خانه / منبرک های روایی / امام علی(علیه السلام) (صفحه 5)

امام علی(علیه السلام)

در این بخش منبرک های روایی که از احادیث حضرت امیرالمؤمنین علی(ص) می باشد را می توانید ببینید.

همه تقصیرها با نظام است

 

قال امیرالمومنین علیه السلام:

اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‏

حق را بشناس و افراد را با حق بسنج

منبع: إرشاد القلوب إلى الصواب-جلد ‏۲ صفحه۲۹۶

برخی از افراد هستند که کوچکترین عمل انسانها را به پای اسلام و انقلاب می گذارند

می گوید : اسلام به درد نمی خورد . می گوییم چرا ؟ . می گوید چون فلان ریش دار ربا می گیرد !!!

خاطره :

شخصی به من گفت : از انقلاب دلسرد شده ام

گفتم :چرا؟

گفت : پدرم را پیش پزشک برده ام ، و او زیر میزی خواسته است . این چه نظامی است که پزشکانش اینگونه اند

——–

باید توجه کنیم که ریش دار و روحانی و چادری و … هر کار کردند ملاک حق نیست . اگر کارشان اسلامی بود حق است و اگر نبود ، نیستند

 

جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

 

هدیه ؛ یکی از شیوه های امر به معروف و نهی از منکر

قَالَ امیرالمومنین علیه السلام:

غَایَهُ الدِّینِ‏ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِقَامَهُ الْحُدُودِ:

امام علی (علیه السلام) :

 قله دین امر به معروف و نهی از منکر است.

منبع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ جلد ‏۱۲؛ صفحه ۱۸۵

یکی از مهمترین نکات در امر به معروف و نهی از منکر ؛ محبت ؛ خصوصا هدیه دادن است

چه ایرادی دارد مغازه دار به خاطر حجاب ؛ تخفیف بیشتری دهد و …

داستان:

در زمان طاغوت دوستى در قم داشتم که مى‏گفت: وقتى مى‏خواهم به مسافرت بروم، مقدارى سوهان‏ و شیرینى مى‏خرم و همین که وارد اتوبوس شدم به راننده‏ و شاگرد راننده تعارف مى‏کنم.

در بین راه یا موسیقى روشن نمى‏کند و یا اگر روشن کرد با تذکّر من خاموش مى‏کند.

منبع: خاطرات حجت الاسلام قرائتى، جلد ۲، صفحه ۲۵


جهت دانلود این مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوی اعلانات اینجا را کلیک نمایید

گناه آشکار

 

إِیَّاکَ وَ الْمُجَاهَرَهَ بِالْفُجُورِ فَإِنَّهَا مِنْ أَشَدِّ الْمَآثِم

حضرت علی علیه السلام می فرمایند :

بپرهیزید از انجام دادن گناه به صورت علنی ؛ که آن بزرگترین گناهان است

منبع:

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم

صفحه   ۴۶۲

یکی از چیزهایی که گناه را به بالاترین حد مجازات می رساند, انجام دادن گناه به صورت آشکار است

به عنوان مثال:

خانمی که آرایش می کند و علناً در خیابان به این صورت راه می رود

شخصی که علناً رشوه می گیرد

کسی که علناً ربا می گیرد

فردی که علناً روزه خواری می کند

و …

آیا واجب است اینقدر قرض کنیم؟

 

وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام

 إِیَّاکُمْ وَ الدَّیْنَ فَإِنَّهُ مَذَلَّهٌ بِالنَّهَارِ وَ مَهَمَّهٌ بِاللَّیْلِ وَ قَضَاءٌ فِی الدُّنْیَا وَ قَضَاءٌ فِی الْآخِرَه

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

بپرهیزید و دورى گزینید از زیر بار قرض رفتن که خوارکننده انسان در روز است، و موجب اندوه و رنج بردن او در شب، و یک بار گرفتارى پرداختش در این دنیا، و یک بار گرفتارى دیر پرداختن، و یا نپرداختن آن، در آخرت را باعث مى‏شود.

منبع:

 من لا یحضره الفقیه، جلد ‏۳، صفحه ۱۸۲، باب الدین و القرض

معمولا انسانها به خاطر مسائل کم ارزش قرض می کنند

به عنوان مثال:

عادت دارد سالی یکبار مبلهایش را عوض کند

یخچالش را

فرشش را

پرده هایش را

گوشی همراهش را

ماشینش را

و …

آیا اینها ارزش دارد که انسان همیشه زیر بار قرض باشد؟!!!

و گاهی به خاطر مسائل کوچکتر از اینها خود را مقروض می کنند

به عنوان مثال:

ماست می خرد ……… می گوید پولش را بعداً می آورم

میوه می خرد ……… می گوید پولش را بعداً می آورم

سبزی می خرد ……… می گوید پولش را بعداً می آورم

پارچه می خرد ……… می گوید پولش را بعداً می آورم

و لباس و …

داستان :

روزى امیر المؤمنین علیه السّلام از جلوی دکان قصّابى مى‏گذشت و قصاب گوشت فربهى داشت،

عرض کرد: یا امیر المومنین  گوشت خوبى دارم مقدارى از آن خریدارى کن؟

امام علیه السّلام فرمود: پول آماده‏اى ندارم،

 عرض کرد: من صبر مى‏کنم، تا هر وقت داشتید بهاى آن را بدهید؟

 فرمود: من بر خوردن گوشت صبر مى‏کنم.

منبع:

ارشاد القلوب، جلد ‏۱، صفحه  ۳۱۱

روایتی فوق العاده از مضرات زیاد صحبت کردن

 

قال علی علیه السلام:

مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ

                       وَ مَنْ کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ

 وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ

                                                                              وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ

                                      وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار

 

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

 هر که زیاد صحبت کند ، زیاد خطا می کند،

 و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم می شود،

 و آن که شرمش کم شد ، پارسایىاش اندک می شود،

و آن که پارسایىاش اندک شد، دلش میمیرد،

و آن که دلش مرد ، جایگاهش جهنم است

منبع :

نهج البلاغه، حکمت  ۳۴۹

 

مرگ راه درمان حرص

 

اَصبغ بن نباته حدیث مشروحى از امیر مؤمنان على – علیه السلام – نقل کرده که در بخشى از آن چنین آمده است:

ذو القرنین از حکماء و دانشمندان شنیده بود، در زمین منطقه‏اى به نام «ظلمات» وجود دارد، که هیچ کس از پیامبران و غیر آنها به آن جا راه نیافته است، تصمیم گرفت به سوى آن منطقه سفر کرده و آن جا را نیز کشف کند. او با سپاهى مجهز با صدها نفر حکیم و دانشمند به راه افتاد، و سرانجام به آن منطقه رسید، و در همین منطقه چهل شبانه روز به حرکت خود ادامه داد، و چیزهاى عجیبى دید… تا این که ناگاه شخصى را به صورت جوان زیبا، با لباس سفید مشاهده کرد که به آسمان مى‏نگریست و دستش را بر دهانش نهاده بود، او وقتى صداى خش خش حرکت ذو القرنین را شنید، گفت کیستى؟

ذو القرنین گفت: من ذو القرنین هستم

او گفت: یا ذا القرنین اَما کَفافُ ما وراک حتى و صَلْتَ اِلى؟ اى ذو القرنین! آیا آن چه از پشت سرت را فتح کردى برایت کافى نبود تا این که خود را نزد من رسانده‏اى؟

ذو القرنین گفت: تو کیستى؟ و چرا دست بر دهانت نهاده‏اى؟

او گفت: من صاحب صور[اسرافیل] هستم، روز قیامت نزدیک شده و من منتظرم که فرمان دمیدن صور از جانب خدا به من داده شود و صور را بدمم.

سپس سنگى را به طرف ذو القرنین انداخت، و گفت: اى ذو القرنین این سنگ را بگیر اگر سیر شد تو نیز سیر مى‏شوى و اگر گرسنه شد تو نیز گرسنه مى‏گردى

ذو القرنین آن سنگ را برداشت و از همان جا به سوى لشکر و یاران خود بازگشت،و دستور داد ترازویى آوردند، آن سنگ را در یک کفه ترازو نهاد، و سنگى مشابه و هم وزن آن در کفه دیگر. این سنگ سنگینى کرد، سنگ دیگر در کنار سنگ هم وزن نهاد، باز این سنگ سنگینى کرد، و به این ترتیب تا هزار سنگ در یک کفه ترازو نهادند، و آن سنگ صاحب صور را در کفه دیگر، باز همین کفه پایین آمد و خود را نسبت به هزار سنگ مشابه خود سنگینتر نشان داد.

حاضران حیران و شگفت زده شدند، و گفتند: اى سرور ما! ما به راز و مفهوم پیام همراه آن آگاهى نداریم
حضرت خضر – علیه السلامکه در آن جا حاضر بود به ذو القرنین گفت: اى سرور ما! تو از کسانى که آگاهى ندارند، سؤال مى‏کنى، من به راز این سنگ آگاهى دارم از من بپرس.

ذو القرنین گفت: تو به ما خبر بده، و راز و اسرار این سنگ را براى ما بیان کن.

خضر ترازو را به پیش کشید، و آن سنگ را از ذو القرنین گرفت و در میان یک کفه ترازو نهاد، سپس سنگى هموزن و مشابه آن در کفه دیگر ترازو نهاد، سنگ ذو القرنین مثل سابق سنگینتر بود، خضر مقدارى خاک روى سنگ ذو القرنین ریخت، با این که این مقدار خاک موجب سنگینى بیشتر مى‏شد، در عین حال وقتى که ترازو را بلند کرد، دید دو کفه ترازو مساوى و یکنواخت شد.

همه حاضران شگفت زده شدند، و به ذو القرنین گفتند: «ما راز این موضوع را ندانستیم و مى‏دانیم که خضر جادوگر نیست، پس چرا ما که هزار سنگ در کفه دیگر نهادیم باز سنگ شما سنگینتر بود، اما خضر با این که مقدارى خاک بر سر سنگ شما ریخت، و با یک سنگ سنجید، دو کفه ترازو مساوى و یکنواخت شدند؟!

ذو القرنین به خضر گفت: علت و راز این موضوع را براى ما شرح بده

خضر گفت: اى ذو القرنین! این سنگ یک مثال است که صاحب صور (اسرافیل) براى تو زده است، در حقیقت صاحب صور چنین گفته: «مَثَل انسانها همانند این سنگ است که اگر هزار سنگ دیگر را با او بسنجند، باز این سنگ سنگینتر است. ولى وقتى که خاک بر سر آن ریختى، سیر (معتدل) مى‏شود و به حال واقعى خود بر مى‏گردد، مَثَل تو نیز همین گونه است، خداوند آن همه ملک در اختیار تو نهاده به آنها راضى نشدى تا این که چیزى را طلب کردى که هیچ کس قبل از تو آن را طلب نکرده است، و به منطقه‏اى وارد شده‏اى که هیچ انسان و جنى به آن وارد نشده است.

 صاحب صور مى‏خواهد این نصیحت را به تو کند که: «اِبن آدم لا یشبع حتى بْحثى علیه التراب؛ انسانها سیر نمى‏شوند مگر وقتى که خاک (گور) بر سر آنها بریزد.»

ذو القرنین از این مثال، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گریه شدیدى کرد و گفت: اى خضر! راست گفتى، صاحب صور براى من این مثَل را زد، و پس از این پیشروى، دیگر فرصتى براى من نخواهد بود تا باز به پیشروى دیگر دست بزنم

سپس ذو القرنین از آن منطقه بازگشت و به سرزمین دَومه الجندل (واقع در سرزمین مرزى بین سوریه و عراق) که خانه‏اش بود، مراجعت نمود، و در همان جا بود تا مرگش فرا رسید

منبع:

تفسیر نور الثقلین، جلد ۳، صفحه ۲۹۹ تا ۳۰۵، با کمی تلخیص

 

نشستن در بهشت بهتر است یا نشستن در مسجد

حضرت علی  علیه السلام :

الْجَلْسَهُ فِی الْمَسْجِدِ خَیْرٌ لِی مِنَ الْجَلْسَهِ فِی الْجَنَّهِ فَإِنَّ الْجَنَّهَ فِیهَا رِضَا نَفْسِی وَ الْجَامِعَ فِیهِ رِضَا رَبِّی‏

 

نشستن در مسجد، نزد من دوست داشتنى‏تر از نشستن در بهشت است، زیرا نشستن در بهشت برای رضای من است اما نشستن در مسجد برای رضایت خداست.

منبع:

إرشاد القلوب إلى الصواب  

 جلد‏۲  

صفحه ۲۱۸   

 

**منبرک**