خانه / سیره بزرگان / داستان های علما / امام خمینی (ره) (صفحه 3)

امام خمینی (ره)

در این بخش منبرک های داستانی در رابطه با سیره امام خمینی (ره) را می توانید ببینید.

دلداری به امام!

(به بهانه سالروز ارتحال حضرت امام خمینی )

11605_66518یکی از ویژگیهای بارز حضرت امام خمینی رحمت الله علیه عدم دلبستگی به دنیا بود

خود حضرت امام که بارها روایتِ : حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَه را برای مردم خوانده بودند . خود عامل واقعی به این حدیث نبوی هستند . و ذره ای عشق به دنیا در وجود ایشان پیدا نمی شود

داستانک:

روحیه امام تا آخرین نفس و تا آخرین لحظه حیات هیچ تغییری نکرد و همان طور که آن روز حرف می‌زدند، در مقابل مرگ نیز همان طور بسیار عادی برخورد می‌کردند. یکی از بستگان به ایشان گفته بود که چیزی نیست و حال شما خوب خواهد شد. گفتند: نه آمدنش چیزی هست و نه رفتنش چیزی هست و نه مرگش چیزی هست. هیچ کدام از اینها چیزی نیست.

نقل از : حجت الاسلام و المسلمین امام جمارانی

منبع :‌ کتاب زندگی به سبک روح الله

 

پیشگویی درباره انقلاب

(به بهانه آغاز دهه فجر)

IslamicIranمقدمه ای مهم : یکی از مطالبی که ما باید درباره پیشگوییهای آخر الزمان در روایات و یا نظرات دیگران دقت کنیم ؛ عدم تطبیق با اشخاص است، هر چند که گاه ، می گوییم چقدر این مطالب به فلان واقعه سازگاری دارد

—————————————————————————-

یکی از عرفا،شاه نعمت اله ولی (۱) است، که در حدود ۷۰۰ سال پیش میزیسته است و بسیاری معتقدند که او در دیوان اشعارش، پیشگویی های زیادی کرده است که بسیاری از آنان در رابطه با ظهور و قبل از ظهور است

ما در  مقدمه گفتیم که نمی توانیم تطبیق دهیم ؛ اما این اشعار بسیار به دوران ما شباهت دارد و ما نه نفیاً و نه اثباتاً آن را بیان می کنیم

قدرت کردگار می بینم /حالت روزگار می بینم

از نجوم این سخن نمی گویم/ بلکه که از کردگار می بینم

روز شنبه زشهر ذوالقعده/ تن او بر مزار می بینم (۲)

شه چو بیرون رود زجایگاهش/ شه دیگر به کار می بینم(۳)

چو فریدون به تخت بنشیند/ پسرانش قطار می بینم

علمای زمان او دائم/ همه را تار و مار می بینم

هست فصل حجاب در عهدش /فصل را بی تبار می بینم(۴)

چون دو ده سال پادشاهی کرد(۵) / شهیش را کنار می بینم

پسرش چون به تخت بنشیند /(۶) بوالعجب روزگار می بینم

غارت و قتل مردم ایران /دست خارج به کار می بینم

اعتصاب و حساب در عهدش/ سخت بی اختیار می بینم

ظلمت ظلم ظالمان دیار /بی حد و بی شمار می بینم

ظلم پنهان ،خیانت و تزویر/ بر اعاظم شعار می بینم

جنگ و اشوب و فتنه بسیار /نام او زشت و خوار می بینم(۷)

کم زچل چون که پادشاهی کرد(۸)  / سلطه اش تار و مار می بینم

سیدی را زنسل ال رسول(۹)  / نام او برقرار می بینم(۱۰)

نائب مهدی آشکار شده /قامتش استوار می بینم

پیشوای تمام دانائی /رهبری با وقار می بینم

رهنما و امام(۱۱) هفت اقلیم /حالت روزگار می بینم

عدل و دادی که می شود پیدا/ دولتش پایدار می بینم

هر کجا رو نهد به فضل اله/ دشمنش خاکسار می بینم

بعد از این شاهی از میان برود/ عالمی چون نگار می بینم

غم مخور زآنکه من در این تشویش/ خرّمی وصل یار می بینم

(۱) علامه شهید مطهری می فرماید :شاه نعمت اله ولی از معاریف و مشاهیر عرفا و صوفیه است واین مرد نسب به علی (ع)می برد.سلسله نعمت الهی در عصر حاضر از معروفترین سلسه های تصوف است.قبرش در ماهان کرمان مزار صوفیان استو گویند ۹۵ سال عمر کرد.اکثر عمرش در قرن هشتم گذشته و با حافظ ملاقاتی داشته )مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج۱۴ص۵۷۷)

(۲)  احمد شاه

(۳)  رضا شاه که با فشارانگلیس به قدرت رسید

(۴) اشاره به برداشتن عمامه ها و قتل عام علما به بهانه کشف حجاب وروز۱۷دی روز کشف حجاب

(۵) رضا شاه حدود ۲۰ سال حکومت کرد

(۶) حکومت محمدرضا شاه که با تلاش انگلیس سامان گرفت

 (۷) همه جای ایران فریاد می زدند مرگ بر شاه

(۸) چل یعنی چهل؛که حدود سی و هفت سال حکومت کرد

(۹) اشاره به حدیث معروف {رجل فی القم،مردی از قم قیام می کند}امام خمینی

(۱۰) او برقرار،به علم ابجد۷۱۰وخمینی به ابجد۷۱۰می گردد

(۱۱) شگفت این که ۷۰۰ سال قبل تذکر داده شده که او امام و رهبر خوانده می شود!!!!!!!!

 

وضویی که انگار نگرفتی!

(به بهانه ۸ ربیع الثانی؛ سالروز ولادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام)

27عن أبی محمد الحسن بن علی علیهماالسلام:

 مَنْ تَعَدَّى فِی طَهُورِهِ کَانَ کَنَاقِضِه

امام حسن عسکری علیه السّلام می فرمایند:

هر کس از وضوى خود تعدّى کند (زیاده از مقرّر بشوید یا آب بریزد) همانند نقض‏ کننده و باطل‏ کننده آنست  [تحف العقول عن آل الرسول. صفحه: ۴۸۹]

 داستانک ۱ :

روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت .

على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى…   [انوار نعمانیه ، ص ۲۲۶]

داستانک۲:

همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمی‌توانستند حرکت کنند چون سرم به دست‌شان بود.

یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو می‌گیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دست‌شان می‌ریختند، مقداری بیش از نیاز می‌ریخت. امام با قوری وضو می‌گرفتند تا آب اسراف نشود.  [کتاب “و آنگاه عرش خدا می لرزد  ” به نقل از آقای محمد شریفی]

آخرین کلام پیامبر و امام صادق چه بود ؟

  (به بهانه میلاد پربرکت پیامبر مکرم اسلام و حضرت امام صادق علیهماالسلام)

7مردم نوعاً علاقه‌مندند که آخرین سخن و گفتار پایانی شخصیت‌های بزرگ و انسان‌های قدّیس را بدانند و کدام شخصیت همانند رسول خداست و چه کسی به پایه‌ی کمالات آن بزرگوار می‌رسد و چه کسی است‌که نخواهد آخرین‌کلام پیامبراکرم وسخن پایانی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را بداند و بفهمد؟

جابر بن عبدالله می‌گوید: کعب الاحبار از عمر پرسش‌کرد: «آخرین سخن پیامبر چه بود؟» او گفت: «از علی علیه السلام بپرس!» کعب به نزد حضرت علی علیه السلام آمد و همین پرسش را از آن حضرت نمود. علی علی علیه السلام فرمود:

اسندت رسول الله الی صدری فوضع رأسه علی منکبی فقال: الصلاه الصلاه

رسول خدا را به سینه خود گرفتم پس سر مبارکش را بر دوش من گذاشت و فرمود: نماز، نماز. [فضائل الخمسه من الصحاح السته ؛جلد ‏۳  صفحه  ۳۸  ]

آخرین توصیه امام صادق نیز نماز است

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ علیه السلام:‏ لَمَّا حَضَرَ أَبِیَ الْوَفَاهُ قَالَ لِی یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا یَنَالُ‏ شَفَاعَتَنَا مَنِ‏ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاهِ.

 امام کاظم علیه السلام می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد  [ وسائل الشیعه،جلد ۴ ، صفحه ۲۴]

داستانک:

داماد حضرت امام خمینی(ره) می گوید: حضرت امام ، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کردند که (اگر کسی نمازش را سبک بشمارد، از شفاعتشان محروم می شود.) من یک بار به ایشان عرض کردم: (سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت نخواند و یک وقت نخواند.) گفتند نه این که خلاف شرع است. منظور امام صادق علیه السلام این بوده است که وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است.  [ هزارو یک نکته درباره نماز حکایت ۷۲۷]

احترام جالب به همسر

(به بهانه دهم ربیع الاول سالروز ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه سلام الله علیها )

علاقه به همسراگر انسان می خواهد فرزندانی مطیع و خوب داشته باشد ؛ قدم اولش این است که به مادرِ بچه ها یعنی همسرش احترام بگذارد ( و برای خانمها ؛ به پدر بچه ها)

نمی شود زن و مرد همیشه در حال بی احترامی به هم باشند ، و بخواهند فرزندانشان به آنان احترام بگذارند

مثال اول: پدر، به بچه ها گفته است، داخل اتاق بازی نکنید و بچه ها بازی می کنند ، بعد پدر بیاید و به بچه اش بگوید : چرا داخل اتاق بازی کردی

فرزند جواب دهد: مادر اجازه داده و پدر بگوید : مادرت غلط کرده

به نظر شما این بچه وقتی بزرگ شد ، با پدر و مادرش چگونه برخورد می کند

داستانک ۱:

خانم فریده مصطفوی،دختر حضرت امام خمینی رحمت الله علیه می گوید :

یادم می آید بچه که بودم و با توپ توی اتاق بازی می کردم توپ را زدم وشیشه شکست , امام با ناراحتی آمدند که ما را تادیب کنند که چرا این کار را کرده ایم ؟

من گفتم: خانم به ما گفتند در اتاق بازی کنید ,عیبی ندارد . تا من این را گفتم , ایشان هیچ نگفتند و سرشان را پایین انداختند و از اتاق بیرون رفتند [برداشتهایی از سیره امام خمینی  رحمت الله علیه جلد ۱ صفحه ۸۰ ]

مثال دوم :

هنوز همسر انسان سر سفره نیامده ؛ مردِ خانه غذا را تمام می کند

داستانک ۲:

خانم فاطمه طباطبایی, عروس حضرت امام می گویند:

احترام امام  به خانم بسیار زیاد بود و تا آخرین ساعات عمرشان این احترام در اعمال و رفتارشان مشهود بود و به همه حتی پسرشان نیز حفظ این روحیه را توصیه می کردند.

تا وقتی که خانم سرسفره نمی آمدند، خودشان دست به غذا نمی زدند.

 گاهی که ما زودتر دست به غذا می بردیم نمی‌گفتند: چرا صبر نمی کنید؟ می گفتند: خانم نیامدند؟

 چند بار ایشان را صدا می زدند. گاهی خانم می آمدند و می‌گفتند: آقا،آخر من مهمان دارم، شمابخورید، من باید غذا را بکشم بعدا می آیم.

این رفتار امام در همه اثر می گذاشت [کتاب زندگی به سبک روح الله – جلد ۱  – صفحه ۲۰]

خالکوبی روی سینه به عشقش!

 (به بهانه ۱۷ آذر؛ سالروز شهادت شاهرخ ضرغام)

17نام : شاهرخ ضرغام .تاریخ تولد : ۱۳۲۸ تهران

تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه ۱۳۵۹ آبادان

اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد . شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی، روزگار را سپری کرد .

در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و…

اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد؛ انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و …

زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد . بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی. وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.

می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد. همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.  برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.

در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.

می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد.

برخی از روحیه های فردی شاهرخ ضرغام

با خاندان شاه و زورگویی و … خیلی مشکل داشت. رسما بهشان فحش می‌داد و ماموران جرات نداشتند چیزی بهش بگویند. با این که خودش از برخی باج می‌گرفت ولی گاهی از ستم‌دیدگان حمایت می‌کرد. ماه رمضان روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند. محرم و صفر شراب نمی‌آشامید. سیگاری نبود و سیگار نمی‌کشید. به فقیران بسیار کمک می‌کرد و گاهی حاتم‌بخشی‌هایی می‌کرد. یک‌بار در زمستان دسته‌ای اسکناس با کاپشن گرانش را به گدایی داد. به سیدها و روحانیان نیز احترام می‌گذاشت.

یکی از ویژه گیهای بارز او غیرت مندی بود

داستانک

یکی از دوستانش می گوید:

صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: این کیه، تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر زن بسیار با حیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود. شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره، تا حالا ندیده بودمت، تازه اومدی اینجا؟!

زن، خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم. شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلاً قیافه ات به اینجور کارها و اینجور جاها نمی خوره، اسمت چیه؟ قبلاً چیکاره بودی؟

زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، دندان هایش را به هم فشار می داد، رگ گردنش زده بود بیرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!

بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، شاهرخ همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود بر میگردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند.

مدتی از این ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را ندیدم، تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام و علیک، بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟!

اول درست جواب نمی داد، اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو می دم!!

جهت نیاز به مطالعه داستانهایی از شخصیت شاهرخ ضرغام؛ به کتاب ” شاهرخ حر انقلاب اسلامی ” از موسسه شهید ابراهیم هادی، رجوع فرمایید[لینک خرید اینترنتی]

حر انقلاب

(به بهانه ۱۱ آبان، سالروز شهادت حر انقلاب؛ طیب حاج رضایی)

11امام صادق علیه السلام میفرمایند: الحرُّ، حرٌ علی جمیعِ أحوالِه…

 انسان آزاده، در همه حال، آزاده است… [الکافی، ج‏۲، ص: ۸۹]

داستانک:

بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود.

در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش کرد و طاقِ نصرت بست.

 به دلیل اقداماتی که در ۲۸ مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی از شاه، یک طپانچه هدیه گرفته بود.

با این حال، او را «حرّ» خواندند؛ زیرا در دل عشق حسین علیه السلام داشت و سرانجام از لشگر یزید، به بیرق امام حسین پناه برد.او در اواخر سال ۴۱، دچار تحولی درونی شد و دوستان و آشنایانش، بارها از او شنیدند که می گفت: «خدایا پاکم کن، خاکم کن»

ویژگی خاص مرحوم طیب که همه دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطی گریِ او بود؛ به گونه ای که وقتی به شهادت رسید، خانواده های بسیاری که تحت سرپرستی او بودند، دچار مشکل شدند.

دسته طیب، بزرگترین دسته عزاداری در تهران بود. دسته سینه زنی او در شوش و خراسان حرکت می کرد و خود او، با لباس مشکی و سر و صورتی خاک آلود و گل مالی شده، در میان مردم به راه می افتاد و آنان را اطعام می نمود. او علاوه بر عزاداری در ماه محرم، در هیأت خود، از یک معلم برای آموزش احکام و زبان عربی نیز استفاده می کرد.

دسته طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله، از تکیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تکیه، در حرکت بود و سینه زن ها پشت سرش، آرام آرام حرکت می کردند. آن شب بر خلاف سال های قبل، عکس های حضرت امام به سینه علامت، نصب بود.

اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی- معاون اسدالله علم، نخست وزیر دربار – پیاده شد و سریعاً جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت: «طیب خان! این کاری که کرده ای، کار درستی نیست. آن عکس ها را بردار».طیب گفت: «من عکس ها را بر نمی دارم». پرویزی گفت: «طیب خان! بدجوری می شود». طیب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت: «بشود» …

طیب علی رغم کارهای خلافی که می کرد، در عمق وجودش به روحانیت احترام می گذاشت و به خود، اجازه نمی داد که روحانیون و طلاب را مورد بی احترامی و آزار، قرار دهد.

مرحوم طیب در ۱۵خرداد

در روز ۱۵ خرداد، طیب با تعطیل کردن میدان بارفروش ها، موجب شد که تظاهرات، با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری نیز داشته باشد.

شهید عراقی، در این باره می گفت: رژیم از طیب توقع داشت که حداقل، جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد. ولی طیب این کار را نمی کند. وقتی او را می گیرندو می برند، از او می خواهند یک فرم را امضا کند و آزاد شود. تقریباً مسأله [و مضمون آن فرم] این بوده که آقای خمینی، یک پولی به من داده که بیایم هم چنین حادثه ای را خلق بکنم و من هم آمده ام، مثلاً، یک ۲۵ زار (ریال) داده ام و مردم، این کارها را کرده اند. وقتی می گذارند و می گویند این حرف را بزن، قبول نمی کند. نصیری تهدیدش می کند و این هم به نصیری فحش می دهد»

سید تقی درچه ای نیز می گوید: او را شکنجه کردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفته ام و این غایله را راه انداخته ام. [اما او در عوض] گفته بود: «من عمر خودم را کرده ام؛ بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود، به کسی که جانشین ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و مرجع تقلید هم هست، تهمت بزنم. من به امام حسین علیه السلام و دستگاه او، خیانت نمی کنم»

آقای ملکی – که از اهالی شهر ری و پدر دو شهید است و هم زمان با مرحوم طیب، زندانی بود- می گفت:« زندانی ها را به صف کرده بودند و به مرحوم طیب، دست بند قپونی زده بودند. به این ترتیب که یک دست از عقب و یک دست هم از روی شانه می آید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم می بندند و مثل ساعت کوک می کنند و دو دست، تحت فشار قرار می گیرد و استخوان سینه، بیرون می زند. عرق از بدن مرحوم طیب می ریخت و او را از جلوی ما عبور می دادند تا ما عبرت بگیریم. مرحوم طیب، تمام این سختی ها را به جان خرید؛ ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته[است]»

شهادت طیب

سرانجام طیب به اعدام محکوم شد. و حکم اعدام او در بامداد روز ۱۱/۸/۴۲ در ساعت ۵:۱۰ در میدان تیر حشمتیه به اجرا درآمد.

بعد از شهادت طیب امام خمینی به حوزه‌های علمیه قم، نجف و مشهد می‌گویند طلبه ها سه شبانه روز برای طیب، نماز و روزه قضا انجام دهند و ۱۵۰ هزار تومان هم در آن زمان به آقای عسگر اولادی می‌دهند و می‌گویند این پول را به نیت رد مظالم برای طیب حاج رضایی بدهید.

جالب این است که هم اکنون عکس او را در هر جا از جمله در خانه‌اش در میدان خراسان زده‌اند، زیر آن این مطلب نوشته شده که «به خدا من این سید (امام خمینی) را نمی‌شناسم، اما با بچه حضرت زهرا سلام الله علیها در نمی‌افتم.» و همین موضوع باعث عاقبت به خیری و شهادت او شد

سید تقی درچه ای نقل می کند: « در شب اول شهادت طیب، در تمام کتابخانه های عمومی قم، مثل مسجد اعظم، کتابخانه فیضیه، کتابخانه حضرت معصومه علیها السلام و کتابخانه های دیگری که دایر بود، پانزده هزار نفر از روحانیون، برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند. من فکر نمی کنم برای هیچ آیت اللهی، در شب اول قبر، پانزده هزار نماز وحشت خوانده شده باشد»

شهید طیب حاج رضایی در وصیت نامه خود، در خواست کرده بود که در حرم حضرت عبدالعظیم، دفن شود و علت آن را نزدیکی شرافت این مکان با شرافت کربلا بیان کرده بود؛ که: «من زار عبدالعظیم بِرِیّ کمن زار حسین بکربلا»

او هم چنین، نسبت به دعای کمیل، اظهار علاقه کرده بود و خواسته بود که برایش، دعای کمیل بخوانند و در آخر، گفته بود: «رضیت بالله ربا…» (راضیم به این که الله، خدای من است)

جالب اینجاست که امام خمینی رحمت الله علیه دو روز بعد از آمدن به ایران، سریع حرم حضرت عبدالعظیم مشرف میشوند. در حالی که در حرم بسیاری از بزرگان دفن بودند ، امام بر سر مزار طیب می روند.

امام؛ لقب حر انقلاب را به طیب حاج رضایی دادند.

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به حرّ فرمود: «ای حر! تو آزاده ای؛ همان گونه که مادرت تو را حر نامید». طیب نیز پاکیزه از این جهان، رخت بر بست؛ همان گونه که مادرش او را طیب نامید..

جهت نیاز به منابع و داستانهایی از شخصیت طیب حاج رضایی؛ به کتاب ” طیب ” زندگی نامه و خاطرات حُر نهضت امام خمینی رحمت الله علیه

 

 

احتیاج مومن … ۳

(به بهانه شهادت امام جواد علیه السلام)

2وَ قَالَ الجواد علیه السلام: الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ …

۳٫ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُه‏ [ بحار الأنوار؛جلد ‏۷۵؛صفحه ۳۵۸]

امام جواد علیه السلام فرمود : مؤمن نیازمند به سه خصلت است: …

۳٫ پذیرفتن نصیحت هر کس او را نصیحت نماید

نکته:

چه ایراد دارد شخصی به ما نکته ای بگوید که ما آنرا بلد نیستیم ؛ حال از ما کوچکتر و کم سوادتر باشد.

یک حیوان ، به یک پیامبر بزرگ الهی می گوید : من چیزی می فهمم که تو نمی فهمی

آن حیوان هدهد است و آن پیامبر حضرت سلیمان و جمله ی او این است : أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ ( سوره نمل آیه ۲۲ )

داستانک۱ :

چند دانش آموز دختر دبستانی به حضرت امام خمینی ؛ نامه می نویسند ، در بخشی از این نامه می آورند :

امام عزیز، ما بچه‌های کلاس پنجم جهاد مدرسه فاطمیه هستیم. چون در کتاب دینی ما نامه امام محمدتقی – علیه السلام – را به فرمانده سیستان و نصیحتهایی را که امام، به ایشان کرده‌اند نوشته، ما هم تصمیم گرفتیم که برای شما نامه‌ای نوشته و شما را نصیحت کنیم. ولی اماما، ما شما را نمی‌توانیم نصیحت کنیم. زیرا شما بزرگوارید و از همه گناهان به دورید. شما آن امام بت شکنی هستید که مدت چهل سال است نمازهای شبتان ترک نشده …

و پاسخ امام تکان دهنده است

بسمه تعالی

فرزندان عزیزم! نامه محبت آمیز شما را قرائت کردم. کاش شما عزیزان مرا نصیحت می‌کردید که محتاج آنم… ۲۹ شهر صفر ۱۴۰۳ روح الله الموسوی الخمینی [صحیفه نور؛ جلد ۱۷ ؛ صفحه ۱۳۷]

داستانک۲ :

دختر ۱۷ ساله ای از تهران، بنام زینب – ن، نامه ای به مقام معظم رهبری می نویسد و در آن می آورد:

روز قدس، مردی – در میان خطبه های شما – بلند شد، مثل اینکه نامه ای داشت، ولی شما چقدر تلخ او را در انظار هزاران نفر شکستید .

مقام معظم رهبری در پاسخ نامه، چنین می نویسد:

دختر عزیزم! از تذکر شما خرسند و متشکرم و امیدوارم خداوند همه ما را ببخشد و از خطاهای کوچک و بزرگ ما – که کم هم نیستند – در گذرد . من در باب آنچه شما یادآوری کرده اید، هیچ دفاعی نمی کنم . گاهی گوینده از تلخی لحن خود به قدر شنونده آگاه نمی شود، در این موارد همه باید از خداوند متعال بخواهند که گوینده را متوجه و اصلاح کند و اگر ممکن شود به او تذکر دهند . توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت می نمایم .

مهندس مقدم (از اعضای بیت – تهران) [کتاب مرد راه نوشته علی توسلی صفحه ۹]

هر ۳ مورد در یک نگاه

ماجرایی که امام را به شدت ناراحت کرد

20تصویر سقف منزل امام خمینی

داستانک:

حجه الاسلام فردوسی پور می گوید :

در رابطه با اجاره نشینى حضرت امام در جماران به قضیه اى اشاره مى کنم . موضوعى که بیانگر تقید شدید امام

به رعایت موازین و احکام شرعى به ویژه در مورد حقوق مردم و الگویى از یک مستاجر خوب و متشرع است .

با آنکه صاحبخانه امام از مقلدان و دلباختگان آن حضرت بود و سکونت امام را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگیش مى دانست ؛ لیکن حضرت امام مثل یک فرد عادى که گویى هیچ گونه علقه اى بین مالک و مستاجر وجود ندارد، به احکام شرعى مربوط ملتزم بودند .

روزى براى تامین نور کافى و متناسب که براى فیلمبردارى از برخى ملاقاتهاى رسمى یا برنامه هایى نظیر پیام نوروزى که در اتاق کار حضرتشان انجام مى شد،  مورد نیاز بود، سه نقطه از گچ سقف اتاق را هر یک به مساحت ۵*۵ سانتیمتر زیر تیر آهن تراشیده بودند، مى خواستند نور افکن ها را به آن نقاط جوش دهند  

  هنگام که صبح ، طبق معمول خدمت امام مشرف شدیم ، قبل از هر چیز، با لحنى خشن و تند و قیافه اى ناراحت و مضطرب فرمودند :

این چیست، چرا این کار را کرده اند؟

به عرض رسید براى تامین نور فیلمبردارى است.بعد از لحظه اى تامل و سکوت تلخ ادامه دادند : چرا بدون اجازه صاحبخانه این تصرفات را مى کنند؟

با این برخورد تند، جرات ادامه کار سلب شد واصل قضیه منتفى و جاى آن تعمیر شد[تصویر بالا]

هنگامى که از خدمتشان مرخص شدیم ، جناب آقاى صانعى با توجه به اینکه دهها سال با حضرت امام بودند، به من گفت : من در طول عمرم ، کمتر چنین ناراحتى و تکدر خاطرى را در امام دیده ام  [سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی ؛ جلد ۲ ؛ صفحه ۲۲]

امام در وصیتی به فرزندشان می نویسند :

پسرم! سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار، بسیار مشکل می شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسان ها

 

 

گناهی، بسیار بدتر از، زنای با مادر

غیبت

الرّبا ثلاثه و سبعون بابا أیسرها مثل أن ینکح الرّجل أمّه و إنّ أربى الرّبا عرض الرّجل المسلم.

 ربا هفتاد و سه قسم است و آسانتر از همه مانند آن است که کسى با مادر خود زنا کند و بدتر از همه ی  رباها؛ تجاوز به آبروی مسلمان است.  [نهج الفصاحه ؛ صفحه: ۵۰۶]

قطعا یکی از مهمترین مصادیقِ تجاوز به آبروی مسلمان؛ غیبت کردن و غیبت شنیدن است

درباره گفتن غیبت؛ مطالبی عرض شد ، حال درباره شنیدن غیبت روایتی ذکر می کنیم

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: ألسّامع للغیبه کالمغتاب‏ [غرر الحکم و درر الکلم، ص: ۶۳]

شنونده غیبت هم ، مثل غیبت کننده است

و در مقابل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره شخصی که آبروی دیگران را حفظ کند می فرمایند:

هر کس در مجلسى بشنود که از برادرش غیبت مى‏شود و آن را از او دفع کند، خداوند هزار باب بدى را در دنیا و آخرت از او دفع کند.[میزان الحکمه، ج‏۸-فارسى، ص: ۶۰۶]

داستانک:

حضرت آیت‏ الله فاضل لنکرانی میفرمایند:

همسر محترمه امام نقل کرده‏ اند که من ۶۲ سال با امام بزرگوار زندگی کردم و در این ۶۲ سال یک غیبت از این مرد نشنیدم.

خیلی این مطلب معجزه ‏گونه است. حتی تا این درجه که ایشان گفته بودند که ما یک کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود لذا آن را تبدیل به یک کارگر بهتری کردیم.

 بعد از چند روز من خدمت امام گفتم که این خیلی کارگر خوبی است.

امام فرمودند: «که اگر با این جمله می‏ خواهی به من بفهمانی که قبلی خوب نبود این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم    [پا به پای آفتاب، ج۴، ص ۷۲]

چه شد که امام تب کرد؟!!!

23حضرت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

اعلموا ان غیبتکم لاخیکم المومن من شیعه آل محمد اعظم فى التحریم من المیته. [مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۱۱۳، ح ۱۰۳۸۹]

بدانید که غیبت شما از برادر مؤمنتان که از شیعیان اهل‌بیت است، از خوردن گوشت مرده حرام‏تر است

داستانک:

حضرت آیت الله مظاهری در باره حضرت امام می فرمایند:

در مدت بیش از دوازده سال که در دروس عالى ایشان شرکت داشتم، یک عمل مکروه از ایشان ندیدم. بلکه اگر شبهۀ غیبت و دروغى پیش مى ‏آمد، حالت نگرانى به خوبى در چهرۀ ایشان نمایان مى ‏شد.

 یادم نمى ‏رود روزى امام به جلسۀ درس تشریف آوردند و به‏ قدرى ناراحت بودند که نفس‏هاى تندى مى ‏زدند. آن روز درس ندادند و به جاى درس، نصیحت تندى کردند و رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز نیامدند؛

چون شنیده بودند که یکى از شاگردان ایشان، دربارۀ یکى از مراجع، غیبتى کرده بود   [پابه ‏پاى آفتاب؛ ج ۴، ص ۱۵۹]

دانلود به صورت پی دی اف

اولین گروهی که وارد جهنم می شوند!

24وَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى علیه السلام :

مَنْ مَاتَ تَائِباً عَنِ الْغِیبَهِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ یَدْخُلُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ مَاتَ مُصِرّاً عَلَیْهَا فَهُوَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ النَّار

  از سوى خدا به موسى وحى شد:

هر غیب‏ت کننده‏ اى که با توبه از دنیا برود، آخرین کسى است که به بهشت وارد مى‏شود و هر غیبت‏ کننده‏ اى که بر آن اصرار داشته باشد، و با این حال از دنیا برود و توبه نکند، اوّلین کسى است که داخل دوزخ مى‏گردد [إرشاد القلوب إلى الصواب  ، جلد‏۱  ؛صفحه ۱۱۶]

داستانک ۱:

حضرت امام خمینى قدس سره در کنار درس و بحث به تفریح هم علاقه داشت. در جوانى روزهاى جمعه با طلاب براى تفریح از شهر خارج مى‏شدند، امّا قبل از حرکت مى‏فرمود: به چند شرط با شما بیرون مى‏آیم:

۱- نماز را اوّل وقت بخوانیم.

۲- در تفریح از کسى غیبت نشود. [خاطرات حجت الاسلام قرائتى(جلد ۲)، صفحه: ۹۰ ]

داستانک ۲:

حجه الاسلام سید احمد فاطمی فرمودند:

در اوایل طلبگی ام، روزی مرحوم علامه طباطبایی (ره) به حجره ام تشریف آوردند و فرمودند: ” پیداست که در این جا غیبت شده است!”

 گفتم: بله پیش از آمدن شما، چند نفر که درسشان از من بالاتر بود، این جا بودند و کسی را غیبت کردند.

علامه فرمود:” باید می گفتی از این جا بروند، این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛ اتاق خود را عوض کن.” [مهر افروخته،ص:۹۵]

دانلود به صورت پی دی اف

آخرین کلام امام صادق علیه السلام چه بود؟

(به بهانه شهادت امام صادق علیه السلام )

17مردم نوعاً علاقه‌مندند که آخرین سخن و گفتار پایانی شخصیت‌های بزرگ و انسان‌های قدّیس را بدانند و کدام شخصیت همانند معصومین و چه کسی به پایه‌ی کمالات آن بزرگواران می‌رسد

ما به عنوان نمونه به آخرین جمله ی امام صادق علیه السلام رئیس مذهب تشیع، می پردازیم و چه کسی است ‌که نخواهد آخرین‌کلام رئیس مذهبش را بشنود؟

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ علیه السلام:‏ لَمَّا حَضَرَ أَبِیَ الْوَفَاهُ قَالَ لِی یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا یَنَالُ‏ شَفَاعَتَنَا مَنِ‏ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاهِ.

 امام کاظم علیه السلام می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد  [منبع: وسائل الشیعه،جلد ۴ ، صفحه ۲۴]

داستانک:

داماد حضرت امام خمینی رحمت الله علیه  می گوید: حضرت امام ، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کردند که (اگر کسی نمازش را سبک بشمارد، از شفاعتشان محروم می شود.)

من یک بار به امام عرض کردم: سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند.

امام فرمودند: نه این که خلاف شرع است. منظور امام صادق علیه السلام این بوده است که وقتی ظهر می شود و فرد در اول وقت نماز نمی خواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است.

[در یک کلام؛ شفاعتشان به کسی که نماز را اول وقت نخواند ؛ نمیرسد]  [ هزارو یک نکته درباره نماز حکایت ۷۲۷]

دانلود به صورت پی دی اف

وضوی امام با قوری!!!

07

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) :

الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ‏ صَاعٌ‏ وَ سَیَأْتِی أَقْوَامٌ‏ بَعْدِی یَسْتَقِلُّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِی وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِی مَعِی فِی حَظِیرَهِ الْقُدْس‏

 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

آب وضو یک مدّ است(۷۵۰ گرم)  و آب غسل یک صاع (۳ لیتر (۲ بطری نوشابه ی خانواده)) و در آتیه نزدیک پس از من گروه هائى خواهند آمد که این مقدار آب را اندک شمارند و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند و هر که استوار و پا بر جا بر سنّت من است در حظیره قدس (بهشت) با من خواهد بود.  [من لا یحضره الفقیه، جلد ‏۱ ،صفحه  ۳۵]

 داستانک ۱ :

روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت .

على (علیه السلام ) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى…   [انوار نعمانیه ، ص ۲۲۶]

داستانک۲:

همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمی‌توانستند حرکت کنند چون سرم به دست‌شان بود.

یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو می‌گیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دست‌شان می‌ریختند، مقداری بیش از نیاز می‌ریخت. امام با قوری وضو می‌گرفتند تا آب اسراف نشود.  [کتاب “و آنگاه عرش خدا می لرزد  ” به نقل از آقای محمد شریفی]

http://www.manbarak.ir/wp-content/uploads/2015/07/PDF.gif

حکمی از جانب حضرت حجت برای امام خمینی

13

داستانک:

روز ۲۲ بهمن که امام فرمان دادند مردم در خیابانها بریزند چون ما مملکت نظامی نداریم

این جریان را به مرحوم آیت الله طالقانی اطلاع دادند. در آنجا من در خدمت ایشان بودم .

آیت الله طالقانی از منزلشان به امام در مدرسه علوی تلفن زد و مدت یک ساعت یا نیم ساعت با امام صحبت کردند.

برادران بیرون از اتاق بودند. فقط می دیدند آیت الله طالقانی مرتب به امام عرض می کنند آقا شما ایران نبودید، این نظام پلید است، به صغیر و کبیر ما رحم نمی کند، شما حکمتان را پس بگیرید.

و مرتب شروع کردند از پلیدی و ددمنشی نظام گفتن تا شاید بتوانند موضع امام را تغییر بدهند، تا ایشان این فرمانی را که راجع به ریختن مردم به خیابانها داده اند پس بگیرند. برادران یک مرتبه متوجه شدند آقای طالقانی گوشی را زمین گذاشته و به حالت متأثر رفت و در گوشه اتاق نشست.

برادران که این گونه دیدند بعد از لحظاتی خدمت ایشان رفتند. ابتدا این تصور پیش آمد که امام به ایشان پرخاش کرده اند که شما چرا دخالت می کنید و از این چیزها. لذا وقتی به مرحوم آیت الله طالقانی اصرار کردند که جریان چه بود؟ ایشان گفتند: هر چه به امام عرض کردم حرف مرا رد کردند و وقتی دیدند من قانع نمی شوم فرمودند: آقای طالقانی، شاید این حکم از طرف امام زمان باشد

 این را که از امام شنیدم دست من لرزید و با امام خداحافظی کردم چون دیگر قادر نبودم که حتی پاسخ امام را بدهم.

] برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره) ؛ ج ۳، ص ۱۵۸ ]

**منبرک**