خانه / مناسبتی / مناسبت های قمری (صفحه 12)

مناسبت های قمری

در این بخش منبرک هایی را که در رابطه با مناسبت های قمری می باشد، می توانید ببینید.

روزه و گرما !!! وای!!!

(به بهانه ماه مبارک رمضان)

(به بهانه ماه مبارک رمضان)اگر انسان با دید بصیرت بنگرد ، می بیند که این سختی ها بجز خیر برای انسان چیزی ندارد.نمونه اش همین روزه ، آنهم در این هوای گرم؛ درست است که سختی دارد اما:  إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا

 

داستانک:

پس از آنکه حضرت مریم علیها السّلام از دنیا رفت، حضرت عیسی علیه السّلام جنازه ی او را پس از تجهیز به خاک سپرد، سپس روح مادرش را دید و گفت: «مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟»
مریم علیها السّلام پاسخ داد: «آری، آرزویم این است که در دنیا بودم و شب های سرد زمستانی را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم و روزهای گرم تابستان را روزه می گرفتم»


  منبع: داستان هایی از یاد خدا، صفحه ۲۸

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید.

اولین شخصی که وارد جهنم میشود

غیبت

قال اباعبدالله الحسین علیه السلام: یاهذا کفّ عن الغیبه فإنها أدام کلاب النّار

شخصی نزد امام حسین  از کسی غیبت کرد، امام فرمود:

 ای فلانی دست از غیبت بردار زیرا غیبت نان و خورش سگهای دوزخ است.[منبع :تحف العقول، صفحه ۱۷۷ ]

از سوى خدا به موسى وحى شد:

 هر غیبت کننده‏ اى که با توبه از دنیا برود، آخرین کسى است که به بهشت وارد مى‏شود و هر غیبت‏ کننده‏ اى که بر آن اصرار داشته باشد، و با این حال از دنیا برود و توبه نکند، اوّلین کسى است که داخل دوزخ مى‏گردد      

إرشاد القلوب إلى الصواب  ، جلد‏۱  ؛صفحه ۱۱۶

 داستانک:

آیت الله مظاهری می فرمایند:

من سی سال با استاد بزرگوارم رهبر عظیم الشأن انقلاب بودم، به جان این شخصیت بزرگوار قسم می خورم مطلبی که شبهه غیبت باشد از ایشان ندیدم. غیبت که نه، شبهه غیبت هم ندیدم . فراموش نمی کنم یک وقت ایشان برای درس گفتن به مسجد سلماسی آمدند نفس ایشان به شماره افتاده بود، فرمودند: «والله تا حال اینقدر نترسیده ام» و افزودند: «نیامده ام که درس بگویم، آمده ام که قدری حرف بزنم.»

من که تقریبا ده پانزده سال درس ایشان می رفتم هیچ وقت یک جسارت از ایشان به طلبه ها ندیدم امام در این حالت بود که فرمودند: «اگر علم نداری، اگر عقل نداری، اگر دین نداری، عاقل باش و نخواه که هویت انسانیت را به هم بزنی» بعد هم به خانه رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز برای تب مالت در خانه ماندند .

همه این قضایا برای این بود که شنیده بودند یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده بود . امام خودش غیبت نکرده بود بلکه یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده اما نفس او به شماره افتاده بود!» سرگذشت‌های ویژه از زندگی‌ امام خمینی رحمه الله ، ج ۵، ص ۱۶۴٫

نمازهای هر شب ماه مبارک شعبان

 

نمازهای هر شب ماه مبارک شعبان

جهت دریافت نمازهای هر شب ماه مبارک شعبان به صورت جداگانه اینجا را کلیک نمایید

 (نمازها را از دست ندهیم برای جمع آوری نمازها بسیار زحمت کشیده شده است)

در این شبهای نورانی ما را از دعای خیر خود، محروم نفرمایید

نمازهای هر شب ماه مبارک رجب

 

نماز های هر شب ماه مبارک رجب

جهت دریافت نمازهای هر شب ماه مبارک رجب به صورت جداگانه اینجا را کلیک نمایید

 (نمازها را از دست ندهیم برای جمع آوری نمازها بسیار زحمت کشیده شده است)

در این شبهای نورانی ما را از دعای خیر خود، محروم نفرمایید

روزه ماه رجب

 (به بهانه ایام ماه رجب )

افطاری

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِی الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُعَاوِیَهَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَلِکٍ عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ: کُنَّا مُحْدِقِینَ بِالنَّبِیِّ فِی مَقْبَرَهٍ فَوَقَفَ ثُمَّ مَرَّ ثُمَّ وَقَفَ ثُمَّ مَرَّ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا وُقُوفُکَ بَیْنَ هَؤُلَاءِ الْقُبُورِ فَبَکَى رَسُولُ اللَّهُ بُکَاءً شَدِیداً وَ بَکَیْنَا فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ یَا ثَوْبَانُ هَؤُلَاءِ یُعَذَّبُونَ فِی قُبُورِهِمْ سَمِعْتُ أَنِینَهُمْ فَرَحِمْتُهُمْ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْهُمْ فَفَعَلَ فَلَوْ صَامُوا هَؤُلَاءِ أَیَّامَ رَجَبٍ وَ قَامُوا فِیهَا مَا عُذِّبُوا فِی قُبُورِهِم‏

ثوبان یکی از یاران پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) می گوید :

 با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قبرستان بودیم. حضرت ایستاد و گذشت و دوباره ایستاد. عرض کردم: یا رسول‌الله، چرا این‌گونه رفتار می‌کنید؟ پس آن حضرت گریه شدیدی کرد، ما هم گریه کردیم. آن‌گاه فرمود:

 ای ثوبان، صدای ناله اهل عذاب را شنیدم. بر آنها رحم کردم، دعا کردم و خداوند عذاب آنها را تخفیف داد. سپس فرمود: ای ثوبان! اگر کسانی از اهل این قبرستان، که در عذابند، یک روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و یک شب را تا صبح قیام می‌کردند و به عبادت می‌پرداختند، در قبرها معذب نمی‌شدند.

منبع: بحارالانوار-جلد ۹۴ صفحه  ۴۹

 امام رضا (علیه السلام) فرموده است:

هر کس براى رغبت به ثواب و پاداش خداى عز و جل، روز اول ماه رجب را روزه بگیرد، بهشت بر او واجب مى‏شود

منبع: روضه الواعظین-ترجمه مهدوى دامغانى   صفحه ۶۲۸

با استعانت از حجه بن الحسن این منبرک روز شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۴ در مسجد گفته شد.

جهت دریافت این منبرک برای نصب در تابلو اعلانات اینجا کلیک کنید.

نمازی بسیار با فضیلت، که شاید ۳ دقیقه ،بیشتر طول نکشد

(به بهانه ایام ماه رجب)

ز حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده است که کسى که این نماز را بجا آورد حق تعالى دعاى او را مستجاب گرداند و ثواب شصت حج و شصت عمره به او عطا فرماید

و آن نماز اینچنین است

در هر شب از ماه رجب، دو رکعت نماز بجا آورد بخواند

در هر رکعت حمد یک مرتبه و قل یاایها الکافرون سه مرتبه و قل هو الله أحد یک مرتبه و چون سلام دهد دستها را بلند کند و بگوید” لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ آلِهِ  و بکشد دستها را به صورت خود

منبع: مفاتیح الجنان – اعمال ماه رجب – اعمال مشترکه – عمل هفدهم

جهت دریافت این منبرک برای نصب در تابلو اعلانات اینجا کلیک کنید.

با استعانت از حجه بن الحسن این منبرک روز شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۴ در مسجد گفته شدبا موضوع منبرکهای روایی

فایل صوتی این منبرک را می توانید از طریق افزونه صوتی زیر بشنوید. (راهنمای نصب فلش؛ جهت پخش آنلاین صوت منبرک)

همنشین حضرت موسی در بهشت

(به بهانه نزدیکی به روز مادر)

26داستانک:

روزی حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت: «می خواهم همنشینم را در بهشت ببینم».

جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «ای موسی، قصابی که در فلان محل ساکن است، همنشین توست».

حضرت موسی نزد قصاب رفت و اعمال او را زیر نظر گرفت. شب که شد قصاب جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل روان گردید. موسی از پی او روان شد. چون به در منزل رسیدند، موسی جلو رفت و پرسید: «ای جوان مهمان نمی‌خواهی؟»

گفت: بفرمایید!

حضرت موسی (علیه السلام) وقتی به درون خانه رفت، دید جوان با آن گوشت تازه غذایی تهیه کرد، آن گاه زنبیلی را که به سقف آویخته بود، پایین آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن بیرون آورد. ابتدا او را شست و شو داد و آنگاه با دست خویش غذا را به او خورانید. هنگامی که خواست زنبیل را به جای آن بیاویزد، زبان پیرزن به کلماتی نامفهوم حرکت کرد و هر دو خندیدند.

سپس جوان قصاب برای حضرت موسی (علیه السلام) غذا آورد و با هم غذا را خوردند.

چون موسی از ماجرای جوان پرسید، پاسخ داد: «این پیرزن مادر من است. چون درآمدم بالا نیست و نمی توانم برای او کنیزی استخدام نمایم، خدمتش را می نمایم».

 موسی پرسید: «آن کلماتی که مادرت بر زبان جاری کرد،و خندیدید چه بود؟»

 گفت :«هرگاه او را شست و شو می دهم و غذا به او می خورانم، دعایم میکند و می گوید: “خدا تو را ببخشاید و تو را در بهشت هم درجه و همنشین حضرت موسی گرداند!”

حضرت موسی (علیه السلام) فرمود:

ای جوان، من موسی هستم. اینک به تو بشارت می دهم که خداوند دعای مادرت را درباره تو مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که تو در بهشت همنشین و هم درجه ی من خواهی بود.

[پند تاریخ، جلد۱ ؛ صفحه ۶۸ و یکصد موضوع ۵۰۰داستان جلد ۱ صفحه ۱۳۸]

ثمره نفرین مادر

(به بهانه نزدیکی به روز مادر)

25 وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً  [اسراء آیه ۲۳]

و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هر گاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!

داستانک:

از امام باقر(علیه السلام) روایت است که در بنی اسرائیل عابدی بود بنام جریح، که در صومعه خویش به عبادت مشغول بود.

روزی مادرش در حالی که وی به نماز اشتغال داشت، وی را بخواند، و او مادر را پاسخ نداد ـ (در بعضی روایات آمده که اگر جریح فقیه می بود می دانست که قطع نماز نافله و پاسخ مادر از نماز افضل بود) ـ مادر برگشت، و بار دوم آمد و او را صدا زد، و باز پاسخ نداد، تا سه بار. در این بار مادر وی را نفرین کرد و گفت: از خدای بنی اسرائیل می خواهم که تو را به خود واگذارد و یاریت نکند.

روز بعد زن بدکاره ای به کنار صومعه او آمده و فرزندی را که در رحم داشت در آنجا وضع حمل کرد، و ادعا کرد که فرزند از آن جریح است. در میان بنی اسرائیل شایع شد که آن کس که مردمان را از زنا نهی می نمود خود مرتکب زنا گشته است! حاکم دستور داد وی را بدار کشند، مادر بر سر و روی زنان به پای چوبه دار آمد. جریح گفت ساکت باش که این نتیجه همان نفرین تو است.

مردمان چون شنیدند گفتند: ما از کجا بدانیم که این تهمت و این نسبت دروغ است؟ جریج گفت: کودک را حاضر کنید. چون کودک بیاوردند، از او پرسیدند: پدرت کیست؟ وی به زبان آمد و گفت: فلان چوپان پدر من است، و بدین گونه خداوند بر اثر توبه جریح وی را نجات داد، و جریح سوگند یاد کرد که از این پس از خدمت مادر جدا نگردد  [بحار الأنوار ، ج‏۷۱، ص: ۷۵ ]

 

روزه ماه رجب

(به بهانه ایام ماه رجب )

 وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِی الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُعَاوِیَهَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَلِکٍ عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ: کُنَّا مُحْدِقِینَ بِالنَّبِیِّ فِی مَقْبَرَهٍ فَوَقَفَ ثُمَّ مَرَّ ثُمَّ وَقَفَ ثُمَّ مَرَّ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا وُقُوفُکَ بَیْنَ هَؤُلَاءِ الْقُبُورِ فَبَکَى رَسُولُ اللَّهُ بُکَاءً شَدِیداً وَ بَکَیْنَا فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ یَا ثَوْبَانُ هَؤُلَاءِ یُعَذَّبُونَ فِی قُبُورِهِمْ سَمِعْتُ أَنِینَهُمْ فَرَحِمْتُهُمْ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْهُمْ فَفَعَلَ فَلَوْ صَامُوا هَؤُلَاءِ أَیَّامَ رَجَبٍ وَ قَامُوا فِیهَا مَا عُذِّبُوا فِی قُبُورِهِم‏

ثوبان یکی از یاران پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) می گوید :

 با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قبرستان بودیم. حضرت ایستاد و گذشت و دوباره ایستاد. عرض کردم: یا رسول‌الله، چرا این‌گونه رفتار می‌کنید؟ پس آن حضرت گریه شدیدی کرد، ما هم گریه کردیم. آن‌گاه فرمود:

 ای ثوبان، صدای ناله اهل عذاب را شنیدم. بر آنها رحم کردم، دعا کردم و خداوند عذاب آنها را تخفیف داد. سپس فرمود: ای ثوبان! اگر کسانی از اهل این قبرستان، که در عذابند، یک روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و یک شب را تا صبح قیام می‌کردند و به عبادت می‌پرداختند، در قبرها معذب نمی‌شدند.

منبع: بحارالانوار-جلد ۹۴ صفحه  ۴۹

 امام رضا (علیه السلام) فرموده است:

هر کس براى رغبت به ثواب و پاداش خداى عز و جل، روز اول ماه رجب را روزه بگیرد، بهشت بر او واجب مى‏شود

منبع: روضه الواعظین-ترجمه مهدوى دامغانى   صفحه ۶۲۸

 

۲۰داستان کوتاه از زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

توجه : این متون  متناسب برای ایام ۲۸ صفر رحلت پیامبر مکرم اسلام و امام مجتبی؛ جهت نصب در مسجد،  پایگاه بسیج، دانشگاه، اداره و یا … می باشد.

 

 (جهت چاپ با کیفیت مناسب ،لطفا روی تصویر کلیک نمایید)

ایوان کسری شکافت؛ آتش آتشکده فارس خاموش شد؛  دریاچه ساوه خشکید؛خدایان سنگ و چوب عرب سرنگون شدند؛ نوری به آسمان بلند شد که تا فرسنگها آن طرف تر دیده شد؛ انوشیروان و موبدان خواب وحشتناکی دیدند …  . و محمد به دنیا آمد.

 

*********************************************************

 

اسمش را پدربزرگش انتخاب کرد. آن قدر خوشحال بود که سر از پا نمی شناخت.  برایش جشن بزرگی به پا کرد. وقتی مردم می پرسیدند: “عبدالمطلب!چرا محمد؟ “

 

 می گفت:”اسمش را محمد گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد”

 

*********************************************************

 

قبل از اینکه به دنیا بیاید پدرش فوت کرد. تا پنج سالگی پیش حلیمه بود. مادرش را هم یک سال بعد از دست داد.بعد از آن عبدالمطلب ؛ پدربزرگش؛ سرپرستش شد.او هم دو سه سال بعد مرد.قبل از مردن , سپردش به پسرش ابوطالب و زن او فاطمه بنت اسد.پدر و مادر علی, محمد را بزرگ کردند.

 

*********************************************************

 

به دنیا نیامده بود که پدرش مرد. هنوز شش سالش تمام نشده بود که مادرش هم رفت پیش پدرش. تا عبدالمطلب و ابوطالب بودند اوضاع تحمل کردنی بود. بعد از آنها هم دیگر برای خودش مردی شده بود اما، تنها.

 

خودش می‌گفت: «در کودکی درد یتیمی داشتم و در بزرگی رنج غریبی.»

 

*********************************************************

 

خدیجه خواب دیده بود. دیده بود که خورشید از آسمان پایین آمد وتوی خانه اش جا گرفت، تعبیر خواب خواست. گفتند: «با بهترینِ مردان ازدواج می کنی… .» محمد را که دید، خورشید خانه اش را پیدا کرد.

 

*********************************************************

 

گفته بود: «همه پیامبران قبل از نبوت چوپانی کرده‌اند

 

گفته بودند: «خودتان چطور؟»

 

گفته بود: «من هم گوسفندان مردم مکه را توی سرزمین قراریط چوپانی کرده‌ام

 

حق هم داشت برای سر و کلّه زدن با آدم‌هایی مثل ابوجهل و ابولهب آدم باید هم قبلش با بز و گوسفند سر و کلّه زده باشد.

 

*********************************************************

 

گفتند: «اگر پیامبری باید معجزه کنی.»

 

 -محمد گفت :”آنوقت ایمان می آورید؟”

 

 – گفتند: “آری.”

 

 گفت: “بگوئید.”

 

 گفتند: «آن درخت را بگو از ریشه کنده شود و این جا بیاید.»

 

محمد اشاره ای کرد. درخت از زمین کنده شد و روی ریشه ها تا پیش دوید تا به محمد رسید و سایه اش را بر سرش انداخت.

 

گفتند: «درخت دو نیم شود.»

 

گفت ، شد.

 

 گفتند: «حالا به هم بچسبد.»

 

گفت، شد.

 

 گفتند: «بگو برگردد.»

 

گفت: شد.

 

 گفتند:” تو جادوگری!”

 

 گفت: «می دانستم ایمان نمی آورید. می بینم تان که در بدر کشته می شوید و جنازه تان را درون چاه می اندازیم…»

 

در بدر کشته شدند و جنازه شان در چاه انداخته شد.

 

*********************************************************

 

۱ – خرید و فروش با هواداران محمد ممنوع.

 

۲ – ارتباط و معاشرت با هواداران محمد ممنوع.

 

۳ – ازدواج با هواداران محمد ممنوع.

 

۴ – در هر اتفاقی، هواداری از هواداران محمد ممنوع.

 

همه بزرگان قریش امضا کردند. می‌خواستند هواداران محمد از راه خودشان برگردند.

 

*********************************************************

 

ماه حرام که می شد ، هواداران محمد از شعب ابی طالب بیرون می آمدند ، وقتی می خواستند چیزی بخرند کسی می آمد ، آن چیز را خیلی گرانتر می خرید .

 

اگر می خواستند چیزی بفروشند ، کسی می آمد ، آن چیز را خیلی ارزانتر می فروخت . سه سال کارشان همین بود . سه سالِ شعب ابی طالب .

 

*********************************************************

 

ابو طالب ، محمد و بعضی از هواداران از شعب آمدند بیرون ، کنار کعبه .

 

قریش گفتند : ” ابوطالب ! محمد را رها کن .”

 

گفت : ” کسی به عهد نامۀ شما دست زده ؟ “

 

گفتند : ” نه.”

 

گفت : ” اگر به شما خبر بدهم عهد نامه را موریانه خورده و فقط کلمۀبسمک اللهم ” مانده چه می کنید ؟ “

 

گفتند : ” از کجا می دانی ؟ “

 

گفت : ” خدای محمد ! “

 

گفتند : ” نه .”

 

گفت : ” اگر این طور بود شما آزار را تمام کنید .”

 

گفتند : ” اگر این طور نبود ؟ “

 

گفت : ” محمد را به شما می دهم .”

 

صندوق را باز کردند . فقط “ بسمک اللهم ” مانده بود . محاصره را نشکستند . عصبانی شدند و دشمنی شان بیشتر شد .

 

*********************************************************

 

محمد  می گفت رفته معراج؛ بیت المقدس، بیت لحم، مسجدالاقصی و بعد آسمان ها. ارواح پیامبران و بهشت و جهنم را دیده، بعد سدره المنتهی، دوباره برگشته بیت المقدس و بعد مکه.

 

گفتند: «دروغگو تو دیشب خانه ی  ام هانی بودی».

 

گفتند: “این سفر چند ماه طول می کشد.”

 

 گفتند: «فلانی بیت المقدس را دیده، چطور بود؟»

 

محمد گفت.

 

گفتند: «حتما از کسی شنید ه ای

 

گفت: «بین راه به کاروان فلان قبیله برخوردم که شتری گم کرد ه بودند و دنبالش می گشتند. از آنها آب گرفتم و خوردم.» گفتند: « کاروان کجا بود؟»

 

 گفت: «نزدیک مکه». هنوز بحث ادامه داشت که کاروان وارد مکه شد. ابوسفیان هم در کاروان بود و حرف های او را تایید کرد.

 

*********************************************************

 

«دارالندوه» ، جلسه مشورتی سران قریش ، توطئه .

 

گفتند: “از هر قبیله یک نفر . این طوری بنی هاشم دیگر نمی تواند برای خون محمد با همه ی عرب بجنگد .”

 

 رفتند و خانه را محاصره کردند . گفتند صبح برویم که همه ببینند قاتل محمد یک نفر نیست ،چهل نفر است .

 

داخل شدند . سراغ محمد رفتند. پارچه را از سرش کنار زدند . علی بود .

 

گفت :” چه می خواهید؟”

 

گفتند:”محمد را. “ 

 

گفت :”مگر سپرده بودیدش به من  که از من می خواهید . “

 

برگشتند . خسته و خواب آلود .

 

*********************************************************

 

 نامه فرستاد . به خیلی جاها . مصر ، روم ، ایران و حبشه . همه به فرستاده احترام گذاشتند و محترمانه برخورد کردند جز خسرو پرویز . گفته بود : ” چرا محمد اسم خودش را توی نامه جلوتر از اسم من نوشته ؟ “

 

نامه را پاره کرده بود و به حاکم یمن دستور داده بود محمد را کت بسته بفرستد ایران .

 

فرستاده های حاکم یمن آمدند پیش محمد . گفتند : ” خسرو پرویز ، این طور گفته شما چه می گویید ؟ “

 

محمد معطل شان کرد . یک روز ، دو روز ، بیش تر ، چهل روز .

 

گفتند : ” باید برویم . جواب خداوند ما خسرو پرویز را چه می دهید ؟ “

 

محمد گفت : ” دیروز خداوندِ ما شکمِ خداوندِ شما را به دست پسرش شیرویه پاره کرد . دیگر قضیه اساساً منتفی شد . “

 

خبر را رساندند به حاکم یمن . گفت : ” اگر حرفش درست باشد ، حتماً پیامبر است . “

 

وقتی خبر مرگ خسرو پرویز از ایران رسید ، همه شان مسلمان شدند . بدون لشکر کشی و خون ریزی .

 

*********************************************************

 

یهودی ها گفته بودند : ” دین محمد کامل نیست . قبله ندارد . چون به سمت قبلۀ ما نماز می خوانند . “

 

دو رکعت از نماز ظهر را رو به بیت المقدس خوانده بود که رویش را برگرداند به سمت کعبه . بقیه هم قبله شان را از یهود جدا کردند ، به فرمان خدا .

 

*********************************************************

 

هر چه خواستگار برای دردانۀ محمد آمد ، رد شد . هر چند از اشراف بود و مال زیاد داشت . همه فهمیدند شوهرِ دختر محمد ، یک نفر خاص است .

 

علی را تشویق کردند . به خواستگاری رفت . سرش پایین بود .

 

هر چه می خواست بگوید کوچک شد توی دو سه جمله . محمد فهمید و خندید . گفت : ” باید نظر فاطمه را بپرسم . ” پرسید . جوابی نبود جز سکوت . محمد گفت : ” الله اکبر ! سکوتها اقرارها . “

 

*********************************************************

 

وسط خطبه بود که یک دفعه از جایش بلند شد .از منبر پایین آمد.از بین جمعیت رد شد . کودکی زمین خورده بود.محمد اورا بلند کرد . هم راه خودش برد بالای منبر . روی زانویش نشاند و خطبه را ادامه داد . نوه اش بود؛ حسن .

 

*********************************************************

 

دیر کرده بود. هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمی‌آمد. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. دیدند بچه‌ای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی می‌کند.

 

گفتند: « از شما بعید است، نماز دیر شد.»

 

رو به بچه کرد و گفت: «شترت را با چند گردو عوض می‌کنی؟»

 

بچه چیزی گفت.

 

گفت: «بروید گردو بیاورید و مرا بخرید.»

 

کودک می‌خندید، پیامبر هم.

 

*********************************************************

 

وقتی با دوازده هزار نفر از یارانش وارد مکه شد، می‌توانست عوض آن همه آزار واذیتی که کفار و مشرکان کرده بودند را سرشان بیاورد.

 

یکی از یارانش هم داد می‌زد: «الیوم، یوم الملحمه!» یعنی امروز روز جنگ است.

 

فرستاد جلویش را گرفتند. بعد به علی گفت بلند بگوید: «الیوم، یوم المرحمۀ!» یعنی امروز روز مرحمت و گذشت است.

 

*********************************************************

 

داخل مجلس شد.فقیر بود و سر و وضع و لباس درست و حسابی نداشت.جای خالی پیدا کرد و نشست.کسی که پیش او بود لباسش را کشید و خودش را جمع و جور کرد.

 

محمد گفت:”ترسیدی چیزی از ثروتت کم بشود؟”

 

مرد گفت:”نه.”

 

محمد گفت:”ترسیدی چیزی ازفقر او به تو بچسبد؟”

 

مرد گفت:”نه.”

 

محمد گفت :”پس چرا این کار را کردی؟”

 

مرد گفت:”اشتباه کردم.حاضرم نصف ثروتم را برای جبران اشتباهم به او بدهم.”

 

مرد فقیر گفت:”نه.نمی گیرم.می ترسم بگیرم و روزی مثل او بشوم.”

 

*********************************************************

 

نشسته بودند دور هم خرما می خوردند. هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی. بعد از مدتی گفت: «از همه شکمو تر کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد.»

 

همه نگاه کردند. جلوی علی از همه بیشتر بود.

 

علی گفت: «ولی من فکر می کنم کسی است که خرماهایش را با هسته خورده.» 

 

نگاه کردند. جلوی محمد هسته خرمایی نبود. همه خندیدند.

 

*********************************************************

 

نشسته بود توی مسجد . یکدفعه کمی جا به جا شد و پای راستش را دراز کرد . و به آرامی پرسید : “این پا شبیه چیست ” ؟

هر کس به مبالغه چیزی گفت . از ستون هستی تا عصای موسی پیش رفتند .

لبخندی زد و گفت: ” شبیه این یکی است.”

 

بعد آن یک پایش را دراز کرد.دگر خستگی پایش در رفته بود.

*********************************************************

 

علی و عباس زیر بغل های محمد را گرفته بود ند که وارد مسجد شد. رو به جمعیت کرد و گفت: «وقت رفتن من است کسی حقی بر گرد ن من دارد؟»

 

یک نفر گفت: «از جنگ طائف که بر می گشتیم، شما می خواستی شترت را شلاق بزنی که به شکم من خورد.»

 

محمد دستور داد بروند از خانه همان شلاق را بیاورند بعد پیراهنش را بالا زد و گفت: «قصاص کن.»

 

آن مرد سرش را روی سینه و شکم محمد گذاشت و بوسید. گفت :”می خواستم سینه تان را ببوسم.”

 

*********************************************************

 

محمد تب کرده بود. خودش می‌گفت به زودی می‌رود. بعضی از صحابه آمده بودند عیادت.

 

گفت: «کاغذ و قلم بیاورید تا نامه‌ای بنویسم که گمراه نشوید.»

 

یکی گفت: «پیامبر تب کرده و هذیان می‌گوید، قرآن کافی است.»

 

و نگذاشت قلم و کاغذ بیاورند. می‌ترسید سند رسوایی بشود برای بعضی‌ها.

 

*********************************************************

 

حالش خیلی بد بود. گفت به برادرم بگویید بیاید. همه فهمیدند علی را می‌گوید. به علی گفت کمک کند تا بلند شود. علی سر محمد را گرفت و بلندش کرد تا بنشیند. محمد نشسته بود و سرش در آغوش علی بود که رفت.   

 

 

 

برگرفته از کتاب « آفتابِ آخرین» از مجموعه کتب ۱۴ خورشید و یک آفتاب

ثواب روزه گرفتن در گرما و در حال تشنگى

ثواب روزه گرفتن در گرما و در حال تشنگى

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:

مَنْ صَامَ یَوْماً فِی الْحَرِّ فَأَصَابَهُ ظَمَأٌ وَکَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَلْفَ مَلَکٍ یَمْسَحُونَ وَجْهَهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ حَتَّى إِذَا أَفْطَرَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَطْیَبَ رِیحَکَ وَ رَوْحَکَ مَلَائِکَتِی اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَه‏

 

یونس بن ظبیان از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است:

کسى که در گرما یک روز را روزه بدارد و تشنگى را تحمل کند، خداوند هزار فرشته را بر او میگمارد تا دستهاى خود را بر روى او کشیده و او را بشارت دهند، و پس از آنکه افطار کرد خداوند میفرماید: چقدر خوش بویى! اى فرشتگان من گواه باشید که من او را آمرزیدم.

 منبع: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صفحه ۱۴۸

با استعانت از حجه بن الحسن این منبرک روز دوشنبه نهم تیر ۱۳۹۳ در مسجد گفته شد با موضوع منبرکهای روایی

نماز هر شب ماه مبارک رمضان

نماز هر شب ماه مبارک رمضان

جهت دریافت نمازهای هر شب ماه مبارک رمضان به صورت جداگانه اینجا را کلیک نمایید

 

 

 (نمازها را از دست ندهیم برای جمع آوری نمازها بسیار زحمت کشیده شده است)

 

 

در این شبهای نورانی ما را از دعای خیر خود، محروم نفرمایید.

با استعانت از حجه بن الحسن این منبرک روز پنجشنبه پنجم تیر ۱۳۹۳ در مسجد گفته شدبا موضوع منبرکهای منـاسـبـات قـمـری

عفو و گذشت

(به بهانه ۱۷ ربیع الاول ، روز ولادت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله)

26-9-5

 

وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ [ نور ۲۲]

 باید عفو کنند و چشم بپوشند آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را ببخشد؟!

انسان باید دیگران را ببخشد.

مگر ما ادعای پیروی از پیامبر مکرم اسلام را نداریم ؛ مگر پیامبر را اذیت نمی کردند؛ مگر به پیامبر نگفتند:

تو مجنونی  :  وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ  [الدخان : ۱۴]

تو ساحری دروغگویی : هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ [ص : ۴ ]

تو شاعرِ مجنونی:  لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ [الصافات : ۳۶]

تو پیامبر نیستی :  لَسْتَ مُرْسَلاً [الرعد : ۴۳]

تو پیامبر نیستی چون غذا می خوری:  ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ [الفرقان : ۷ ]

تو پیامبر نیستی چون در بازار راه میرویوَ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواقِ [الفرقان : ۷]

گروهی این قرآن را به تو املا کرده انداکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ [الفرقان : ۵]

تیمی به تو در این قرآن کمک می کنند : أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ [الفرقان : ۴]

و . . .

با اینهمه توهین و اذیت های مختلف، فتح مکه صورت گرفت؛ حال تمام اینها اسیر پیامبرند. یکی از مسلمانان بالای کوه می رود و می گوید : الیوم یوم الملحمه «امروز روز انتقام است»

پیامبر او را توبیخ می کند و می فرماید: الیوم یوم المرحمه « امروز روز رحمت است »

داستان ولادت پیامبر

 (به بهانه ۱۷ ربیع الاول ، روز ولادت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله)

EmamSadegh-a-Morabbee.ir-13

امام صادق علیه السلام در روایتی که خلاصه آن را می آوریم می فرمایند:

در صبیحه ولادت آن جناب، هر بتی که بر روی زمین بود، بر رو در افتاده بود و ایوان کسری بلرزید و چهارده کنگره از آن ساقط شد و دریاچه ساوه، آبش فرو رفت و در وادی (سماوه) آب جاری شد و آتشکده فارس ‍ خاموش شد و حال آنکه هزار سال بود که خاموش نشده بود و نوری در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و منتشر گردید تا به مشرق عالم رسید و سریر هر سلطانی از سلاطین دنیا در آن صبح سرنگون شده بود و در آن روز، هیچ سلطانی نتوانست تکلم کند و تمامی گنگ شده بودند و علم کهنه و سحر سحره باطل شد و هر کاهنی که بود میان او و همزادش ‍ – که خبرها به او می گفت – جدائی افتاد و ابلیس در آن وقت صیحه زد و ابالسه خود را جمع کرد.

ابالسه گفتند: ای سید ما! چه ترا به فزع در آورده؟ گفت: وای بر شما همانا حادثه عجیبی در زمین واقع شده که از زمان رفع عیسی (ع ) تا به حال واقع نشده. بروید و بگردید ببینید چه واقع شده برای من خبر آرید.

برفتند و برگشتند و گفتند: چیزی نیافتیم.

ابلیس گفت: استعلام این امر، کار من است، پس فرو رفت در دنیا و جولانی کرد تا بر حرم مکه رسید. دید که اطراف حرم را ملائکه فرا گرفته اند. خواست داخل حرم شود، او را صیحه زدند؛ برگشت و از طرف کوه (حرا) داخل شد. جبرئیل او را صیحه زد که بر گرد، لعنت خدا بر تو باد.

گفت: ای جبرئیل! از تو سؤالی دارم ، بگو که امشب چه حادثه رو کرده؟

فرمود: ولادت محمد صلی الله علیه وآله واقع شده.

گفت از برای من در او نصیبی هست؟ فرمود: نه.

گفت: در امت او، من بهره دارم؟ فرمود: بلی.

گفت: راضی شدم.

[ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۱۵، ص: ۲۵۹]

نکته:

یکی از بهترین اعمال روز ولادت پیامبر اکرمروزه” گرفتن است  و از برای آن ، فضیلت بسیار است و روایت شده که هر که این روز را روزه بدارد، ثواب روزه یکسال برای او، نوشته شود، و روزه ی این روز، یکی از چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه، ممتاز است .

(متن عربی روایت را در بخش نظرات این مطلب ببینید)

یازده بار زیارت در هر هفته!

 (به بهانه اربعین سید و سالار شهیدان)

arbaein2

حنّان بن سدیر، از پدرش در ضمن حدیث طویل مى‏گوید:

حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

اى سدیر، این حق بر تو نیست که قبر حسین علیه السّلام را در هر جمعه پنج مرتبه و در هر روز یک بار زیارت کنى عرض کردم: فدایت شوم بین ما و بین آن حضرت فرسخ‏هاى بسیار فاصله است.

حضرت فرمودند:

بر بام منزل برو سپس بطرف راست و جانب چپ خود توجه کن بعد سر به آسمان بلند کن، سپس سر را بطرف قبر امام حسین علیه السّلام برگردان و بعد بگو:

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‏

هر گاه چنین نمودى ثواب یک زوره برایت منظور مى‏شود. زوره یعنى یک حج و یک عمره.

سدیر مى‏گوید: بسى روزها بیش از بیست مرتبه حضرت را این طور زیارت مى‏کردم.

[کامل الزیارات-ترجمه ذهنى تهرانى، صفحه : ۸۶۹]

**منبرک**