خانه / بایگانی برچسب: وصیت نامه شهدا

بایگانی برچسب: وصیت نامه شهدا

وصیت نامه تکان دهنده

مهرپاک

اخلاص یا کار کردن برای خدا درجاتی دارد. بعضی ها چقدر زیبا و حیرت انگیز، به قله اخلاص رسیده اند.

مثلا ما دعا می کنیم شهید شویم؛ اما در دلمان دوست داریم عکسمان را روی قبرمان بزنند یا از ما فلان خاطره خوب را تعریف کنند، یا مقبره مان جایی باشد که همه ببینند…

اما بسیاری از شهدا اینطور نبودند. شهید محمدرضا مهرپاک، از نخبگان پزشکی کشور، وصیت نامه تکان دهنده ای دارد که نشان از اخلاص بالای اوست:

هیچ کس وقتی بدن پاره پاره ام را دید گریه نکند. احدی بر جسم بی روحم اشک نریزد. چرا که این تن جز قفس نیست؛ پوست و استخوانی بیش نیست. این بدن پوسته صدفی بیش نیست، مرواریدش را تقدیم یارکرده ام و حقش هم همین است.

برای من قبری نسازید و مرا از یادها ببرید، چون من نبودم و منی وجود نداشتـه است. می خواهم همه جز او مرا از یاد ببرند!

می خـواهم تنها باشم و شما مرا از این تنهایی باز ندارید، هر کس می خواهد بهترین راه را انتخاب کند، باید بیشترین بها را بدهد. من نیز چنین کرده ام. پس مرا بر این شهادت ناراحت نشوید که بسیار سود برده ام.

امانت هایی که به صاحب اصلی خود رسیدند/ بماند بر صفحه تاریخ

از سفارشات مکرر امام خمینی (رحمت الله علیه) و مقام معظم رهبری (حفظه الله)، مطالعه وصیت نامه شهدا است.

هر بار که انسان وصیت نامه شهدا را مطالعه می کند می بیند که ایشان چقدر رشد پیدا کرده اند. و ثمره یک عمر مجاهدت و تلاش آنها در وصیت نامه ایشان آمده است.

بخشی از وصیت نامه یک شهید آذری زبان به نام مهدی امینی، از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق را با هم بخوانیم. زمانی که دست نوشته های این شهید را نزد مقام معظم رهبری می برند، ایشان زیر این دست نوشته ها می نویسند:

«وصیت نامه و نوشته های مهدی امینی غوغا است».

 

شهید مهدی امینی می نویسد:

تا یادم نرفته بگویم که من و برادرم «جعفر طایفه باقرلو» وصیت نامه‌ای ننوشته‌ایم. چرا که هم وقت نشد و هم مطلبی نداشتیم و در خود لیاقتی سراغ نداشتیم که بنویسیم. مطلب را هر چه بود، شهدا با خون خود بر صفحه تاریخ خونین نهضت حسینی ما نگاشتند و چه خوب نگاشتند. هرکس از ما پیامی و کلامی می‌خواهد، آن را در امام بجوید. سخن را سخن‌سرایان بسیار گفته‌اند و شعر و سرود، شاعران بسیار سروده‌اند و آهنگ و آواز را نغمه سرایان زیاد سرداده‌اند.

هان! ما نه شاعریم و نه سخنران و نه نغمه‌خوان. امانتی بودیم که باید تحویل صاحب اصلی‌مان می‌شدیم. وظیفه‌ای داشتیم که می‌یابد عمل می‌کردیم.

خونی داشتیم که می‌باید در راه اسلام بر خاک اسلام می‌ریختیم تا فردا و فرداها، هزاران هزار حسینی سر از زمین بردارند و دوباره همه جا را کربلا و هر روز را عاشورا سازند. عبدی بودیم که می‌بایست خواسته یا ناخواسته به مولا رجوع داده می‌شدیم و خدای تعالی بر ما منّت گذارد و این رجوع ما را احسن قرار داد و رجوع ما را معراج و پرواز از خاک تا آن سوی افلاک. لذا نه عزم سخن داریم و نه قصد سخنرانی و شعر خوانی و غزل سرایی برای ما بعد از ما.

بخشی از وصیتنامه شهید حاج احمد کاظمی

(به بهانه ۱۹ دی ، سالروز شهادت حاج احمد کاظمی)

16

بخشی از وصیتنامه شهید حاج احمد کاظمی

 الله اکبر  اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علیاً ولی الله

 خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.

 نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند کلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم. …

راستی چه بگویم، سینه‌ام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

چه روزهای خوشی بود .

وقتی به عکس نگاه می‌کنم. از درد سختی که تمام وجودم را می‌گیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بی‌منتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله اکبر خداوندا خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم می‌دهم، شهادت را در همین دوران نصیبم بفرما و توفیق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، انشاء الله تعالی.

 منزل ظهر جمعه ۶/۴/۸۲

(جهت مطالعه ۲۰ داستان کوتاه از این شهید عزیز؛ اینجا و جهت دریافت فایل چاپ پوستر  اینجا را کلیک نمایید)

 

خاطره و فرازی از وصیتنامه شهید کاوه

(به بهانه ۱۱ شهریور سالروز شهادت شهید کاوه)

خاطره ای از شهید محمود کاوه

دختر یک آدم طاغوتی بود .یک روز آمد در مغازه .یادم نیست چه میخواست ، ولی میدانم محمود چیزی به او نفروخت.دختر عصبانی شد ،تهدید هم کرد حتی!

شب با پدرش آمد در خانه مان .نه گذاشت نه برداشت ،محکم زد توی گوش محمود! محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت. می دانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم، برو بیایی دارد. هر جور بود قضیه را فیصله داد.

دختره دو سه بار دیگر هم آمد در مغازه. محمود چیزی به او نفروخت که نفروخت! می گفت:

“ما به شما بی حجاب ها، هیچی نمی فروشیم.”

فرازی از وصیت نامه:

دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد.

 آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.

جهت نیاز به مطالعه ۱۰خاطره از شهید کاوه  اینجا را کلیک فرمایید

**منبرک**