خانه / داستانی (صفحه 12)

داستانی

در این بخش منبرک های داستانی را می توانید ببینید.

خسارت بزرگ

نماز صبح

شخصی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و استخاره کرد، استخاره بد آمد، ولی او آن را نادیده گرفت و به مسافرت تجارتی رفت، و اتفاقاً به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد.

وقتی بازگشت خدمت امام رفت و گفت: یادتان هست که استخاره برایم کردید و بد آمد؟ اما من آن را ندیده گرفتم و سود هم بردم.

حضرت فرمود: یادت هست در فلان منزل خسته بودی نماز مغرب و عشاء را خواندی، شام خوردی و خوابیدی، و هنگامی که بیدار شدی آفتاب صبح زده بود، و نماز صبح تو قضا شد؟

عرض کرد: آری، یا بن رسول الله.

فرمود: اگر خدا دنیا و هر چه در آن است را به تو داده بود جبران آن خسارت معنوی نمی شود.

منبع: جهاد با نفس، جلد ۱ صفحه ۶۶

 

همچنین مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید:

«اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش (نابود) خواهد شد».

بازی با کودکان

بازی

پیامبر (صلی الله علیه و آله): یا «مَنْ کانَ عِنْدَهُ صَبِىٌّ فَلْیَتَصابَ لَهُ»، هر کس با کودک سروکار دارد ، با او کودکانه رفتار کند.

منبع: وسائل الشیعه- جلد ۱۵

هر کسی که هستیم و هر مقامی که داریم، باید با بچه کوچک بچگی کنیم و با او بازی کنیم. امروزه پدر و مادرها حوصله بازی با بچه را ندارند. فکر می کنند اگر برای بچه شان تبلت، موبایل یا لپ تاپ بخرند فرزندشان از بازی اشباع می‌شود.

این بازی های مجازی کجا جای بازی با پدر و مادر را می گیرد؟ بازی با بچه اصلا هزینه ای ندارد. مثلا به بچه یک دکمه بدهیم تا آن را نخ کند، با این بازی تمرکزش هم زیاد می شود.

الان پدر و مادر شبکه پویا را می زنند تا بچه صبح تا شب کارتون ببیند. با اینطور چیزها بچه شاد نمی شود. باید با بچه بازی کنیم.

داستانک

در یکی از روزها که رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) به منظور خواندن نماز جماعت عازم مسجد بودند، در راه به گروهی از کودکان برخوردند که در حال بازی کردن بودند. بچه‌ها با دیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست از بازی کشیدند و به سوی ایشان رفتند و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند: «کن جملی»! شتر من باش.

رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) درخواست کودکان را اجابت کردند و مشغول بازی با آنها شدند و این درحالی بود که مردم در مسجد در انتظار ایشان بودند.

بلال که در مسجد همراه مردم منتظر ورود رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) بود، با مشاهدۀ تاخیر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سمت خانه ایشان حرکت کرد. او در راه به رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) رسید و با دیدن صحنۀ بازی کردن ایشان با کودکان خواست تا بچه‌ها را از اطراف ایشان دور کند؛ اما رسول ‌خدا (صلی الله علیه و آله) مانع شدند و فرمودند: برای من دیر شدن زمان اقامۀ نماز از ناراحتی کودکان بهتر است. سپس از بلال خواستند تا به خانۀ ایشان برود و برای کودکان چیزی تهیه نماید تا به این ترتیب بچه‌ها حضرت را رها کنند. بلال رفت و از منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعدادی گردو پیدا کرد و به محضر ایشان بازگشت. رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) گردوها را از بلال گرفتند و به بچه‌ها فرمودند: آیا شتران خود را به این گردوها می‌فروشید؟ کودکان نیز با دیدن گردوها، آنها را از دست پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفتند و ایشان را رها کردند.

قابل توجه کسانی که به بچه ها در مسجد، چیزی می‌گویند.

آیت الله خسروشاهی

(به مناسبت درگذشت آیت الله خسروشاهی)

خسرو شاهی

آیت الله خسروشاهی یکی از علمای بسیار بزرگ و از شاگردان حضرت امام (ره) و علامه طباطبایی بودند.

ایشان درباره نظر آیت‌الله خویی درباره انقلاب اسلامی و قیام امام خمینی (ره) می‌گوید:

«در ابتدای انقلاب به نجف اشرف مشرف شدیم. به خاطر اینکه مرحوم حجت‌الاسلام وثوق تهرانی (باجناق حقیر) شاگرد مرحوم آیت‌الله العظمی خوئی بود به صرف ناهار خدمت ایشان دعوت شدیم. بنده خواستم از برکات انقلاب اسلامی و پلیدی‌های رژیم پهلوی آنچه می دانم معروض دارم». ایشان فرمودند: «در بعضی از اخبار آمده است که شخصی قبل از قیام حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه قیام کرده و راه را برای ظهور آن حضرت آماده می‌سازد و من فکر می‌کنم آن شخص همین آقای خمینی باشد.»

[منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد مطلب: ۶۴۳۷۳]

سلام های نفتی!

سلام نفتی

گاهی وقت ها که در زندگی خود مشکلی نداریم و کمبودی احساس نمی کنیم، در خانه خدا نمی رویم، یا به زیارت امام رضا علیه السلام نمی رویم؛ فقط روزی که به امام رضا علیه السلام نیاز پیدا کردیم به زیارت آقا می رویم.

مثلا شاگردی قبل از اینکه مغازه بزند به استادش سلام قربان و سلام قربان می گوید، اما بعد از اینکه خودش صاحب مغازه می شود دیگر به استادش سلام نمی کند.

اسلام این طور عبادت کردن و خوش اخلاقی ها را قبول ندارد. خوش اخلاقی نباید به خاطر نیاز باشد بلکه باید به خاطر خدا باشد.

 

داستانک:

یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.

یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟

گفتم: بله!

گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!

من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟

گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند…

از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.

سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.

یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد.

همیشه با خدا

IMG22393128

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ»

[سوره فصلت، آیه ۵۱]

و هر گاه نعمتی به انسان دهیم روی می‏گرداند، و با حال تکبر از حق دور می‏شود، ولی هرگاه مختصر ناراحتی به او رسد تقاضای فراوان و مستمر (برای برطرف شدن آن) دارد.

 

تا وقتی که خدا برای ما نعمت می فرستد، یک بار سر خود را بالا نمی آوریم که ببینیم این نعمت از کجا آمده است. اما کافی است یک مشکل کوچک در زندگی ما به وجود بیاید؛ بلافاصله رو به خدا می کنیم که چرا این مشکل پیش آمد و …

داستانک:

روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ،‌ می خواست ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنش ﺣﺮﻑ ﺑﺰند.

ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمیشود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس ۱۰ هزار تومانی به پایین می‌اندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭگر پول راا ﺑﺮمی‌دارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ می‌گذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش می‌شود.

ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ یک تراول ۵۰ هزار تومانی ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش می‌گذارد!!!

ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا می‌اندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد می‌کند. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ می‌کند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ می‌کند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او می‌گوید…!

 

این داستان شباهت زیادی با ارتباط ما با خدا دارد. انسان چه در دوران نعمت و چه در دوران سختی باید نگاهش به بالا باشد.

فدایی اسلام

(به بهانه ی ۲۷ دی سالروز شهادت حجه الاسلام سید مجتبی نواب صفوی)

نواب 

داستانک:

شهید نواب روزی به دیدار علامه امینی رفتند. علامه امینی به ایشان گفتند: «من حیفم می‌آید از شما، ایران نمانید، شما را می‌کشند. بیایید برویم نجف درس بخوانید. با استعدادی که دارید پیشرفت می‌کنید، مرجع می‌شوید، آن وقت اقدام کنید. هزینه رفتن شما به نجف با من».

 

نواب‌صفوی نگاهی به علامه‌امینی انداخت و مکث کرد و بعد گفت: «اسلام سرباز و درسخوان دارد، سگ [نگهبان] ندارد…  من و برادرانم می‌خواهیم سگ اسلام باشیم …» علامه امینی چشم‌هایش پر از اشک شد، سرش را انداخت پایین و از اتاق بیرون رفت.

نواب صفوی شخصیت مبارزی بود که با اقتدار در برابر ظالمان ایستاد.

شهید مصطفی احمدی روشن

(به مناسبت سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدی روشن)

شهید احمدی روشن

داستانک:

۱- سر قبر نشسته بودم …

باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن ….

از خواب پریدم.

مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.

***

بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.

زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره…

ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی سالگی …

 کمی از سی سالگی اش گذشته بود

باران می بارید شبی که خاکش می کردیم…

۲- شهید احمدی روشن یک بار پیش آیت‌الله خوشوقت رفته بودند و از آیت‌الله خوشوقت پرسیده بودند که “ظهور چقدر نزدیک است؟” آقای خوشوقت فرموده بودند: «این بستگی به این دارد که شما در نطنز چه کار می‌کنید».

وفات حضرت معصومه (علیها السلام)

(به مناسبت وفات حضرت معصومه علیها السلام)

%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d9%85%d8%b9%d8%b5%d9%88%d9%85%d9%87-%d8%b9

داستانک:

آیت‌الله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی نقل می کند: «پدرم، سید محمود مرعشی نجفی (که از زهاد و عباد معروف بود) ریاضت های زیاد و چله های زیادی گذراند تا از محل فبر پنهان خضرت فاطمه (علیها السلام) مطلع شود. شبی در عالم خواب، امام صادق (علیه السلام) را دیده بود که به ایشان می فرماید: سید محمود چه می خواهی؟

عرض می کند: می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء (علیها السلام) کجاست؟ تا آن را زیارت کنم.

حضرت فرموده بود: «من که نمی توانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر او را آشکار کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه (علیها السلام) را به فاطمه معصومه (علیها السلام) عنایت فرموده است، هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا (علیها السلام) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه (علیها السلام) برود».

ایشان در ادامه می فرماید: بعد از این خواب، به قم آمدیم و در قم ساکن شدیم.

الگوهای زندگی

%d8%a7%d9%84%da%af%d9%88

چهارمین مورد از موارد موفقیت بزرگان، الگوی مناسب است.

مثلا خیاط ها بخواهند لباسی را از صفر برش بزنند و بدوزند، کارشان خیلی سخت است اما وقتی الگو دارند کارشان خیلی راحت می شود. ما هم اگر الگوی مناسب داشته باشیم کارمان راحت می شود.

ببینیم پیشوایان، بزرگان و شهدا چطور بودند، ما هم در همان مسیر باشیم.

خداوند در قرآن بیان می فرماید: «واذکر فی الکتاب مریم»، «واذکر فی الکتاب اسماعیل»،«واذکر فی الکتاب ابراهیم»،«واذکر فی الکتاب ادریس»؛ پیامبر اینها را یاد کن. اینها باید الگو شوند.

 الگوهای امروزه ما ائمه، پیامبران، علما و شهدا هستند.

مثلا انسان می خواهد ازدواج کند، شب دامادی اش چه کسی را الگوی خودش قرار دهد؟ چه کسی بهتر از شهید ردانی پور.

داستانک:

شهید مصطفی ردانی پور، شب دامادی یک کارت دعوت به حرم حضرت معصومه(علیه‌السلام) انداخت و یکی را به مشهد فرستاد. به حضرت زهرا(سلام‌اللله علیها) گفت: خانم ما نمی دانیم قبر شما کجاست، از ما قبول کنید. شب در خواب حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) را می بیندT می گوید: کارت به دستتان رسید؟ حضرت می گویند: بله رسید. شهید می گویند: دامادی ما می آیید؟ حضرت می فرمایند: بله می آییم.

خشم و غضب

(به بهانه ولادت امام حسن عسکری علیه السلام)

%d8%ae%d8%b4%d9%85

وَ قَالَ أبی محمد العسکری علیهماالسلام : «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَر».

امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرمایند:

خشم کلید تمام بدیهاست.

منبع: بحار الأنوار –جلد ‏۷۵  – صفحه  ۳۷۳  – باب ۲۹ – مواعظ أبی محمد العسکری…

داستانک:

خانواده مستضعفی به تازگی میزی خریده بودند. بچه خانواده از خوشحالی روی میز بالا می پرد و پایه میز می شکند. پدر عصبانی می شود و سیلی ای به بچه می زند که منجر به کر شدن گوش بچه می شود. در بیمارستان بچه به پدرش می گوید: بابا اگر من بزرگ شدم و یک میز برای شما خریدم، گوش من خوب می شود؟ می گویند پدرش خودش را از طبقه چهارم بیمارستان به پایین پرت کرد.

صبر و استقامت

%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%82%d8%a7%d9%85%d8%aa

یکی دیگر از اسرار موفقیت بزرگان استقامت است.

بعضی ها در امور بد به جایگاهی رسیدند باز هم استقامت کردند. مثلا نادرشاه افشار فرصت نمی کرد پوتین و چکمه اش را از پایش درآورد چون همیشه در حال کشورگشایی بود و به آن چیزی که می خواست رسید.

ما هم اگر می خواهیم به جایگاهی برسیم باید صبر و استقامت داشته باشیم.

خداوند در قرآن به پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) می فرماید: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ …»؛ (آیه ۳ سوره احقاف)

پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند.

داستانک

نماینده آیت الله بروجردی برای تبلیغ به روستایی رفتند که فساد در آنجا اعم از شراب خواری و بی حجابی و … زیاد بود. پس از ورود ایشان به شهر کم کم مردم این کارها را کنار گذاشتند. برخی افراد که می دیدند مردم دیگر به آنها بی توجه اند شروع به تهمت زدن به این عالم کردند. گفتند این عالم شراب می خورد، اهل عمل منافی عفت است، دروغ می گوید و … . ایشان روزی همه مردم را در مسجد جمع کرد و گفت: مردم اگر شنیدید من عمل منافی عفت می کنم باور کنید، اگر شنیدید شراب می خورم باور کنید، اگر شنیدید دزدی کردم باور کنید اما مردم یک چیز را باور نکنید و آن این که من از این روستا رفته ام.

بصیرت سیاسی

(به مناسبت حماسه ۹ دی)

%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c

یکی دیگر از انواع بصیرت، بصیرت سیاسی است. مصداق مهمش شما مردم هستید که در سال ۸۸ نگذاشتید ایران مانند سوریه شود. در کشور ما هم داعش بود منتهی به رنگ سبز بود، سیاه نبود.

مگر فتنه گرها، شهید صدرزاده را که در راه دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) به شهادت رسید، با قمه نزدند؟

مگر شهید ذوالفقاری، از شهدای مدافع حرم را -که کتاب پسرک فلافل فروش در مورد ایشان به چاپ رسیده است- با آجر به صورتش نزدند؟

مگر شهید ستاری را جلوی دوربین آتش نزدند؟

مگر در روز عاشورا یک خانم چادری را به جرم چادری بودن عریان نکردند؟

مگر یکی از مسئولین نیروی انتظامی را عریان نکردند؟

خیلی از اینها را تلویزیون نشان نداد. شما در اینترنت جستجو کنید: لحظه آتش زدن شهید ستاری در سال ۸۸٫ ببینید چطور جلو زن و فرزندش ایشان را آتش می زنند؟

مگر عکس امام (ره) و آقا را آتش نزدند؟

مگر به مسجد حمله نکردند و آن را آتش نزدند؟

مگر به پایگاه های بسیج حمله نکردند؟

اینها داعش بودند، مگر داعش شاخ و دم دارد؟

اما مردم در مثل امروز آمدند و چه حماسه ای درست کردند.

داستانک

شخصی به شهید بهشتی گفت: آقا مگر نمی دانید بنی صدر خائن است؟ پس چرا به امام نمی گویید تا او را عزل کنند. شهید بهشتی گفتند: من خودم سال ۴۳ بنی صدر را به امام معرفی کردم و گفتم ایشان دانشجوی فعالی است. اما امام فرمودند من یکی دو مورد از مقالات ایشان را خوانده ام و به ایشان مشکوکم. بار دیگر در سال ۵۷ که این جریان را فراموش کرده بودم،  بنی صدر از من خواست که برایش از امام تأییدی بگیرم. ایشان دوباره به من گفتند که من به ایشان مشکوکم! حالا شما می خواهید که من امام را از مسائل کشور مطلع کنم!؟

این بصیرت می شود، که انسان ۱۰ سال قبل، ۲۰ سال بعد را تشخیص دهد.

مردم ما هم با بصیرت بودند، قبل انتخابات تشخیص دادند که بهانه سر رئیس جمهور نیست، بهانه برای جمهوری اسلامی و اصل اسلام است.

 

بصیرت اجتماعی

%d8%a8%d8%b5%db%8c%d8%b1%d8%aa-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c

عثمان ابن مظعون از یاران برجسته پیامبر(صلی‌الله علیه و آله و سلم) بود که بعد از فوت سه فرزند پیامبر(صلی‌الله علیه و آله و سلم) و دفن آنها کنار ایشان، پیامبر فرمودند امید دارم به خاطر عثمان ابن مظعون فرزندان من هم مورد مغفرت قرار گیرند و حضرت امیر(علیه‌السلام) نیز به عشق او، اسم فرزندشان را عثمان گذاشتند.

عثمان ابن مظعون به دلیل بی بصیرتی مدتی در بیابان عبادت می کرد و گوشه گیر شده بود که پیامبر(صلی‌الله علیه و آله و سلم) او را توبیخ کرد و به او پیام فرستاد که من که پیامبر هستم همسر و فرزند دارم، گوشت می خورم.

شخصیتی با چنین جایگاهی در جایی بی بصیرتی می کند.

انسان اگر بصیرت اجتماعی داشته باشد این کار را نمی کند. امروز بصیرت اجتماعی همین است. بعضی از افراد فکر کردند اگر به سیاست کار نداشته باشند و حرف های ضد انقلابی بزنند محبوب ترند. البته درست فرض کرده اند امروزه محبوب ترین افراد ضد انقلاب ها هستند. یا آخوندهایی که می گویند چکار داریم در سیاست دخالت کنیم، اینها بصیرت اجتماعی ندارند.

وسط فتنه ۸۸ یکی از همین آخوندهای معروف که به سیاست کاری ندارد به خودم گفت: شما که اینقدر در مناظرات شرکت می کنید و دم از انقلاب می زنید، کار این انقلاب تمام شده است. چند روز دیگر راس جامعه را بر می دارند و شما را هم اعدام می کنند.

بصیرت اجتماعی این است که ببینیم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) الان چه می گویند؟ همان را انجام دهیم. گاهی وقت ها لازم است سری روی نی برود، گاهی لازم است در محراب فرقی شکافته شود… انسان باید به وظیفه اش عمل کند.

حضور قلب در نماز

%d8%ad%d8%b6%d9%88%d8%b1-%d9%82%d9%84%d8%a8-%d8%af%d8%b1-%d9%86%d9%85%d8%a7%d8%b2

یکی از دغدغه های نماز خوان ها، عدم حضور قلب در نماز است.

چکار کنیم که حضور قلب پیدا کنیم؟

پیامبر مکرم اسلام (صلی‌الله علیه و آله) می فرمایند: «اگر نبود که قلب شما چراگاه شیطان باشد و پرگویی نمی‌کردید، هر آینه هرچه من می شنیدم شما هم می‌شنیدید».

«مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَن کَثُرَ خَطَؤُهُ ماتَ قَلْبُهُ»؛ هرکس کلامش زیاد شد خطایش زیاد می‌شود و هرکس خطایش زیاد شد قلبش می‌میرد.

داستانک

از علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان سوال کردند، چکار کنیم حضور قلب در نماز پیدا کنیم؟ ایشان فرمودند: زیاد حرف نزنید.

حیا از خدا

%d8%ad%db%8c%d8%a7

از حضرت علی (علیه‌السلام) نقل شده است: «در هر کس چهار خصلت باشد ایمان آن شخص کامل می شود.»

یکی از آن خصلت ها، حیا است. کسی که حیا داشته باشد یک چهارم ایمانش کامل می شود و کسی که حیا نداشته باشد دینی هم ندارد، به خصوص حیا از خدا. کسی که از خدا خجالت بکشد جایگاه بالایی پیدا می کند.

داستانک

موقعی که زلیخا حضرت یوسف (علیه‌السلام) را احضار کرد گفت: چه شده؟ چرا خجالت می کشی؟ ایشان گفت: از خدای خودم خجالت می کشم. زلیخا پارچه ای برداشت و چشم بت را پوشاند. حضرت یوسف (علیه‌السلام) گفت: تو از یک قطعه سنگ خجالت کشیدی، توقع داری من از خدای خودم خجالت نکشم؟

حضرت یوسف (علیه‌السلام) حیا کرد، خداوند هم چقدر به حضرت یوسف عنایت کرد. از قعر چاه عزیز مصر شد و علم تعبیر خواب ایشان که دیگر هیچ کس مانند حضرت یوسف (علیه‌السلام) نبود.

**منبرک**