خانه / داستانی / صحنه ای دردناک

صحنه ای دردناک

 

(به بهانه ۲۶ مردا د سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن)

کتابهای خوبی در زمینه اسرا نوشته شده ، که بعضی از آنان بسیار شاخص و زیباست که ازجمله ی آنان می توان به ۲ کتاب اشاره کرد: ۱٫ کتاب “حکایت زمستان” اثر سعید عاکف و ۲٫ کتاب “پایی که جا ماند”  اثر سید ناصر حسینی پور

در هر ۲ کتاب خاطرات عجیبی از دوران اسارت دیده می شود که می توان به عنوان نمونه به یکی از خاطراتی که در کتاب “پایی که جا ماند ” اشاره کرد:

 تکیه کلامش “کلکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب” بود. چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید.

از حالاتش پیدا بود تعادل روانی ندارد. از من که دور شد، حدود ده پانزده متر پشت سرم، کنار جنازه یکی از شهدا که وسط جاده بود ایستاد.

جنازه از پشت به زمین افتاده بود. نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه اش ایستاد و یک دفعه چوبِ پرچمِ عراق را به پایین جناق سینه ی شهید کوبید، طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت.

آرزو می کردم بمیرم و زنده نباشم.

(پاورقی: تا زمانی که پدر و مادر شهید در قید حیات هستند نمی توانم نام او را در این کتاب ببرم. با برادرش که صحبت می کردم گفت: مادرم ناراحتی قلبی دارد. تا زنده است اسم برادرم را در کتاب ننویس. امیدوارم مادر این شهید سال ها زنده باشند. ترجیح می دهم سال ها بعد به منظور ثبت جنایات رژیم بعثی عراق در جنگ، نام او را بنویسم.)  [صفحه ۸۴]

جهت تمایل به مطالعه ۲۰ داستان کوتاه از آزادگان  اینجا را کلیک نمایید

همچنین ببینید

نماینده ای مثل مدرس …

  حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه )می فرمایند: سعى کنید مثل مرحوم مدرس را ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 − دوازده =

**منبرک**