خانه / بایگانی برچسب: داستان کوتاه علما

بایگانی برچسب: داستان کوتاه علما

تصادف جوان با یک عالم

(به بهانه ۲۳ ربیع الاول؛ سالروز ارتحال آیینه اخلاق، میرزاجوادآقا تهرانی)

16داستانک:

حاج آقای امانی تعریف می‌کردند:

روز رحلت میرزا جوادآقا، ساعت ٢ بعدازظهر توی تاکسی نشسته بودم که یک وقت رادیو خبر فوت را اعلام کرد. تا این خبر اعلام شد یک‌هو راننده تاکسی زد توی سرش. به شدت منقلب شد. ماشین را کشید کنار و مدتی حالت گریه داشت.

 آقای امانی می‌گفت: «حالا من که روحانی بودم، این‌قدرتحت تاثیر قرار نگرفته بودم. برای همین یک مقدار که گذشت، از او سؤال کردم: «شما با ایشان آشنایی داشتی؟ مثلا از ارحام و خویشان ایشان یا از همسایگان مرحوم میرزا هستی؟»

گفت نه آقاجان.

گفتم پس چرا این قدر منقلب شدی؟

گفت: «من یک خاطره از ایشان دارم. خاطره ‌ام این است که یک روز سوار دوچرخه از کوچه محل زندگی میرزا (کوچه مستشاری) رد می‌شدم. سر پیچ که رسیدم، ظاهرا میرزا جواد آقا هم عصازنان از آن سمت می‌آمدند و من متوجه ایشان نشدم. برای همین تا پیچیدم کنترلم را از دست دادم و خوردم به ایشان. من از روی چرخ افتادم پایین. ایشان هم یک طرف افتادند. حتی عمامه هم از سر ایشان افتاد. ولی هنوز بلند نشده بودم که دیدم ایشان قبل از اینکه بروند سراغ عمامه‌شان از جایشان بلند شدند. آمدند و پرسیدند:

پسرم طوری‌ ات نشد؟» شروع کردند دست کشیدن روی صورت من. خاک را از روی سر و صورتم تمیز کردند.

گفتم: آقا من زدم به شما. گفتند: من هیچ طورم نیست. تو کاریت نشد؟ مشکلی برای تو پیش نیامد؟

آقای امانی می‌گفتند این آقا خاطره دیگری از مرحوم میرزا نداشت. گویا آن‌جا هم ایشان را نشناخته بود. ولی بعدها متوجه شده بود که ایشان میرزا جواد آقای تهرانی است [ روزنامه شهرآرا ۲۵ دی ۱۳۹۳]

(جهت مطالعه ۲۰ داستان کوتاه از این عالم بزرگ؛ اینجا را کلیک نمایید و جهت دریافت فایل چاپ پوستر  اینجا را کلیک نمایید)

۲۰ داستان کوتاه و خاطره از زندگی آیه الله علی صفایی حائری (عین صاد)

 

دریافت فایل با کیفیت جهت نصب در تابلو اعلانات

توجه : این متون در برگه های ” ابر و باد” یا “تذهیب” متناسب برای ایام۲۲تیر سالروز ارتحال آیت الله علی صفایی حائری (عین صاد)  جهت نصب در مسجد ،  پایگاه بسیج ، دانشگاه ، اداره و یا … می باشد.

زندگینامه آیت الله صفایی حائری ( عین – صاد )

آیت الله على صفایى حایرى (۱۳۷۸ – ۱۳۳۰) اندیشمند فرهیخته، عارف شیدا و نویسنده و شاعر بى‏آرام، در شهر قم به دنیا آمد و دوره‏ى کودکى و نوجوانى را در این شهر سپرى نمود.

پس از آشنایى با ادبیات کودکان در سطح مجلّه‏هاى کودک آن روزگار و دست‏یابى به ادبیات نوجوان در سطحى گسترده‏تر، در چهارده سالگى به تاریخ ادبیات ایران و ادبیات معاصر جهان روى آورد و با شاهکارهاى ادبى، در هر دوره آشنا شد..  

   شاید مهم‏ترین پدیده در این دوره از حیاتش، «تجربه‏ى شهود»ى است که در پانزده سالگى داشته است. و همین تجربه‏ى شگفت، سرآغاز پیدایش دگرگونى و تحوّل شگرفى  در سراسر زندگیش گردید. البته او، پیرامون این پدیدهجز به اشاره، در چند سطر کوتاه از کتابى – یادکردى نداشته است.

در شانزده سالگى، با زنى فداکار و نمونه، پیمان همسرى بست و در نوزده سالگى، نخستین فرزندش تولّد یافت. و با این تولّد – به تعبیر خودش – زندگى آرام و ساده‏اش، دست‏خوش بلاءها و شورها ولطف‏هایى شد.  

  در هیجده سالگى، نخستین کتابش را با عنوان « مسؤولیت و سازندگى» به نگارش درآورد؛ که به واقع، شالوده و ساختار تفکّرش، بر این پایه استوار گشت. در این کتاب، «تربیت و سازندگى» را نخستین نیاز انسان و زیربناى حرکت او برمى‏شمرد

صفایى با نبوغ سرشارى که از پدرانش به میراث مى‏برد ،در عنفوان جوانى به درجه‏ى اجتهاد در فقه نایل آمد.

 او به قرآن و نهج‏البلاغه، عاشقانه انس مى‏ورزید و مبانى و روش‏هاى تربیت و سازندگى را، در این سرچشمه‏ها مى‏کاوید. بیش از سى اثر مکتوبى که از او در زمینه‏هاى دینى، تربیتى، نقد و شعر بر جاى مانده، از گستردگى و عمق مطالعات و تتبّعاتش حکایت مى‏کند.

 غالب کتاب‏هایش با نام «عین. صاد» منتشر مى‏شد؛ که مخفّفى از نام و نام خانوادگى‏اش بود

  در سفر و حضر، همواره به تربیت و سازندگى نیروهاى کارآمد مى‏پرداخت. و اگر در دورترین منطقه‏ى کشور، زمینه‏ى تربیتى مى‏یافت، رنج سفر را بر خویش هموار مى‏ساخت و به سوى آن مى‏شتافت. و در این راه، شب و روز را نمى‏شناخت. به ویژه، براى جوانان بیش‏ترین ارج و برترین ارزش را قایل بود. همین بود که پیرامونش نیز، از حضور و همراهى جوانان، هیچ‏گاه خالى نشد.

درِ خانه‏اش و آغوش مهربانش، چه روز و چه شب، همواره به روى همگان باز بود. بسیار اتّفاق مى‏افتاد که در نیمه‏هاى شب – که تاریکى و خواب و سکوت بر سر شهر و ساکنان آن سایه مى‏افکند – پذیراى جوانان محروم و بى‏پناه مى‏گشت.

سرانجام آیت الله علی صفایی حایری در روز ۲۲ تیرماه ۷۸ در سانحه رانندگی در مسیر زیارت علی بن موسی الرضا  به محبوب خود پیوست

***************

مفت خور

چنان که مرسوم است برخى اشکال مى گیرند که چرا طلبه ها کار یدى نمى کنند و حال آن که على(علیه السلام) کار مى کرد; یادم نیست که کسى همین مطالب را به صورت پرسش مطرح کرد یا خود ایشان فرمود:

على(علیه السلام) که روى زمین کار مى کرد، به این خاطر بود که او را از کار کردن روى استعدادها محروم کرده بودند و گرنه هرگز آدم ها را رها نمى کرد.یکى از برادران طلبه که گویا دل آزردگى زیادى از برخورد برخى بى انصاف ها داشت پرسید: راستى به نظر شما مفت خور کیست؟فرمود: مفت خور کسى است که مشغول انجام تکلیف نباشد. اگر پزشکى بتواند پزشک تربیت کند، ولى تعلیم را رها کرده و مطب باز کند که خود را تأمین مالى کند، بر مسند وظیفه ننشسته است.

***************

ادامه داستان ها در ادامه نوشته ادامه نوشته »

**منبرک**