام کند، او می­ گوید حوصله ندارم و… .

انسان باید همت داشته باشد که عادت­ها بد را کنار بگذارد. عزم جدی بکنیم و عادت­های بد را کنار بگذاریم.

داستانک:

می‌گویند یکی از علما عادت به دخانیات داشت، سیگار یا چپق یا هر چه آن زمان بود، توتون و تنباکو می‌کشید. (در گذشته که از نظر پزشکی مضر بودن این ها شناخته نشده بود، این چیزها بین مردم معمول بود)

ایشان پیر شده و بود بیمار؛ پزشک  آمد و  ایشان را معاینه کرد و گفت: این کار برای شما ضرر دارد.

آن عالم به پزشک گفت: یک مرتبۀ دیگر بفرمایید، چه؟

گفت: آقا استفاده دخانیات برای شما ضرر مهمی دارد.

خود او مجتهد بود می‌دانست چیزی که برای انسان ضرر دارد حرام است.

همان لحظه آن عالم گفت: همه را جمع کنید ببرید.

به این می‌گویند همّت عالی. ۴۰ سال، ۵۰ سال به توتون عادت پیدا کرده، یک مرتبه همین که می‌گویند: ضرر دارد کنار میگذارد.

من می‌خواهم به عزیزانی که خدای ناکرده دچار اعتیاد و عادت های اینگونه هستند بگویم: نگویید نمی‌شود، فایده ندارد، خیر واقعا امکان دارد.

[کلیدهای زندگی، معارف قرآنی روایی، ناصر رفیعی، ص ۱۴۰]

داستانک ۲:

آیت الله مرعشی در دیداری که با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دارند، در لابلای گفت و گوها، به امام می فرمایند: آیا چاى یا قهوه یا دخانیات میل دارىد آماده کنم؟

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می فرمایند: این امور از فضول زندگیست و ما از این فضولات دوریم.

آیت الله مرعشی پس از این دیدار متوجه می شوند که دخانیات خوب نیستند؛ به همین خاطر دیگر از آنها استفاده نکردند.

ننگ است برای یک کشور …

مجلس

یکی از اصول شیعه اصل عزت مداری است.

تمام ائمه علیهم السلام و علمای ما روی بحث عزت بسیار حساس بوده اند.

شعار امام حسین علیه السلام هیهات من الذله بود، یعنی هیهات، که ما زیر بار ذلت قرار بگیریم.

همیشه علما پرچمدار عزت مداری بوده اند؛ به خصوص جمهوری اسلامی ایران که پرچمش را امام رحمت الله برداشته در اوج عزت است.

داستانک:

در آبان ماه سال ۱۳۵۸ که فرستاده ویژه کارتر به ایران آمد. وقتی حضرت امام رحمت الله علیه متوجه شدند، هنوز هواپیمایشان روی زمین ننشسته بود که امام پیام دادند هیچ کس اجازه ندارد با او دیدار یا ملاقات داشته باشد وهواپیمای او هم اجازه ندارد بنشیند.

تنها نامه امام که بدون بسم الله الرحمن الرحیم شروع می شود همین نامه است، که شاید برگرفته از سوره مبارکه توبه باشد که انسان در مقابل دشمن رحم و رحمانیت ندارد. این عزت است.

اما متاسفانه می بینیم که در مجلس شورای اسلامی این عزت چطور به ذلت تبدیل می شود.

نماینده های مجلس که باید از حقوق ملت دفاع کنند، باید به فکر اقتصاد و فرهنگ و سیاست باشند، برای عکس برداشتن با آن عجوزه صهیونیستی چطور تلاش می کنند.

برای یک کشور ننگ است که نماینده های مجلسش اینطور باشند. شما فکر می کنید اینهایی که برای عکس گرفتن روی میز دراز می کشند، می خواهند مشکلات مردم و مملکت را حل کنند؟

اینهایی که با لابی در لیست های مختلف قرار گرفتند و رای آوردند، اینطور اند.

در حال حاضر چند روز است که تیتر خبرگزاری های دنیا به این فضاحت مجلس شواری اسلامی پرداخته اند.

اینها که نمی توانند مایه آبروی کشور باشند حداقل باعث ننگ کشور نشوند. این مسئله برای یک کشور ننگ است.

فقط برنج کوپنی مصرف می کنیم!

(به مناسبت سالروز تولد مقام معظم رهبری)

004

داستانک:

آقای سیدعلی‌اکبر طاهایی نقل می‌کنند: در زمان جنگ که من نماینده مجلس شورای اسلامی بودم، همسرم یکی از بچه ها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، خانمی را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آن جا آورده بودند.

 کسی نمی‌دانست که ایشان کیست! چون نوبت به آن خانم رسید، به اتاق پزشک مراجعه کردند، دکتر پس از معاینه، گفت: برای مداوای این فرزند، روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید.

ایشان گفتند: ما چنین امکاناتی را نداریم!

پزشک که ایشان را نمی‌شناخت عصبانی شد و گفت: مگر امکان دارد که در خانه‌ای برنج نباشد؟!

آن خانم گفت: همسر من اجازه نمی دهند که در خانه، غیر از برنج کوپنی مصرف کنیم و آن نیز کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هر هفته، نمی‌دهد!

پزشک پرسید: مگر همسر شما چکاره هستند؟

گفتند: همسرم آقای خامنه ای، رئیس جمهور است. (مقام معظم رهبری در آن زمان رئیس جمهور بودند.)

ما افتخار می کنیم در کشوری زندگی می کنیم که عالی ترین مقام، یعنی رهبری ساده ترین زندگی ها را دارد.

۲۴ تیرماه سالروز ولادت مقام معظم رهبری، نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه و مایه ی افتخار شیعیان و مسلمانان جهان، است.

ساده زیستی ایشان به حدی است که حتی دشمنان به آن اعتراف می کنند. یکی از دشمنان قسم خورده رسانه ای ایران، نوری زاده، می گوید: در زندگی آیت الله خامنه ای هیچ جایی پیدا نمی کنید که مشکل اقتصادی داشته باشند. ایشان به شدت زاهدانه زندگی می کنند.

همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد دوران اصلاحات، آقای مهاجرانی که سال هاست، لندن نشین است و دشمن مقام معظم رهبری است، می گوید: با وجود اینکه من آیت الله خامنه ای را قبول ندارم اما در زندگی اقتصادی ایشان، خانواده و اطرافیانشان، حتی نقطه خاکستری هم نیست چه برسد به نقطه سیاه.

شخصی همانجا قصد اعتراض به حرف وی را داشت، که مهاجرانی ادامه می دهد و می گوید: من چهار سال همسایه ایشان بودم، و بر نوع زندگی ایشان شاهد بودم. من با کسانی که اطلاعات اشتباه از زندگی ایشان می دهند مشکل دارم! اطلاعات اشتباه [از ایشان] در درجه اول خود ایشان را  فریب می دهد و در درجه دوم دیگران را فریب می دهد.

دستوری شگفت در رفع فقر

 (به بهانه ۱۵ شوال ؛ رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی)

10

عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد الهادی:

لَمَّا کَلَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَان‏:…

 قَالَ إِلَهِی‏ فَمَا جَزَاءُ مَنْ صَلَّى الصَّلَوَاتِ لِوَقْتِهَا قَالَ أُعْطِیهِ سُؤْلَهُ وَ أُبِیحُهُ جَنَّتِی‏

عبدالعظیم حسنی از امام هادی علیه السلام نقل می کند که:

حضرت موسی به خدا عرضه داشت…

خدایا! پاداش کسى که نمازها را اول وقت بخواند چیست؟

خداوند فرمود: [در دنیا] هرچه بخواهد به او می دهم  و [ در آخرت] بهشتم را بر او مباح کنم.

[امالی شیخ صدوق/ ترجمه کمره‏اى ؛ متن ؛ صفحه ۲۰۹]

داستانک:

آیت الله بهجت می فرمایند:

از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمه الله که عالم واقعی بود، نقل کرده‌اند که در کودکی بعد از فوت پدرم، میرزای بزرگ، تکفل خانواده به عهده من بود.

 ایشان می‌گوید: پدرم را در خواب دیدم. از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی! حال شما چطور است؟ در جواب گفتم: خوب نیست.

فرمود: «به بچه ها و اهل خانه سفارش کنید که نماز اول وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع می‌شود»

[آثار و برکات نماز اول وقت، ص ۲۱  و پاسخ های آیت الله بهجت رحمه الله به رازهای دین، ص ۳۵٫]

 

 

اگر همه همشهریانت از تو تعریف کردند…

13920405100153633750334

روی عن الإمام الباقر ع فی وصیته لجابر بن یزید الجعفی أنّه قال:

«یَا جَابِرُ… اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ».

تحف العقول، ص۲۸۴

 

از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده‌است که در وصیتشان به جابربن‌یزیدجُعفی فرمودند:

«ای جابر!… بدان که تو ولیّ(دوستِ) ما نخواهی بود، مگر این‌که اگر اهالی شَهرت علیه تو هم‌داستان شوند و بگویند تو مرد بدی هستی، این (حرفشان) تو را اندوهگین نسازد و اگر گفتند تو مرد خوبی هستی، این (حرفشان) تو را شادمان نگرداند.

ما مامور به وظیفه ایم و باید کارمان را انجام دهیم، حالا اگر همه مردم بگویند مرگ بر فلانی یا درود بر فلانی.

ما باید یقین داشته باشیم حرفمان و راهمان درست است. «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ»؛ از ملامت هیچ ملامت گری نمی ترسند. (آیه ۵۴ سوره مائده)

مثلا شما می خواهید در یک اجتماعی صحبت کنید، می دانید اگر فلان حرف را بزنید مردم ناراحت می شوند اما باید بگویید. چه بسا مردم ناراحت بشوند. زمانی مردم از یک حرفی خوشحال می شوند، وظیفه مان بوده که بگوییم.

داستانک:

به شهید بهشتی خیلی توهین می کردند. ایشان به شهری رفته بودند، جلو ایشان خری را کشته بودند.

مرگ بر بهشتی هم خیلی می گفتند.

روزی نزد امام آمدند. امام گفتند از بیرون که آمدید مردم چه شعاری می دادند؟ ایشان عرض کردند: همه می گفتند درود بر خمینی.

حضرت امام فرمودند: به خدا قسم اگر همه مردم با هم بگویند مرگ برخمینی به اندازه سر سوزنی برایم فرقی نمی کند.

انسان باید به این حد برسد که وظیفه اش را انجام بدهد.

مثلا در عروسی برادرتان موسیقی می گذارند، شما بلند می شوید. همه هم ناراحت می شوند، خوب ناراحت بشوند شما باید بلند شوید.

انسان باید به این حد برسد که حرف مردم در او اثر نکند.

از اول هم چیزی نبوده

(به مناسبت ارتحال امام خمینی ره)

روایت مشهوری است که می فرماید:

«حُبُّ الدنیا رَأسُ کلِّ خَطیئهِ» [خصال صدوق، ص ۲۰]

این که انسان دلبسته به دنیا باشد، تمام بدی ها به سمت او می آید.

نمونه بارز افرادی که تمام دنیا را پشت سر قرار داده و به آن بی توجه بود، حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) بودند.

داستانک:

شخصی نقل می کند که در آخرین لحظات عمر شریف امام(ره) بر بالین امام رسیدم.

خواستم ایشان را دلداری بدهم. عرض کردم:چیزی نیست آقا.

امام (ره) فرمودند:

از اول هم چیزی نبوده. الان هم چیزی نیست.

چقدر برای امام، این مسایل حل شده بود. کسی که دنیا برایش جاذبه نداشته باشد، اینگونه است.

شهوت دنیا و حب دنیا نتوانست ایشان را فریب دهد.

صبر بر بداخلاقی همسر

(به بهانه تولد عالم بزرگ تشیع، شیخ جعفر کاشف الغطاء)

صبر بر بداخلاقی همسران

یکی از خصوصیاتی که انسان را در امور معنوی خیلی رشد می دهد و او را به کمال می رساند، صبر بر بداخلاقی اطرافیان است.

قطعا خودمان نباید بداخلاق باشیم؛ بر بداخلاقی اطرافیانمان هم باید صبر کنیم.

مثلا شخصی پدر و مادرش پیر شده اند و اخلاق تندی دارند.

یا شاگرد بر بداخلاقی استادش صبر کند.

اما شاید هیچ چیز مانند صبر بر بداخلاقی همسر انسان را به کمال نرساند؛ اینکه همسر انسان بد اخلاق باشد و بر آن صبر کند.

 

داستانک:

مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگ‏ترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده‏اند که فرموده بود: اگر تمام کتاب‏هاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه‏ام دارم، همه را بیرون مى‏دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود.

اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى مى‏کند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند. این قدر در مقام جست‏وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى‏قدر گاهى که به داخل خانه مى‏رود، همسرش حسابى او را کتک مى‏زند.

یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده‏ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى‏زند؟!

فرمود : بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى‏شود، حسابى مرا مى‏زند. من هم زورم به او نمى‏رسد.

گفتند: او را طلاق بدهید.گفت: نمى‏دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زن‏هایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: این کار را هم اجازه نمى‏دهم.گفتند: چرا؟گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمت‏هاى خداست، چون وقتى بیرون مى‏آیم و در صحن امیر المومنین مى‏ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى‏خوانند، مردم در برابر من تعظیم مى‏کنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى‏دارد، همان وقت مى‏آیم در خانه کتک مى‏خورم، هوایم بیرون مى‏رود. این چوب الهى است، این باید باشد.  

[منبع کتاب نفس؛ شیخ حسین انصاریان، ص ۳۲۸]

خادم امام رضا علیه السلام، خادم ملت است

(به بهانه ۲۹ فروردین، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران)

داستانک:

سال ٨٢ بازنشست شده بود و قصد داشت بقیه عمر خود را صرف خدمت در حرم امام رضا علیه السلام کند.

به مشهد رفت و خادم حرم شد…

نوروز سال ٨۴، مقام معظم رهبری طبق سنت هر سال روز اول عید را به مشهد رفته بودند. در رواق امام خمینی رحمت الله علیه به طور اتفاقی با امیر صالحی روبه رو می شوند.

رهبر معظم می پرسند: صالحی چه عجب؟

امیر صالحی که لباس مخصوص خدام را بر تن داشت گفتند: آقا بازنشست شدم و خادم امام رضا علیه السلام شده ام.

مقام معظم رهبری می فرمایند: آفرین، بعد از تعطیلات بیا پیش من کارت دارم.

امیر، روز ۵ فروردین که تعطیلات تمام می شود می رود بیت رهبری و با آقا ملاقات می کند.

مقام معظم رهبری می فرماید: که، سرلشکر سلیمی از من خواسته تا یکی دیگر را جایگزین او کنم. من هم قصد دارم تورا تعیین کنم.

آقای صالحی تعجب کرده و می گوید: آقا من عهد کرده ام دوران بازنشستگی را در خدمت امام رضا علیه السلام باشم!

مقام معظم رهبری هم می فرماید: ارتش جمهوری اسلامی هم متعلق به امام رضا علیه السلام هست. اصلا کل کشور مال ایشان هست همه ما خادم ثامن الائمه هستیم. طبق قانون، فرماندهی کل قوا تو را به خدمت فرا می خواند!

رهبری، امیر صالحی را یک درجه ارتقا می دهند و حکم فرماندهی ارتش را به سرلشکر صالحی می سپارند!

خادمی امام رضا علیه السلام حتما به این نیست که انسان لباس خادمی به تن کند، کفش دار باشد، تولیت باشد یا … انسان می تواند در هر پست و شغلی، خدمت امام رضا علیه السلام را انجام دهد. مهندس، پزشک، وکیل، وزیر و … همه می توانند خادم آقا باشند.

جهاد سیاسی حضرت زهرا(سلام الله علیها)

(به مناسبت ایام فاطمیه)

جهاد سیاسی حضرت زهرا س

در زیارت هایی که برای اهل بیت و خصوصا حضرت زهرا(سلام‌الله علیهم) می خوانیم، جمله «جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» را می بینیم؛ ما شهادت می دهیم شما جهاد کردید و حق جهاد را انجام دادید.

حال سوال اینجاست:

اهل بیت(علیهم‌السلام) که همه جهاد نظامی نکردند؟

در بین چهارده معصوم تنها پیامبر(صلی‌الله علیه و آله)، حضرت علی(علیه‌السلام)، امام حسین(علیه‌السلام) و امام حسن(علیه‌السلام) جهاد نظامی کردند. بقیه ائمه و حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) که جهاد نظامی انجام ندادند.

پس چرا ما این جمله را برای ایشان می گوییم؟

در قرآن خداوند می فرماید: «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً»؛ (سوره فرقان، آیه ۵۲) شما باید جهاد کبیر انجام دهید.

جهاد کبیر جهاد نظامی نیست. مهم ترین مصداق جهاد کبیر، جهاد سیاسی است، جهادی که حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) انجام دادند.

حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) با گریه خود، جهاد سیاسی انجام می دهند و کل حکومت آن دوران را به هم می ریزند.

وصیت نامه ایشان جهاد سیاسی است؛ تشییع شان، تدفین شان، محل دفنشان هم جهاد سیاسی است.

 جهاد سیاسی یعنی اینکه ما دشمن را از خودمان ناامید کنیم.

جهاد سیاسی در سیره علما نیز دیده می شود.

داستانک:

در جلسه‌ای، فتحعلی‌شاه از میرزای قمی، صاحب قوانین، درخواست کرد که اجازه دهد دختر خود را به همسریِ پسر میرزا درآورد و رابطه‌ی خانوادگی برقرار گردد. آن جلسه بدون نتیجه پایان یافت. میرزا که از این پیشنهاد سخت نگران بود و این احتمال وجود داشت که مجبور شود و از روی ناچاری به این وصلت تن دردهد، دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا، اگر بناست شاهزاده به همسری پسر من درآید مرگ جوانم را برسان. طولی نکشید فرزندش در حوض منزل غرق شد و از دنیا رفت. [سیمای فرزانگان رضامختاری، ص ۴۷۸]

**منبرک**