خانه / بایگانی برچسب: پاسخ به شبهات

بایگانی برچسب: پاسخ به شبهات

شبهه ای در خصوص وضو

 

یکی از شیوه های مهم دشمن در جنگ نرم ، ایجاد شبهه است که معمولا این شبهات بسیار سطحی است

مردم، خصوصا جوانان عزیز ، باید در هنگام برخورد با شبهه، به یک کارشناس رجوع نمایند تا این تیغ از ذهن آنان خارج شود.

به عنوان نمونه : یکی از شبهاتی که در این چند روز مطرح شده است این مطلب پیرامون وضوست که بیان می شود : در کتاب بحارالانوار جلد ۴۸ صفحه ۳۸ مطلبی از امام کاظم آمده است که :

فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ مِنَ الِاخْتِلَافِ فِی الْوُضُوءِ وَ الَّذِی آمُرُکَ بِهِ فِی ذَلِکَ أَنْ تَتَمَضْمَضَ ثَلَاثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَکَ ثَلَاثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْیَتِکَ وَ تَمْسَحَ رَأْسَکَ کُلَّهُ وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَیْکَ وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَیْکَ إِلَى الْکَعْبَیْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِک‏

« حضرت نامه بدین مضمون مرقوم فرمود اختلافى را که نوشته بودى اطلاع یافتم و اکنون دستور العمل تو بدین کیفیت است که سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق مى‏نمائى و سه دفعه صورتت را میشوئى و آب میان موى ریش خود میرسانى و دست را از انگشتان تا مرفقین میشوئى و همه سرت را مسح میکنى و ظاهر دو گوش و باطن آنها را نیز دست میکشى و پاهایت را سه مرتبه تا کعبین میشوئى و از این دستور العمل تجاوز نمیکنى»

پس شما شیعیان چه میگویید که باید سر و پا را مسح کنیم در حالی که امام خودتان چیز دیگری می گوید ؛ حال فهمیدید چقدر دروغگویید، همه چیزتان همین گونه است …

________________________________________________

حال اگر این شبهه وارد شد چه جوابی بدهیم :

اما پاسخ : این فراز از روایت از وسط روایتی طولانی گرفته شده است ملاحظه فرمایید:

محمد بن فضل گفته در خصوص مسح پا،در هنگام وضو میان اصحاب ما اختلاف بود که آیا از سر انگشتان تا کعبین یا از کعبین تا سر انگشتانست.

على بن یقطین نامه حضور حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام تقدیم کرده و عرضه داشت در خصوص مسح رجلین، اصحاب ما اختلاف کرده‏اند هر گاه صلاح باشد دستور العملى براى من مرقوم فرمائید تا مساوى با آن عمل کنم حضرت نامه بدین مضمون مرقوم فرمود اختلافى را که نوشته بودى اطلاع یافتم و اکنون دستور العمل تو بدین کیفیت است که سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق مى‏نمائى و سه دفعه صورتت را میشوئى و آب میان موى ریش خود میرسانى و دست را از انگشتان تا مرفقین میشوئى و همه سرت را مسح میکنى و ظاهر دو گوش و باطن آنها را نیز دست میکشى و پاهایت را سه مرتبه تا کعبین میشوئى و از این دستور العمل تجاوز نمیکنى.

چون این نامه به على بن یقطین رسید از آنچه حضرت ابو الحسن که بر خلاف اجماع مردم شیعه مذهب است مرقوم فرموده بود سخت بشگفت آمد آنگاه با خود گفت آقاى من از آنچه مرقوم فرموده کاملا باخبر است و بر من لازمست از فرمان او سرپیچى ننمایم در نتیجه على بن یقطین مطابق با همان دستور العمل رفتار میکرد و براى امتثال فرمان واجب الاذن حضرت موسى بن جعفر بر خلاف همه مردم شیعه عمل مى‏نمود.

روزی در حضور هارون از وى بدگویی کرده و گفتند او شیعه و مخالف با مرام تست.

هارون بیکى از نزدیکان خود گفت بسیارى از اوقات در خصوص على بن یقطین حرفهائى بمن زده‏اند و او را بر خلاف رویه ما و تمایل بمذهب رافضیها متهم ساخته‏اند و من هیچ گونه تقصیرى از او ندیده و مکرر او را آزمایش کرده و کارى که موجبات اتهام او را فراهم سازد از نامبرده بظهور نرسیده میخواهم تو پنهانى او را بمعرض آزمایش قرار دهى بطورى که نفهمد از ناحیه من است که ممکن از من بیمناک شود و ما به مقصود خود نرسیم همان وقت باستحضار هارون رسانید که شیعیان در وضو و انجام آن با سنى مذهبان مخالفند و در این عمل عبادى سهل انگارى میکنند و پاهاى خود را نمیشویند اینک اگر بخواهید اتهام او به ثبوت رسد باید او را در هنگام وضو آزمایش نمائید

 هارون هم همین رویه را پسندیده گفت آرى ممکن است على بن یقطین را به این کیفیت آزمایش کرد. مدتى از این پیش‏آمد گذشت تا اینکه او را بانجام کارى در منزل خود مأموریت داد و چون هنگام نماز میرسید على بن یقطین بحجره معینى میرفت و همان جا وضو میگرفت و نماز میخواند روزى موقع نماز، هارون پشت دیوار ایستاده بطورى که على او را نمیدید.

على فرمان داد آب وضو حاضر کردند سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق کرد و سه مرتبه صورتش را شست و آب میان موى ریش خود رسانید و دو دستش را سه مرتبه تا مرفق شست و سر و دو گوشش را مسح کرد و سه مرتبه پاهایش را شست.

 چون هارون این گونه وضو گرفتن را از وى دید تاب نیاورده خود را ظاهر کرد و گفت دروغ میگوید کسى که خیال میکند تو رافضى هستى و به همین دستور العمل حال او پیش هارون به سرحد کمال رسید.

فاصله نشد نامه از حضرت موسى بن جعفر رسید: از این به‏بعد همان طور که خدا فرموده وضو بگیر یعنى یک مرتبه صورتت را به عنوان وجوب و یک بار بعنوان استحباب بشوى و دو دستت از مرفق تا سر انگشتان وضو بده و پیش سرت و ظاهر دو پایت را از زیادى آب وضو مسح کن زیرا از این پس بیمى بر تو نیست و آسوده باش            منبع: بحار الأنوار ؛ جلد ‏۴۸ ؛صفحه ۳۸

حال ملاحظه فرمودید پاسخ به این شبهات چقدر راحت است فقط مراجعه به اسلام شناس می خواهد و حق پذیری

چگونه صدای رقیه به یزید رسید؟

(به بهانه ماه محرم )

چند روز پیش شخصی شبهه ای را در نظرات وبلاگ گذاشته بود

شبهه:

شما آخوندها میگویید: در خرابه شام رقیه یاد پدرش را کرد و همه به گریه افتادند و صدای آنان به یزید رسید .

حال سوال اینجاست که چگونه صدا ، از داخل خرابه به قصر رسیده است؟ آیا این دروغ نیست ؟

پاسخ

معاویه در حال ساخت قصری به نام کاخ خضری بود ، برای همین خانه هایی را خرید تا قصر را بنا کند

یکی از این خانه ها متعلق به پیر زنی بود که حاضر به فروش خانه ی خود نبود و می گفت می خواهم در همین جا زندگی کنم و بعد از مرگم نیز قبرم درون خانه ام باشد.

معاویه دستور داد خانه را خراب کنید ، اما عمرو عاص مخالفت کرد و گفت :

“عرب همیشه در آرزوی حاکمی عادل بوده و تو می توانی از این فرصت استفاده تبلیغاتی کنی ؛ به این صورت که قصر را بسازی و آن خانه را خراب نکنی . آنوقت هرکه از درب قصر وارد شود اولین سوالی که برایش پیش می آید این است که این خانه ی خرابه در وسط قصر چه می کند و ما به او پاسخ می دهیم که عدالت ما به ما اجازه ی خراب کردن خانه ی پیر زن را نمی دهد “

این جریان اتفاق می افتد و بعد از مدتی پیر زن از دنیا می رود و معاویه باز هم آن خانه را خراب نمی کند .

در زمان یزید با وجودی که این خانه به خرابه تبدیل شده  باز هم این نیرنگ ادامه پیدا می کند

زمانی که اسرا را به شام می آورند ، در آن خرابه قرار می دهند و آن خرابه داخل حیاط  قصر بوده است 

منبع: کتاب ریحانه کربلا، نوشته عبدالحسن نیشابوری، صفحه۱۰۱

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

عبادت یا عبودیت ؟ مسأله این است

 

عبادت مهم تر است یا عبودیت ؟

بسیاری عبادت را مشروط میکنند ومیگویند : تا دلیلش را ندانیم انجام نمیدهیم !!!

مثلا : تا ندانیم چرا تراشیدن ریش حرام است …

 و یا تا ندانیم چرا شستن دستها در وضو از بالا به پایین است …

و یا ما که بعد از جنابت حمام می رویم ؛چرا باید به این ترتیب غسل کنیم

 و …

اما اگر کسی عبودیت داشت “چرا”  نمی گوید

 

روایتی فوق العاده مهم و کارگشا :

قال الإمام الصادق – علیه السلام – :أمر الله إبلیس بالسجود لآدم، فقال: یا رب وعزتک إن أعفیتنی من السجود لآدم لأعبدنک عباده ما عبدک أحد قط مثلها، قال الله جل جلاله: إنی احب أن اطاع من حیث ارید.

امام صادق – علیه السلام – فرمودند: خداوند به ابلیس دستور داد بر آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا! سوگند به عزتت که اگر مرا از سجده بر آدم معاف داری تو را چنان پرستشی کنم که هرگز کسی مانند آن تو را نپرستیده باشد. خداوند جل جلاله فرمودند: من دوست دارم آن گونه که اراده می کنم اطاعت شوم.

منبع:

بحار الأنوار، جلد ۶۳، صفحه  ۲۵۰

 داستان :

مفضل بن عمر می گوید :من و عبدالله بن ابى یعفور خدمت امام رسیدیم . امام براى پذیرایى از ما میوه آورد، اما عبدالله به ایشان عرضه داشت که براى ناراحتى معده اش نمى تواند چیزى بخورد.

سپس عبدالله به امام گفت ((اى امام بزرگوار، شما مى دانید که من همواره از شما اطاعت کرده ام و هر چه گفته اید نه نگفته ام ، اگر این انار را نصف کنید و بگویید این نیمه حرام است و نیمه دیگر حلال است من بدون چون و چرا قبول مى کنم ، چون حرف شما حجت است )).

امام به او فرمود ((خدا رحمتش را شامل حالت گرداند)). سپس عبدالله بیمارى اش و درمان آن را که پزشک گفته باید شراب بخورد را به امام گفت و پرسید :حال چه مى فرمایید

امام صادق (علیه السلام ) به او فرمود:شراب حرام است ، هرگز شراب ننوش ، این شیطان است که تو را وسوسه مى کند و مى خواهد به بهانه شفاى دردت ، شراب به تو بنوشاند، اگر از شیطان نافرمانى کنى ؛ او نیز ماءیوس مى شود و دست از تو برمى دارد

از این سخن امام ، عبدالله خوشحال شد و دلش آرام گرفت . از امام خداحافظى کردیم و بازگشتیم . روز به روز حال عبدالله بدتر شد، اقوامش ‍ شراب آوردند تا او بنوشد، اما او نخورد.

مفضل ، من شنیده ام اگر براى معالجه باشد اشکالى ندارد.

اگر اشکال نمى داشت امام صادق او را منع نمى کرد… به هر حال ، روزهاى آخر عمرش را در بستر گذراند، پسر عمویش به او گفته بود ((بیچاره ، بخور اگر شراب ننوشى مى میرى )). عبدالله نیز در جوابش گفته بود ((به خدا قسم یک قطره هم نخواهم نوشید)). چند روزى در بستر ماند و درد را تحمل کرد. خداى متعال هم او را براى همیشه شفا داد.

منبع :

رجال کشى، صفحه ۲۴۷ تا ۲۴۹

**منبرک**