خانه / بایگانی برچسب: روايتي زيبا از امام صادق

بایگانی برچسب: روايتي زيبا از امام صادق

نصیحت به فرزند ۳ ” بعضی از کارها ، عامل اتهام”

 

قال الصادق علیه السلام:  یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ …

۳٫ وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ یُتَّهَمْ

امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم ….

۳٫ و هر کس داخل در جای بدی شود ، متهم خواهد شد

منبع:بحار الأنوار   جلد ۷۵   صفحه ۲۶۱   

این فراز از روایت این جمله را می رساند که ” خود را در معرض تهمت قرار ندهیم “

به عنوان مثال:

مردی گردنبند زرد رنگ به گردن می اندازد ؛ همه فکر می کنند طلاست(در حالی که طلانیست )

شخصی به خانمی در خیابان چشمک میزند ؛ مردم فکر بد می کنند ( حال آنکه آن خانم،همسرش بوده)

با نامحرم در جای خلوتی قرار می گیرد ، مردم او را متهم میکنند

داستانک :

پیامبر اکرم در حال اعتکاف بود . زنی آمد و مدتی با ایشان صحبت کرد و بعد برخاست و رفت .

در این هنگام دو نفر از اصحاب از کنار پیامبر عبور کردند و به آن حضرت سلام نمودند .

فوراً پیامبر خدا فرمود:این زن صفیه ،همسرم بود

آن دو عرض کردند ای رسول خدا ما به شما شک نداشتیم

 پیامبر فرمود: شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.

 فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا

منبع:محجه البیضاء؛ جلد ۵ ؛ صفحه ۶۷

خاطره :

در دبیرستانی نماز می خواندم ؛ خواستم در بین نماز، برای آموزش وضو ؛ با یک لیوان آب ،وضو بگیرم.

شروع کردم به وضو گرفتن ، “صورت و دست و سر و پای راست” ؛ اما پای چپ را نکشیدم و وضو را تمام کردم .

بعد از نماز دوم یکی از دانش آموزان آمد و سوال کرد : چرا مسح پای چپ را نکشیدید

گفتم : اگر می کشیدم ممکن بود بعضی با خود بگویند وضوی امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو می گیرد

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

نصیحت به فرزند ۱ ” دوست بد ، عامل انحراف”

 

قال الصادق علیه السلام:  یَا سُفْیَانُ أَدَّبَنِی أَبِی بِثَلَاثٍ … قَالَ لِی- یَا بُنَیَّ

۱٫ مَنْ یَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا یَسْلَمْ

امام صادق علیه السلام فرمایند : ای سفیان پدرم مرا به سه چیز ادب کرد…پدرم فرمود : ای پسرکم

۱٫ هر کس با شخص بدی همنشین شود ؛ سالم نمی ماند

منبع:بحار الأنوار   جلد ۷۵   صفحه ۲۶۱   

 

داستانک:

در عصر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در میان مشرکان، دو نفر با هم دوست بودند، نام این دو نفر، عقبه و ابى بودبعد از جریاناتی عقبه، به یکتائى خدا و رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) گواهى داد و به این ترتیب قبول اسلام کرد.

این خبر به گوش دوست عقبه یعنى «ابى» رسید، او نزد عقبه آمد و به وى اعتراض شدید کرد و حتى گفت: “تو از جاده حق منحرف شده اى”

و نیزگفت : “من از تو خشنود نمى شوم مگر اینکه در برابر محمد(صلی الله علیه و آله) بایستى و او را توهین کنى و… 

عقبه فریب دوست ناباب خود را خورد، و از اسلام خارج شد و مرتد گردید و در جنگ بدر در صف کافران شرکت نمود و در همان جنگ به هلاکت رسید.

دوست ناباب او «ابى» نیز در سال بعد در جنگ احد در صف کافران بود و بدست رزم آوران اسلام کشته شد.

تا توانى میگریز از یار بد 

یار بد، بدتر بود از مار بد

مار بد، تنها تو را بر جان زند 

یار بد بر جان و بر ایمان زند

منبع:داستان دوستان (اثر حجه الاسلام محمدی اشتهاردی) با اندکی تلخیص

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

**منبرک**